آرشیو سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷، شماره ۳۱۲۰
روزنامه فردا
۱۶
یک پنجره

ما و سن ازدواج

فائزه طباطبایی ( وکیل دادگستری)

17 ساله است، با چشم های درشت کهربایی و پوست گندمی، طفلی که در آغوش دارد اما کوچک ترین شباهتی به او ندارد.

می خواهد طلاق بگیرد، شوهرش قاچاقچی است و به حبس ابد محکوم شده. طلاقش کار سختی نیست، اما از فردای طلاق می خواهد چه کار کند؟

تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده، بعد داده شده به ثروتمندترین مرد محله شان. در 15سالگی زن سوم مرد 45 ساله ای شده که درآمدش را از قاچاق مواد مخدر به دست می آورده!

می پرسم فکری برای فردایش دارد؟ بر می گردد خانه پدری؟ سر تکان می دهد!

در دل می گویم شاید همان خیریه ای که معرفی اش کرده، او را پذیرا شود، شاید سقفی دهد و نانی تا کاری پیدا کند! چه کاری؟

هنوز نمی تواند حساب بانکی باز کند، نمی تواند کارت بانکی بگیرد! گواهی نامه رانندگی هم نمی تواند بگیرد، اما می تواند ازدواج کند و مادر شود! می تواند در 17 سالگی زن مطلقه ای باشد، بی کار، بی سقف، بی نان، با بچه ای که خوابانده زیر سینه تا هم شیر بخورد و هم نق نزند.

شاید فردا او را هم سر یکی از چهار راه های این شهر بشود دید که اسفند دود می کند یا دستمال کاغذی می فروشد.

می پرسم تا کی می تواند در خیریه بماند؟ نمی داند. خیلی چیزها نمی داند.

وقتی قانون گذار سن قانونی ازدواج دختران را 13 سال تعیین می کند و برای ازدواج زیر 13 سال هم راهکار ارائه می دهد (ماده 1041 قانون مدنی: «عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به سن 13 سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن به سن 15 سال تمام شمسی منوط به اذن ولی به شرط رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه صالح است»)، در حالی که برای باز کردن حساب بانکی و گرفتن گواهی نامه سن قانونی 18 سال است، یعنی ازدواج و مادر شدن به عقل و درایت کمتری نیاز دارد؟

این فقط یک مسئله حقوقی نیست، کفه فرهنگی قضیه به مراتب سنگین تر است.

اما وقتی آگاهی نیست، وقتی فقر تصمیم می گیرد نه عقل، وقتی فرهنگ زیر بار خرافه و جهل له می شود، نیاز به قانون بیش از پیش حس می شود و شاید با توسل به آن بشود جلوی بعضی فجایع را گرفت.

اینجاست که انتظار می رود قانون گذار همه را آگاه و متمول فرض نکند، به کمک بیاید و سن قانونی ازدواج را افزایش دهد.