آرشیو شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۷، شماره ۴۰۶۹
صفحه آخر
۱۶
سیمرغ

فیلم های اتفاقی

حسن لطفی

جشنواره برایم با آن سوی ابرها شروع نمی شود. افتتاحیه که هیچ روز اول هم دیر می رسم. آنقدر دیر که فرصت انتخاب هم ندارم. موج و هیاهوی علاقه مندان سینما می اندازد توی موجی که مرا به مادر مخوف می رساند. فیلمی از سینمای گرجستان که کارگردانش مهربانویی آنا اووشادزه نام است. با رفیقی که همراهم است قصد می کنیم اگر شروع فیلم جذب مان نکرد از سینما بزنیم بیرون. نمی زنیم. فیلمسازش سوژه زنانه کنجکاو کننده ای دارد. بازیگر زن فیلم نویسنده نوگرا و جسوری است. اینکه این فیلم در میان فیلم های دیگر جشنواره چه جایگاهی دارد را باید روزهای بعد قضاوت کرد اما حداقل برای من و همراهم نمونه خوبی برای آشنایی با سینمای گرجستان بود: سینمایی که در جشنواره امسال حضور پررنگی دارد. دومین فیلمی که از سر اتفاق با موج تماشاگران داخل سینما می شوم فیلم گرگ بازی ساخته عباس نظام دوست است که به گفته خودش ما اولین تماشاگرانش هستیم. فیلم، خوب شروع می شود، توقع به وجود می آورد و بعد هرچه جلوتر می رود انگار رهاتر و پیچیده تر می شود. پایان بی سرانجامش هم این چرخه را تکمیل می کند. شاید دیگرانی اینها را نشانه قوت فیلم بدانند اما اینها مرا کلافه می کند. این دو فیلم اولین دشتم از اولین روز حضورم در جشنواره است: حضوری که قبل از تماشای فیلم ها با کنترلچی های جلوی پلکان ورودی و در سالن ها بود. کنترلچی هایی که جوان تر و خوش برخوردتر شده اند. منظورم نسبت به سال های دور و زمانه دیگر است. لبخند زدن را بلدند. اما هنوز با همان قطعیت نگهبانان سال ها قبل نه می گویند. نه ای که بسیاری از مخاطبان مشتاق را پشت در می گذارد. اینکه این رفتار خوب است یا بد را هنوز درست درک نکرده ام. وقت ورود به چارسو به دختر جوانی که به نظرم زیادی سخت گیر است می گویم زمانه سخت می گیرد بر مردمان سختگیر. می شنود و پوزخندی می زند. نمی دانم چرا فکر می کنم اینجور جاها باید منعطف تر بود. البته این فقط یک نظر است: نظری که انگار خوش پوشان جلوی پله های ورودی چارسو قبول ندارند.