آرشیو یکشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۶۷۹۶
جهان
۲۰
پاورقی

مردی که هرگز فراموش نمی کنم

وفاداری والاتر

جیمز کومی مترجم: مسعود میرزایی بهجت عباسی

دادستان های فدرال برای اثبات خطرناک بودن سالرنو برای جامعه و ضرورت قرار وثیقه برای وی، نوارهایی از مکالماتش را به دادگاه ارائه دادند. این مکالمات را اداره پلیس فدرال(اف بی آی) با نصب دستگاه شنود زیر میز باشگاه عمومی اش- «پالما بویز»- در خلیج ایتالیایی منطقه «هارلم شرقی» به دست آورده بود. صدای سالرنو شنیده می شد که دستور قتل و کتک کاری می داد و به وضوح نقش خود را به عنوان یک «رئیس کوفتی» اثبات می کرد.

این پرونده نشان می داد که در یک خانواده مافیایی، کسی از رئیس سوال نمی کند. حرف هایش درباره زندگی و مرگ به این معنی بود که قرار بود کسی بمیرد. بدترین گناه، خیانت به خانواده و تبدیل شدن به یک «آدم موش صفت» بود. همه حرف مافیا درباره وفاداری بود و فقط وقتی آن را ترک می کردی که بمیری؛ حالا چه در اثرعوامل طبیعی یا دیگرعوامل. فقط آدم های موش صفت، مافیا را زنده ترک می کردند.

وقتی دو دادستان فدرال شواهد خود را علیه تونی توپوله مطرح می کردند، من مثل آدمی که مسخ شده باشد، آنجا نشسته بودم. آنها نوار و شکایت علیه تونی توپوله و معتمدش-«ماهی»- را در اختیار داشتند که دستور «بزن بزن»، «شکستن پا»، «هول و ولا انداختن به جان اتحادیه ها» و«فراری دادن یک دسته جانی» می دادند.

وکیل مدافع چنین استدلال می کرد که اینها «حرف هایی است که فقط برای ترساندن مردم گفته می شود» اما دادستان ها ادله ای قوی ارائه دادند که این ادعای مضحک را رد می کرد. دو دادستان فقط چند سال از من بزرگتر بودند. آنها صاف می ایستادند، شفاف و روشن حرف می زدند. اغراق و خودنمایی نمی کردند. انگار انگیزه دیگری بجز پیگیری عدالت و بیان حقیقت نداشتند. با خود فکر می کردم «به یک شرکت حقوقی در نیویورک ملحق می شوم و تا قبل از درخواست دادن برای شغل دادستانی فدرال یک سال دیگر تجربه می اندوزم.»

و آن یک سالی بود که به خاطر یک نفر هرگز فراموش نمی کنم.

در شرکت حقوقی در نیویورک به عنوان یک وکیل 25 ساله کار می کردم که الطافش شامل حالم شد و مرا به ماموریتی در شهر «مدیسون» در ایالت ویسکانسین فرستاد. تقریبا برای یک سال قرار بود روی پرونده بیمه ای که به شکل غیرقابل باوری کسل کننده و پیچیده بود، کار کنم.