آرشیو پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۲۱۹۳۳
اخبار کشور
۳
چشم به راه سپیده

خسته شد تقویم از اما و چون و چند ما

لهجه قرآنی

پلک بر هم زدی و شهر چراغانی شد

ماه، دیوانه آن حالت عرفانی شد

قل هوالله احد گفتی و همپای اذان

خاک، آکنده از آن لهجه قرآنی شد

ماهی عشق، در آرامش اقیانوست

دل به امواج زد و صخره مرجانی شد

دکمه پیرهنت بین کتابم جا ماند

نخ به نخ شعر شد و مایه حیرانی شد

یوسف، آزاد شد از چاه حسادت، اما

گوشه دهکده ای گمشده زندانی شد

مومیایی شده در مصر، خدایی دیگر

دل یعقوب همان گونه که می دانی شد

حال هر کلبه برفی، لب کوهستانت

رقت انگیز تر از خواب زمستانی شد

عرق شرم پدر... آب و کمی نان بیات

مشق هر روزه هر طفل دبستانی شد

آه برخاسته از دودکش همسایه

در سر پنجره ها مایه ویرانی شد

بادها متفق القول، شهادت دادند

گل سرخ از شب هجران تو قربانی شد

پشت هم می شکند شاخه زیتون و انار

باغبان! باز هوا ابری و طوفانی شد

باد با خود نبرد لانه زنبوران را؟!

گل من! وعده دیدار تو طولانی شد

شهد چشمان تو، یک روز عسل خواهد شد

گر چه کندو پر از آهنگ پریشانی شد

زندگی نامه آیینه پر از ابهام ست

نور، آشفته آن تابش پنهانی شد

هیچ کس از دل و جان، درد تو را درک نکرد

گر چه شعبان شد و هر کوچه چراغانی شد

حسنا محمدزاده
دلم می لرزد

با این همه امتحان دلم می لرزد

با یاد تو ناگهان دلم می لرزد

تردید نمی کنم که خود می دانی

هر جمعه دم اذان دلم می لرزد

احمد کرد زنگنه
ارثیه

عاقبت روزی گره خواهد گشود از بند ما

عاقبت روزی شود از عمق دل لبخند ما

جمعه های بی تو اما پر شده از چون و چند

خسته شد تقویم از اما و چون و چند ما

وای از آن لحظه که ما بی پرده می بینیمتان

می شود آن روز چشمان شما سوگند ما

دست من در دست تو چنگ است در حبل المتین

نیست چیزی غیر من مانع بر این پیوند ما

عکس ایامی که بی تو سر شده، با تو شود

ظلم و تبعیض و غم و رنگ و ریا در بند ما

تا ابد دیگر نیاید مثل تو معشوق پاک

هم نیاید عاشقان بی وفا مانند ما

انتظار ما شده ارثیۀ ما از پدر

کاش مانع می شدی زین ارث بر فرزند ما

ابراهیم کریمی
آفتاب عدل

ای واژه نهفته به دل های منتظر

نامت به باور همه اعصار، منتشر

چشمم به جمعه خیره شد ای آفتاب عدل

لختی بتاب، تا بشود ظلم، منکسر

جان های تشنه با تو چه سیراب می شوند

دل های خسته در طلب توست، منحصر

قدری ببار و دشت بیارای و سبز کن

لطف خدا به ما همه در توست، مستتر

ای ذوالفقار تشنه عدل ای ضمیر پاک

ای از ریا و ظلم و ستم، سخت منزجر

برچین بساط ظلم و ستم را، از این زمین

بفکن به خاک، پشت ریا، شاه مقتدر

در آرزوی یک نفسم، در هوای تو

ای واژه نهفته به دل های منتظر

مصطفی معارف
شعر آدینه

قسم به جان تو ای آشنای دیرینه

همیشه پاک و صمیمی، زلال آئینه

تمام خواب مرا، شب به شب معطر کرد

گلی شبیه تو، آرام و با طمانینه!

همین که اسم تو و حرف جاده می آید

دلم قرار ندارد دوباره در سینه

نشسته بی تو در این ازدحام تنهایی

غروب غمزده ای در نگاه آئینه

تمام هفته به دنبال واژه می گردم

و شعر می کنم آخر، تو را در آدینه!

سید اکبر سلیمانی
آرزوی باران

در کوچه های یخ زده تاریخ، چشم انتظار دیدن خورشیدیم

ما عابران کوچه تنهایی، در منجلاب حادثه پوسیدیم

مولا میان پنجه تاریکی، در امتداد این شب طوفانی

با آرزوی آمدن باران، در انتظار روی تو خشکیدیم

امروز خون عاطفه می بارد، از آسمان زخمی دل هامان

ما مرگ شعر آینه ها را باز، در انقباض ثانیه ها دیدیم

پشت نگاه شهر عروجی نیست، یعنی هبوط، عادت مردم شد

دیشب طنین غم زده ای می گفت: سمت بلوغ فاجعه تبعیدیم

حالا اگرچه نبض غزل کندست، اما نگاه ملتمسش جاری ست؛

در کوچه های یخ زده تاریخ، چشم انتظار دیدن خورشیدیم

فرزانه سعادتمند