آرشیو پنجشنبه ۱۵‌شهریور ۱۳۹۷، شماره ۶۸۶۹
ایران جمعه: کافه فرهنگ
۱۲
عصرانه

روایت سیروس ابراهیم زاده، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون از این روزهایش

سکوت

مدتهاست سکوت کرده ام. تئاتر، سینما، تلویزیون، رادیو، دوبلاژ و غیره را رها کرده ام (چه بسا آنها مرا رها کرده اند!) نه قلم می زنم نه قدم؛ بدین معنا که چیزی نمی نویسم و جز برای کارهای خیلی ضروری مثل دوا و دکتر و خریدن نان و پنیر و ماست و امثالهم، بیرون نمی روم، چیزی نمی نویسم و با خودم قهر کرده ام. پیاده روی می کردم، می دویدم، به دشت و صحرا می رفتم با دوستان جانی، گالری گردی و خیابان نوردی می کردم با رفقای هم دل و دندان. مصاحبه، مکاتبه، معاوضه، حشر و نشر و معاشرت و میهمانی دوره ای و غیره ندارم. کارم شده بازی بازی با دنیای مجازی... دیگر هیچ.

عیال می گوید: مرد، حواست باشد دم دروازه آلزایمری ها رسیدی! ول کن این بی تابی ها را برای لپ تاپ و گوشی موشی و اعتیاد عاشقانه به این خود گول زنک های عصر جدا جدید! برگرد! پشیمان می شوی آخر! (البته خودش هم دست کمی از من و طاقت یک ساعت دوری از دوستان دنیای مجازی را ندارد... بماند)

تکمله:

از سویی شنیده ام در این یکی دو ماه اخیر که اوضاع سرزمین پدری بیخ پیدا کرده، گرانی بیداد می کند، ارزش ارز روز به روز نجومی بالا می رود، مفاسد اقتصادی و چپاول بیت المال قباحت اش را از دست داده و نگرانی از اوضاع خراب تر پیش رو هی بیشتر می شود، از سوی دیگر هر شب بین 80 تا 110 نمایش فقط در تهران روی صحنه می رود با سالن پر از جمعیت با بلیت های به نرخ روز (چهل هزار تومان به بالا!)... و سینماها همه فیلم های بفروش بر پرده دارند. گالری های نقاشی به حدی شلوغ پلوغ است که تابلوهایی بر دیوار دیده نمی شود!

رونمایی کتاب فت و فراوان، شعرخوانی، پرفورمانس، بزرگداشت، یادبود، نکوداشت، جشن، مروری بر آثار، جشنواره و و و مورد عنایت و هجمه حجیم فرهنگ مداران همیشه در صحنه قرار می گیرد.

از رستوران های ژن خوب و صف فست فودها و رونق کافی شاپ های «هر چه پول بدی کم دادی» چیزی نمی گویم... حیرت کرده ام که چگونه و چرا؟ این استقبال غیرمعمول به چه مناسبت است؟

رنسانس دیگری را آغاز کرده ایم یا مردم می خواهند بدین وسیله ملیح، نگرانی های روزافزون خود را پنهان کنند؟ یا هر دو؟

باز هم سکوت می کنم.

عزت زیاد