آرشیو چهارشنبه ۲۴ امرداد ۱۳۹۷، شماره ۶۸۵۳
بچه های کوچه پشتی
۱۶

کاش مدرسه باز نشود

من مدرسه را دوست ندارم. بله، همه اش همین است. راستش را بخواهید اصلا از اینکه یک ماه و یک هفته دیگر مدرسه ها باز می شود، اصلا خوشحال نیستم. آن سرودهایی را که تلویزیون مدام پخش می کند هم اصلا دوست ندارم. «مدرسه ها وا شده...هلهله برپا شده...»

اینکه آدم باید صبح زود از خواب بیدار شود و به زور نان و کره و مربا با چای بخورد و یک لباس تکراری را تنش کند و به مدرسه برود، آخر کجایش خوب است؟! از مدرسه فقط زنگ تفریحش خوب است و زنگ ورزش و زنگ آخر. راستش زنگ آخر از همه بهتر است اما وقتی فکر می کنم باید بروم خانه و مشق بنویسم، باز ناراحت می شوم. من اصلا عاشق تابستان هستم. آدم هرکاری دلش می خواهد می کند. هر چقدر دوست دارم با تبلت مشغول هستم و کسی هم مدام نمی گوید: «مشق هایت را نوشته ای یا نه.» همه اش بازی و تفریح است. شب تا هر موقع دلم بخواهد، بیدار می مانم. اگر خانه کسی برویم، می توانم همانجا بمانم و شب به خانه برنگردم چون قرار نیست صبح زود بروم مدرسه. به خاطر همین هم موقعی که به آخر تابستان نزدیک می شویم، خیلی غصه ام می گیرد. قسمت خوبش خرید وسایل مدرسه است. من فکر می کنم با این همه مدادها و جامدادی های رنگی و کیف های قشنگ، بچه ها را گول می زنند که از مدرسه خوششان بیاید. من که اینجوری فکر می کنم. بعضی ها هم هستند که مدرسه را دوست دارند و مثلا وقتی برف می آید یا هوا آلوده است و مدرسه تعطیل می شود، ناراحت می شوند اما من فکر می کنم آنها هم ته دل شان خوشحالند. من که دوست دارم زیاد برف بیاید تا مدرسه تعطیل شود. اگر مدرسه هم مثل جاهایی که به آدم خوش می گذرد باشد، فکر می کنم دوستش داشته باشم.