آرشیو شنبه ۵ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۶۷۸۹
جهان
۲۰
پاورقی

قسمت نود و نهم

آتش و خشم در کاخ سفید ترامپ

مایکل وولف مترجم: مهوش غلامی
دستوردهی از فرودست به بالادست

برای کتی والش تقریبا فورا روشن شد که هدف اصلی ستاد و فوریت های دوره انتقال قدرت به محض ورود ترامپ به کاخ سفید از دست رفته است. آنها از مرحله مدیریت دونالد ترامپ گذشته بودند و به مرحله ای رسیده بودند که انتظار داشتند او آنها را مدیریت کند یا حداقل از طریق او و تقریبا فقط برای اهداف او مدیریت شوند. با این حال رئیس جمهوری ضمن پیشنهاد زیر پا گذاشتن افراطی مدل های مرسوم حکومتداری و سیاست، در مورد اینکه چگونه موضوعات و سخنان تند خود را به سیاست تبدیل کند، ایده های خاص اندکی داشت و از تیمی که بتواند به شکلی معقول پشت او متحد شود، محروم بود.

در دوره های قبلی ریاست جمهوری، سیاست و اقدام به زیردست ها دیکته می شد و کارکنان کاخ سفید سعی می کردند خواسته رئیس جمهوری را اجرا کنند، یا حداقل به آنچه رئیس کارکنان می گفت خواسته رئیس جمهوری است، عمل کنند. در کاخ سفید در دوره ترامپ سیاستگذاری، از همان مورد نخست که حکم بنن در مورد مهاجرین بود، از زیردست به بالا دیکته می شد. در اینجا فرآیند توصیه کردن آنچه ممکن است خواسته رئیس جمهوری باشد، نوعی روش سنگ مفت، گنجشک مفت، حاکم بود و امیدوار بودند ممکن است او فکر کند این فکر خودش بوده است (نتیجه ای که اغلب با این حرف که او قبلا هم همین ایده را در واقع داشته است، موثر واقع می شد).

والش متوجه شد ترامپ یک سری عقاید و هوس هایی دارد که اکثرا سال ها در سرش بوده و برخی از آنها کاملا متناقض هستند و بخش کوچکی از آنها مناسب فرم یا سنت های سیاسی یا قانونگذاری هستند. بنابراین او و دیگران یکسری خواسته ها و تمایلات او را به یک برنامه برگردان می کردند، روندی که مستلزم مقدار زیادی مهارت در حدس زدن بود. والش می گفت: «این کار مثل این است که بخواهید حدس بزنید یک کودک چه می خواهد.»

اما فرآیند توصیه کردن هم بسیار پیچیده بود. شاید این مساله اصلی در ریاست جمهوری ترامپ بود، یعنی اطلاع رسانی هر جنبه ای از رهبری و خط مشی ترامپی؛ او اطلاعات را به مفهوم سنتی آن پردازش نمی کرد، یا به شکلی دیگر، اصلا پردازشی انجام نمی شد.