آرشیو سه‌شنبه ۵ تیر ۱۳۹۷، شماره ۳۱۷۹
صفحه اول
۱
سرمقاله

دو چند جانبه گرایی منطقه ای

دکتر کیهان برزگر ( کارشناس روابط بین الملل)

خروج ترامپ از برجام برای اعمال تحریم های سخت اقتصادی و فشارهای جدید سیاسی علیه ایران، ناامیدی تدریجی از ظرفیت اقتصادی اروپا در کمک به ایران، نیاز چین به پرهیز از رویارویی مستقیم با آمریکا برای رشد اقتصادی خود حداقل برای یک دهه آینده و در نهایت تمایل روسیه به حفظ تعادل در روابط با آمریکا برای تثبیت قدرت جهانی خود، همه تمرکز کشورمان را بر یک راهبرد جدید سیاست خارجی مبتنی بر تقویت سیستم های مستقل ملی در حوزه های مختلف اقتصادی، سیاسی و امنیتی و با تکیه بر «دوچندجانبه گرایی»، اجتناب ناپذیر می کند. این راهبرد به معنای ادغام اقتصادی دوجانبه یا سه جانبه ملی در حوزه همسایگی و بهره برداری از برتری جغرافیایی برای ورود به یک بازی بزرگ ژئوپلیتیک در یک قالب چندجانبه گرایی سیاسی است. از چند سال گذشته، برجام نقطه تمرکز سیاست خارجی ایران با هدف تعامل و اتصال به اقتصاد جهانی برای جذب سرمایه گذاری های خارجی و به ویژه توسعه صنعت نفت و صدور انرژی، به عنوان محرک پیشرفت اقتصادی و تقویت قدرت ملی ایران، بوده است. به موازات آن، تضعیف یا فروپاشی نهادها و دولت ها در منطقه بر اثر تحولات بهار عربی، باعث شد کشورمان با ایفای نقش و حضوری فعال در بحران های منطقه ای، مانند سوریه، عراق، لبنان و حتی یمن، ضمن دفع و پیشگیری از تهدیدات سنتی و جدید.(آمریکا، اسرائیل، داعش و به تازگی سعودی)، وارد «بازی بزرگ» پرکردن خلا سیاسی قدرت و افزایش نقش ژئوپلیتیک در حوزه همسایگی خود شود.

اکنون ترامپ هر دو رویکرد سیاست خارجی ایران را به چالش کشیده است؛ از یک سو، آمریکا از برجام خارج شده تا با اعمال تحریم های جدید، اتصال ایران به اقتصاد بین الملل را قطع و کشور را از درآمدهای حاصل از صدور انرژی و تجارت منطقه ای و بین المللی محروم کند و از سوی دیگر، با ایجاد یک ائتلاف سیاسی ضدایرانی تحت تاثیر سعودی ها و رژیم اسرائیل و معرفی کردن ایران به عنوان منبع بی ثباتی منطقه، خواهان تضعیف جایگاه ژئوپلیتیک کشورمان در تحولات شرق مدیترانه، به ویژه در سوریه، عراق و لبنان است.

با وضعیت جدید، توسل به راه حل خارجی (به ویژه غربی یا حتی شرقی)، با توجه به تجربه برجام و همچنین پیچیدگی های مصالحه احتمالی در روابط قدرت های بزرگ، چندان مفید نیست. هم زمان، تمایل ایران به تقویت همکاری های منطقه ای با سنگ اندازی های مکرر و ضدیت سعودی ها و اسرائیلی ها با برجام و نقش منطقه ای کشورمان، به چالش کشیده شده است. در واقع، آنها خواهان ورود نظامی آمریکا به صحنه معادلات منطقه ای برای مهار نقش منطقه ای ایران هستند. اروپا، روسیه و چین نیز در این وضعیت با حفظ مواضع مصالحه جویانه و البته توازن مثبت به نفع جبهه آمریکا، به راستی خواهان پرهیز از یک منازعه دیگر در منطقه هستند.

اکنون شرایط منطقه و حتی جهان به گونه ای است که هر کشوری به منافع مستقل ژئوپلیتیک و ملی خود اولویت داده و همکاری های جمعی با کندی و تنها بعد از اطمینان از نفع اولیه آنها برای منافع کشورها، انجام می شوند. بر این مبنا، استراتژی تقویت «سیستم ملی» و «نگاه به درون» (looking inward)، در سیاست های توسعه اقتصادی و تقویت قدرت نظامی-امنیتی کشورها اهمیت بیشتری می یابد. روسیه، آمریکا، هند، بریتانیا، ترکیه و حتی عربستان سعودی و... همه به نوعی این سیاست را در پیش گرفته اند. منطق این بحث به ضرورت وجود اجماع سیاسی در گفتمان های ملی نسبت به منفعت هرگونه همکاری جمعی برای منافع ژئوپلیتیک کشورها در یک قالب عام برمی گردد.

به عبارت دیگر، کشورها استراتژی ویژه خود را برای مهار تهدیدات و تامین منافع ژئوپلیتیک یا ایدئولوژیک (مثلا مبارزه با تروریسم و افراط گرایی) یا هدایت تبادلات اقتصادی، با توجه به ویژگی های محیط همسایگی و ظرفیت های اقتصاد ملی دارند. مثلا تداوم همکاری ایران، روسیه و ترکیه در «روند آستانه» و کنفرانس سران کشورها در سوچی و آنکارا، بر اساس یک منطق ساده اجماع سیاسی داخلی برای منافع ژئوپلیتیک (حفظ ثبات) و در سایه آن منافع اقتصادی (تبادلات و جریان سرمایه گذاری ها) است. آنها درک می کنند که همکاری این سه کشور بر محور حفظ تمامیت ارضی و تقویت نهادی های دولت (state) در سوریه، برای تامین امنیت و منافع ملی آنها ضروری است. همین مسئله از سوی اکثریت جریان های سیاست داخلی آنها نیز حمایت می شود. یا برجام در نتیجه تغییر گفتمان داخلی و اجماع سیاسی برای کسب منفعت اقتصادی ناشی از رفع تحریم های بین المللی و حل یک معضل استراتژیک سیاسی با غرب در کشورمان شکل گرفت. حتی بعضی معتقدند مخالفت فزاینده و همه جانبه سعودی ها با ایران در منطقه، بیشتر با هدف تثبیت قدرت سیاسی داخلی محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان و ایجاد اجماع سیاسی برای شکل دهی ساختار جدید قدرت سعودی است و اینکه تا این اتفاق نیفتد، احتمال اینکه هرگونه تعاملی با ایران در حل مسائل منطقه ای صورت گیرد، بسیار کم است. از سوی دیگر، اضطرار ژئوپلیتیک و بروز تهدیدات نوظهور امنیتی (مثل داعش) هم کشورها را به سمت تقویت سیستم های ملی سوق داده است. اکنون دولت ها و ملت ها درک جدید و پویایی از تاثیرات تحولات منطقه ای و جهانی بر سرنوشت و آینده خود دارند. در واقع، مفهوم جنگ و دفاع از خود، رقابت های ژئوپلیتیک، دستیابی به ثبات و شیوه رشد اقتصادی در گفتمان های سیاست داخلی تغییر کرده و ملت ها از دولت های خود مسئولیت بیشتری از لحاظ برقراری انسجام ملی، رفاه اقتصادی و برقراری امنیت طلب می کنند. این سبب می شود که دولت ها با یک نگاه ملی چنین مفاهیمی را در حوزه سیاست گذاری عملیاتی کنند. پیدایش مفهوم «امنیت گسترده» در شرق و غرب مدیترانه در نگاه اروپایی و ضرورت پیشگیری از تهدیدات مربوط به تروریسم، تداوم بحران ها و سیل پناهندگان با مشارکت دولت های منطقه از همین زاویه اهمیت می یابد. بر مبنای همین رویکرد، اروپا خواهان حفظ برجام و مشارکت ایران در نظم جدید منطقه ای و به تبع آن پرهیز از یک منازعه جدید بین ایران و آمریکا در حوزه همسایگی خود است. در این شرایط، کارآمدترین راهبرد سیاست خارجی ایران برای توسعه اقتصادی و تولید امنیت، گرایش به «دو و چندجانبه گرایی» منطقه ای با تکیه بر منابع مستقل قدرت ملی است. مفهوم «اتصال منطقه ای» (regional connectivity) هم در حوزه رشد اقتصادی و هم در حوزه سیاسی-امنیتی برای کشورمان به تدریج حائز اهمیت بیشتری می شود. نخست، در حوزه رشد اقتصادی، تقویت روابط دوجانبه یا سه جانبه اقتصادی در حوزه همسایگی از طریق گسترش اتصالات شبکه های جاده ای، ریلی، هوایی و مالی و تجارت دوجانبه از طریق پول ملی برای انتقال و صدور نیروی کار، سرمایه و تولیدات ملی حائز اهمیت است. در این رویکرد جدید، منطق جغرافیا و اتصال سرزمینی و تاریخی برای استفاده بهینه از منابع قدرت ملی برای رشد و توسعه اقتصادی اهمیت بیشتری می یابد. جبر جغرافیایی و تاریخی-فرهنگی کشورمان را در مرکز اتصال پنج زیرسیستم مهم منطقه ای، یعنی منطقه شامات، قفقاز، آسیای مرکزی، آسیای جنوبی و خلیج فارس قرار داده است. ایران می تواند نقطه ادغام اقتصادی و تجارت های کوچک تر بین بنادر دریای سیاه و خلیج فارس و جذابیت تبادلات اقتصادی و توریسم برای روسیه، ترکیه و کشورهای قفقاز و بنادر غرب دریای سیاه با بلغارستان و رومانی و مجموعه اروپای شرقی باشد. اتصال ریلی و زمینی با عراق، سوریه و لبنان تا مدیترانه یک مسیر دیگر ادغام اقتصادی، فرهنگی-سیاسی است. تبادلات اقتصادی و انرژی زمینی و دریایی در حوزه خزر و آسیای مرکزی و افغانستان و اتصال آنها با کشورهای آسیای جنوبی یعنی پاکستان و هند و هم زمان تجارت های دوجانبه با کشورهای حوزه خلیج فارس مثل عمان، قطر و کویت که دیدگاه متعادلی نسبت به روابط با ایران دارند، همگی در قالب استفاده صحیح از ظرفیت اقتصادهای محلی برای رشد اقتصادی کشورمان لازم اند. اتصال منطقه ای و شبکه ای ایران با اقتصادهای محلی در قالب تبادلات ملی دوجانبه یا سه جانبه این فضا را به کشورمان می دهد که جایگاه ژئوپلیتیک و ثبات ساز خود را در حوزه همسایگی و مجاورت جغرافیایی خود قوی کند. همین تحول سبب می شود تا جایگاه استراتژیک ایران در یک قالب چندجانبه گرای سیاسی بیشتر مورد توجه اروپا و آمریکا و ترکیه در غرب، روسیه در شمال، چین و هند در شرق و مجموعه کشورهای حوزه خلیج فارس و شمال آفریقا در جنوب قرار گیرد. تنها یک «ایران قوی از درون» با شبکه قوی اتصال منطقه ای که اقتصاد خود را از حالت روزمرگی فعلی درآورده و جنبه استراتژیک به آن بدهد، قادر به حضور کارآمد در بازی های بزرگ ژئوپلیتیک با بهره برداری از برتری جغرافیایی خود در منطقه خواهد بود. (آمریکا، اسرائیل، داعش و به تازگی سعودی)، وارد «بازی بزرگ» پرکردن خلا سیاسی قدرت و افزایش نقش ژئوپلیتیک در حوزه همسایگی خود شود. اکنون ترامپ هر دو رویکرد سیاست خارجی ایران را به چالش کشیده است؛ از یک سو، آمریکا از برجام خارج شده تا با اعمال تحریم های جدید، اتصال ایران به اقتصاد بین الملل را قطع و کشور را از درآمدهای حاصل از صدور انرژی و تجارت منطقه ای و بین المللی محروم کند و از سوی دیگر، با ایجاد یک ائتلاف سیاسی ضدایرانی تحت تاثیر سعودی ها و رژیم اسرائیل و معرفی کردن ایران به عنوان منبع بی ثباتی منطقه، خواهان تضعیف جایگاه ژئوپلیتیک کشورمان در تحولات شرق مدیترانه، به ویژه در سوریه، عراق و لبنان است.با وضعیت جدید، توسل به راه حل خارجی (به ویژه غربی یا حتی شرقی)، با توجه به تجربه برجام و همچنین پیچیدگی های مصالحه احتمالی در روابط قدرت های بزرگ، چندان مفید نیست. هم زمان، تمایل ایران به تقویت همکاری های منطقه ای با سنگ اندازی های مکرر و ضدیت سعودی ها و اسرائیلی ها با برجام و نقش منطقه ای کشورمان، به چالش کشیده شده است. در واقع، آنها خواهان ورود نظامی آمریکا به صحنه معادلات منطقه ای برای مهار نقش منطقه ای ایران هستند. اروپا، روسیه و چین نیز در این وضعیت با حفظ مواضع مصالحه جویانه و البته توازن مثبت به نفع جبهه آمریکا، به راستی خواهان پرهیز از یک منازعه دیگر در منطقه هستند.اکنون شرایط منطقه و حتی جهان به گونه ای است که هر کشوری به منافع مستقل ژئوپلیتیک و ملی خود اولویت داده و همکاری های جمعی با کندی و تنها بعد از اطمینان از نفع اولیه آنها برای منافع کشورها، انجام می شوند. بر این مبنا، استراتژی تقویت «سیستم ملی» و «نگاه به درون» (looking inward)، در سیاست های توسعه اقتصادی و تقویت قدرت نظامی-امنیتی کشورها اهمیت بیشتری می یابد. روسیه، آمریکا، هند، بریتانیا، ترکیه و حتی عربستان سعودی و... همه به نوعی این سیاست را در پیش گرفته اند. منطق این بحث به ضرورت وجود اجماع سیاسی در گفتمان های ملی نسبت به منفعت هرگونه همکاری جمعی برای منافع ژئوپلیتیک کشورها در یک قالب عام برمی گردد.