آرشیو یکشنبه ۱۴ امرداد ۱۳۹۷، شماره ۳۲۱۲
روزنامه فردا
۱۶
قصه های شهر

نیاز به فرهیختگی

گیتی صفرزاده

از آنجا که روزگارم به شکلی مرتبط با کتاب است، اغلب اوقات وقتی مردم با من روبه رو می شوند، بعد از گفتن چند کلمه غلوآمیز در ستایش کتاب، می پرسند: راستی هنوز کسی کتاب می خواند؟

حقیقت این است که با کتاب نخواندن آدم ها مشکلی ندارم، فقط دوست دارم بدانم ته ذهنشان زندگی را چه شکلی می بینند، برای همین به جای جواب می گویم: راستی بعد از آخرین نوسانات قیمت سکه هنوز کسی نان می خورد؟ یا بعد از کاهش ذخیره های آبی هنوز کسی ازدواج می کند؟ یا بعد از افزایش پارازیت ها هنوز کسی بچه دار می شود؟ یا بعد از کشته شدن آخرین نسل ببرهای مازندران هنوز کسی به دیدن دوستان و بستگان می رود؟

بعضی با لبخند هوشمندانه ای به نشانه اینکه غرض حرفم را فهمیده اند می گویند: چه کار می شود کرد؟ آدمیزاد نیازمند همین هاست دیگر، بدون اینها که نمی تواند زندگی کند.

گروهی دیگر به نشانه اینکه بخش فراتری از ماجرا را می بینند جواب می دهند: اشتباه نکنید، منظورمان این بود که با این پیشرفت تکنولوژی و وسایل سرگرمی عجیب است که هنوز کسی عشق کتاب کاغذی داشته باشد.

عده ای هم سری به نشانه تاسف تکان می دهند و می گویند: می فهمیم چه می گویید، خود ما خیلی دلمان می خواهد که کتاب بخوانیم، ولی انگار نمی شود جور دیگر زندگی کرد.

از همه جواب ها تنها این کلمات در ذهنم نقش می بندد: نیاز، عشق و جور دیگر. به همین خاطر با ژست یک کتاب خوان با حرکتی انسان دوستانه و همدلانه روی شانه طرف مقابلم می زنم و می گویم: راست می گویید، نیازهای آدمیزاد عشقی می دهد که زندگی اش را جور دیگری می کند.

طرف مقابل حتما این جمله سنگین را به حساب فرهیخته بودنم می گذارد، سری به نشانه تایید تکان می دهد و می رود تا با خیال راحت باقی زندگی اش را ادامه دهد.

من چه کار می کنم؟ راستش را بگویم همه این گفت وگوها را مثل یک نمایش در ذهنم می سازم و چون خیلی طولانی و وقت گیر است در جواب سوال اول فقط لبخند می زنم.