شعر خیام، سخنگوی روح عصیانگر
اگر بنویسیم «خیام شاعر نبوده است» حتما بسیاری معترض خواهند شد که: چگونه ممکن است سراینده آن همه رباعی ماندگار شاعر نباشد؟ اما اگر بگوییم که با معیارهای آن روزگار یعنی قرن پنجم هجری، خیام در زمره شاعران نیست: نه از نظر صنف و پیشه و گذران روزگار از راه سرودن شعر و نه حتی از نظر تعلق به یکی از شیوه های شعری مرسوم در آن روزگار که دوران رواج سبک خراسانی و آغاز نشانه های طلوع سبک عراقی است. اینکه بگوییم «خیام، شاعر نبوده است» به معنای نادیده گرفتن ارزش و تاثیر رباعی های نغز و پرمغز او نیست، بلکه به این معناست که برای شناخت نظام اندیشه و زیبایی شناسی شعر خیام، نباید از شیوه های متداول در مطالعه و تحلیل آثار شاعران، استفاده کنیم. این سخن، درباره روش مطالعه و تحلیل افکار و آثار جلال الدین مولوی هم صادق است. البته این نکته قابل تامل است که خیام، در سروده هایش پرسشگر و منتقد است و مولوی اگر چه جست وجوگر و هنجارگریز و هنجارشکن است اما در پرسشگری متوقف نیست و حاصل مکاشفات را به صورت پاسخ هایی، غالبا غیرقطعی، مبهم و قابل تاویل، بیان می کند. خیام اما، معترض و منتقد است و میل جست وجو و پروای پاسخ ندارد: زیرا خود را در مقام مراد و راهنمای مریدان نمی بیند و مهابت پرسش ها و تردیدهایش انسان و هستی و نیستی، چنان است که مجالی برای ملاحظه و خویشتنداری و تبعیت از پسند زمانه برایش نمی ماند. رباعیات خیام با آنکه اغلب، محمل تاملات فلسفی و حکمی است و از این منظر نباید چندان شاعرانه باشد، اما چون این تاملات بیش از آنکه به استدلال عقلی و استنتاج منطقی تکیه کند، با شور و حرارت عاطفی و احساس بیان شده، بسیار شاعرانه است و در برخی اوج ها، شعر ناب است: زیرا گسسته از قیود سنت های شعری و هنجارهای فکری و ملاحظات زمانه است و سخنگوی بی واسطه و صادق روح عصیانگری بزرگ است.