آرشیو دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۳۱۷۲
ادبیات
۸

ماضی فروش

«آفتاب پرست ها» رمانی است از ژوزه ادوآردو آگوآلوسا، نویسنده آنگولایی، که با ترجمه مهدی غبرایی در نشر چشمه منتشر شده است. این رمان اولین اثر ترجمه شده از آگوآلوسا به زبان فارسی است. راوی «آفتاب پرست ها» یک بزمجه است که در خانه ای نیمه ویران زندگی می کند. دیگر شخصیت اصلی این رمان شخصی است به نام فلیکس ونتورا که شغل غریبی دارد. کار او فروش گذشته ای خیالی به کسانی است که در پی هویتی جعلی هستند. هویتی که شرط بقای آن ها در روزگار تاریخی جدید است. عنوان اصلی این رمان به گفته مهدی غبرایی در مقدمه ترجمه فارسی آن، «ماضی فروش» است اما مترجم انگلیسی با هماهنگی نویسنده این عنوان را به «کتاب آفتاب پرست ها» تغییر داده است. غبرایی درباره دلیل این تغییر عنوان در ترجمه انگلیسی کتاب می نویسد که احتمالا مترجم انگلیسی رمان «می خواسته عنوان به جای آن که به فلیکس ونتورا ارجاع دهد، همه ی شخصیت های کتاب را در بر بگیرد.» در ترجمه فارسی کتاب نیز همین عنوان ترجمه انگلیسی انتخاب شده است که البته مترجم به دلیلی که در مقدمه توضیح داده واژه «کتاب» را از ابتدای این عنوان برداشته و «آفتاب پرست ها» را نگه داشته است.

آگوآلوسا در رمان «آفتاب پرست ها» تاریخ آنگولا را از تخیلی بورخسی گذر داده است. غبرایی در مقدمه اش بر ترجمه فارسی این رمان درباره راوی آن و نسبتش با بورخس می نویسد: «تصور کنید راوی بزمجه ای باشد که شکل تناسخ یافته ی بورخس است. یا به عبارتی دیگر بورخس در تن او حلول کرده باشد.» در این مقدمه همچنین درباره حال و هوای این رمان و آن چه در آن اتفاق می افتد چنین می خوانیم: «فلیکس ونتورا حرفه ای را ابداع کرده که به هر کدام از مشتری ها نسبی قلابی می دهد- به اضافه ی عکس هایی از اجداد فقید و همه ی ساز و برگ عمری که از سر نگذرانده است، همچنین اسناد و مدارکی در اثبات این دروغ. اما خودش بی کس تر از همه است: نمی تواند هویت واقعی آن مشتری ها را بپذیرد، حتا اگر واقعیات بر خیال های او هجوم بیاورد. فلیکس در این انزوا فقط با راوی دیگر، یولالیو، سهیم است. غیر از صفحات کتاب فوق العاده خاطره انگیز آگوآلوسا، آن چه این دو در آن شریک اند بی کلامی است. یولالیو نمی تواند حرف بزند، چون بزمجه است؛ و فلیکس هم از ترس خراب کردن آن چه چنین دردناک ساخته به حرف نمی آید. حقیقت با چنان ناگزیری ای که از سرنوشت خبر می دهد، قوی تر و عجیب تر از داستان، سرانجام برملا می شود.» بخشی دیگر از این مقدمه به معرفی نویسنده و آثارش اختصاص دارد و در بخش پایانی آن نیز اشاره ای مختصر به تاریخ آنگولا شده است. سطرهایی که در ادامه می آید سطرهای آغازین رمان «آفتاب پرست ها» است: «توی همین خانه به دنیا آمده و همین جا بزرگ شده ام. هیچ وقت بیرون نرفتم. دیروقت که می شود، تنم را به پنجره فشار می دهم و آسمان را تماشا می کنم. تماشای شعله های آتش، ابرهایی که سر به دنبال هم گذاشته اند و بالای شان فرشته ها را دوست دارم – خیل فرشته ها – که از موهاشان جرقه به زیر می جهد و بال های پهن آتشین خود را به هم می زنند. چشم انداز همیشه یکسان است، اما هر غروب می آیم این جا و از آن کیف می کنم و به هیجان می آیم، انگار برای اولین بار می بینمش.»