آرشیو پنجشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۳۱۵۶
روزنامه فردا
۱۶
میدون و سوفیا

خودت خاورمیانه ای...

پوریا عالمی

رفته بودم خواستگاری سوفیا که بابای سوفیا گفت: پسر... زن گرفتن تو مثل وضعیت خاورمیانه است.

گفتم: چطور؟

گفت: ببین همه توی خاورمیانه شعار می دهند که ما اهل شعر و فلان هستیم و خیلی هم نوع دوست هستیم و خیلی به حقوق بشر احترام می گذاریم و عاشق محیط زیست هستیم و فرهنگ 300 هزارساله داریم و میهمان نواز هستیم و به نان و نمک احترام می گذاریم و از همین حرف های قلنبه سلنبه، اما پاش که بیفتد می بینی همه اهل شعار هستند و زیرآب هم را می زنند و برای هم صفحه می گذارند و حقوق بشر که هیچی، به حقوق همسایه و حقوق زن و بچه شان هم رحم نمی کنند و دوزار فرهنگ رانندگی ندارند، اما به منشور کوروش و گاندی و... می نازند و میهمان و توریست خارجی که می آید، در حد وسع سرکیسه اش می کنند و نان و نمک که هیچی، نان هم را آجر می کنند. تو هم عین خاورمیانه ای.

گفتم: چطور؟

گفت: با هر کی دوست می شوی به این امید است که مشکلات تو را حل کند. طرف هم خرطومش را می کند توی جیبت و نفت و خونت را با هم می مکد. تو واقعا عین خاورمیانه ای.

گفتم: چطور؟

گفت: اینجا همه از موی بلند و مشکی و چال گونه و خال شعر می گویند و کتاب می نویسند، اما همه دماغ ها عملی و باقی جاها پروتزی و موها بلوندشده و اکستنشن است. واقعا که ظاهر و باطن تو مثل خاورمیانه یکی نیست.

گفتم: ببین بابای سوفیا... من قبول دارم که عین خاورمیانه ام، اما خودت از همه خاورمیانه تری.

گفت: چطور؟

گفتم: تو هم مثل خاورمیانه... فقط بلدی دیگران را قضاوت کنی. یک طوری حرف می زنی انگار از مریخ آمدی مرد مومن.

بابای سوفیا عصبانی شد و داد زد: برو از جلوی چشمم دور شو مرتیکه خاورمیانه.

این طوری است که من و بابای سوفیا و همه ما واقعا عین خاورمیانه ایم؛ یعنی تا بخواهیم حرف بزنیم دعوامان می شود و همدیگر را فحش کاری می کنیم و خلاص.