آرشیو چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۷، شماره ۳۱۹۷
روزنامه فردا
۱۶
میدون و سوفیا

آی لاو روسیه

پوریا عالمی

بابای سوفیا اجازه نمی دهد سوفیا برود جایی کار کند. اجازه نمی دهد سوفیا به راحتی از خانه خارج شود. اجازه نمی دهد دوستانش به خانه بیایند. اجازه نمی دهد با همسایه ها معاشرت کند. اجازه نمی دهد سوفیا و باقی همسایه ها پول جمع کنند و دوربین مداربسته در ساختمان کار بگذارند. اجازه نمی دهد حتی نگهبان استخدام کنند. بابای سوفیا می گوید سوفیا هرچه بخواهد بخرد، باید به بابای سوفیا بگوید. بابای سوفیا بقال و قصاب و کتاب فروش محل را تهدید کرده که اگر به سوفیا چیزی بفروشند شیشه آنها را می شکند.

خلاصه دیروز من رفتم پیش بابای سوفیا برای مذاکره و گفتم: نه حق و حقوق سوفیا را داده ای، نه اجازه می دهی مستقل باشد و نه می گذاری کسی باهاش معامله کند. حبسش کرده ای گوشه خانه. چه کار کنیم؟

بابای سوفیا گفت: من حاضرم آزادی سوفیا را شونزده هزار تومان بخرم.

من هم آمدم پیش سوفیا و گفتم با بابات مذاکره کردم و نتیجه این شد که دیدم سوفیا لبخند زد و به هوا پرید و مائده هژبری وار حرکات شادکننده از خودش بروز داد. سوفیا فریاد می زد: خوشبخت شدم... خوشبخت شدم...

من واقعا تعجب کرده بودم. به سوفیا گفتم: بابات دارد بابات را درمی آورد! تو چرا خوشحالی؟

سوفیا گفت: تو عقلت نمی رسد میدون دوم. تو از سیاست بی بهره ای. من که هیچی، دیروز خادمی، نماینده ایذه در مجلس، گفته: «وقتی اجازه نمی دهند نفت بفروشیم و کالای موردنیازمان را وارد کنیم، ممنون روسیه هم هستیم که به ما کالا می دهد تا از گرسنگی نمیریم...».

وقتی من متوجه شدم نماینده ایذه چقدر جهان شمول فکر می کند، بغض کردم و پیراهن دریدم و گفتم: اصلا من اشتباهی عاشق سوفیا هستم، چون با شرایطی که ما نسبت به روسیه داریم و جاهایی که ایستاده ایم، من باید عاشق روسیه باشم و با او زادوولد کنم. آی هیت سوفیا... آی هست لاو... آی لاو روسیه... آی لاو بابای سوفیا... آی لاو هرکی که به ما کالا می دهد تا از گرسنگی نمیریم.