آرشیو چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۹۷، شماره ۶۸۱۲
پایداری
۱۴

روایت یک دوستی برای کودکان

«اسم من خاکریز است» نام یکی از داستان هایی است که مرتضی سرهنگی برای کودکان به نگارش در آورده است. این کتاب تلاش دارد تا با بیانی کودکانه شرحی از ویژگی ها و کارکردهای خاکریز را برای بچه ها بیان کند. «اسم من خاکریز است» در 15 صفحه نقاشی شده، فضایی را به وجود آورده که می تواند برای کودک جذابیت داشته باشد تا با آن ارتباط برقرار کند. تصویرگری این کتاب را نیز سحر فرهادروش انجام داده و انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است.«روزهای خرمشهر»، «اسم من پلاک است» و «اسم من چفیه است» از جمله دیگر کتاب های مرتضی سرهنگی است که ساده و روان به زبانی کودکانه به معرفی ویژگی ها و خاصیت های پلاک و چفیه برای کودکان پرداخته است. در بخشی از کتاب«اسم من خاکریز است» آمده است: «وقتی لودرها، با آن ناخن های فولادی، زمین را می کنند و خاک ها را روی هم می ریزند، من به دنیا می آیم. من دیوارهایی از خاک هستم! لودرها با آن راننده های نترس، در آفتاب تابستان و برف و باران زمستان، قدم را تا سه متر بالا می برند؛ آن هم درست جلو چشم عراقی‎ ها که لحظه ای دست از تیراندازی نمی کشند. طول من تا آن جایی ادامه پیدا می کند که آخرین سرباز عراقی رو به روی رزمنده ایرانی ایستاده است. آشنایی من با رزمنده های ایرانی در منطقه «دارخوین» بود. همان اوایل جنگ، وقتی در دشت دارخوین قد و بالای مرا ساختند،، نامم را «خط شیر» گذاشتند.همین جا بود که دیدند، من چقدر به آنها وفادارم. از آن روز دوستی ما بیشتر شد. من پناه همه رزمنده ها بودم. آنها در دل من سنگر می کندند؛ سنگرهای بزرگ و کوچک هم برای خودشان، هم برای تانک ها، توپ ها و جیپ هایشان.من جعبه گلوله ها و موشک ها را در دل خود پنهان می کردم. حتی آب، غذا و داروهای رزمنده ها را در آغوش خودم نگه می داشتم و مثل چشمم از آنها مراقبت می کردم.سربازان عراقی، از دوستی من و رزمنده های ایرانی باخبر بودند. عراقی ها آنقدر مرا با گلوله های بزرگ و کوچک می زدند تا از هم بپاشم. آنها می خواستند این پناه را از رزمنده های ایرانی بگیرند.»