آرزوهای بر باد رفته
قسمت بیست و دوم/ پسرک جواب داد: من بغل همان طلافروشی تو دکان عطاری شاگرد مغازه شدم. یادتان که هست به من و بچه ها نصیحت کردی که دنبال دزدی و جیب بری نباشیم، شرافتمندانه زندگی کنیم. من و بچه ها هم از خونه اون پیرمرد شیره ای فرار کردیم.
غلام پرسید: آفرین پسر بامعرفت. راستی دوستانت کجان؟
پسرک گفت: چه می دونم. همه شون دست از جیب بری کشیدند و رفتند دنبال یک کار.
غلام پرسید: حالا کجا زندگی می کنی؟
پسرک گفت: جایی که ندارم. شب ها تو همون دکان عطاری می خوابم.غلام گفت: من تو میدون شوش یک اتاق اجاره کردم دارم میرم خونه، پسرک گفت: من یک موتور دارم صبر کنین شما را برسونم. گذاشتمش دم دکان.
شما میتوانید به یکی از روشهای زیر مشترک شوید:
همزمان با برقراری دوره اشتراک بسته دانلود 70 مطلب از مجلات عضو و دسترسی نامحدود به مطالب روزنامهها نیز برای شما فعال خواهد شد!
پرداخت از طریق درگاه بانکی معتبر با هریک از کارتهای بانکی ایرانی انجام خواهد شد.
پرداخت با کارتهای اعتباری بینالمللی از طریق PayPal نیز برای کاربران خارج از کشور امکانپذیر است.
- دسترسی به متن مقالات این پایگاه در قالب ارایه خدمات کتابخانه دیجیتال و با دریافت حق عضویت صورت میگیرد و مگیران بهایی برای هر مقاله تعیین نکرده و وجهی بابت آن دریافت نمیکند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.