آرشیو دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۷، شماره ۶۷۷۹
موسیقی
۱۲

شاهد احمدلو کارگردان و برادر همسر ناصر چشم آذر

از ماست که برماست

چه بی تابانه می خواهمت ای دوری ات آزمون تلخ زنده به گوری...

رسم شیدایی او رقیب نداشت و پیچش موی مرز میان نبوغ و جنونش، کم آشنای راستین داشت. برای همین، آتش کودک درونش را، دوستان مدعی اما ابتدایی اش مجنون می خواندند و همین واژه را در آن انتها، جان بیقرار و روحی بزرگ اما نا آرام تعبیر. تیک تاک هر ثانیه قلبش باران عشق بود و سرزمین مادری. اما به انگشتان یکدست هم نمی رسد، آنها که باور حقیقی شان است. برای همین ناصر همیشه تنها و زخمی بود و بهانه رهایی ساز می شد.قلب او از کار نیفتاد، از کار انداخته شد. کمال بی معرفتی عده ای از همکاران مدیون که حتی در مسیر بدرقه اش هم غیبت داشتند و عدم قدردانی و حمایت در شان او، باعث کابوس بی عدالتی در لحظات زندگی اش شد تا دلش بشکند از این همه غربت. دلی که از خودی و ناخودی شکسته باشد دیگر بند نخواهد خورد.از ماست که بر ماست.اما ناصر جان، خودت خوب می دانی که تو زنده خواهی ماند و جمعه آغازی بود برای مسیر تازه جاودانگی. مسیری که تداومش را رعنایت ترانه خواهد کرد. برای گرفتن حق تو همه مان هم آوازیم.