آرشیو دوشنبه ۲ مهر ۱۳۹۷، شماره ۶۸۸۲
ایران جوان
۱۳

همه جوانان این روستا جانبازند

گروه جوان/ سنگ قبرهای گورستان «نسار» گواهی می دهد در این روستا کسی 70 سالگی اش را ندیده است. 27 بمب شیمیایی، در سی و یکم شهریور سال 67 نه تنها کار اهالی نسار دیره را ساخت که دست از سر نسل های بعدی هم برنداشت؛ حتی جوان های دهه هفتاد و هشتاد. سن دهیار روستا به یادآوری دقیق جنگ قد نمی دهد، اما از بس پای حرف اهالی نشسته که جنگ را از حفظ است و می تواند عملیات مرصاد را با جزئیاتش تعریف کند. نشانی خانه علی اشرف میری را می دهد تا آثار به جا مانده از حمله شیمیایی را از نزدیک ببینم. جواد گوشه ای خوابیده و تا سرش را بر می گرداند، جایی برای حرف باقی نمی گذارد. تا پیش از حمله شیمیایی کژال، امید و کامیار که در این خانواده به دنیا آمدند، مشکل جسمی نداشتند و حالا با درصدهای متفاوتی، قربانی حمله شیمیایی هستند ولی جواد که بعد از عملیات مرصاد به دنیا آمد دچار معلولیت جسمی است. تنها توانایی اش شناختن آدم ها و لبخند زدن به آنهاست. بوی مادرش را خوب می شناسد و جز از دست او غذا نمی خورد حتی اگر چند روز طول بکشد. به غیر از زمین های کشاورزی خوش آب و رنگ رو به روی روستا و کوه هایی که نسار در دامنه آنها قرار دارد، کسی شاهد درد و رنج اهالی نبوده. کژال حال خوبی ندارد. بارها و بارها خودش را با جوان های شهرهای دیگر ایران قیاس می کند و غبطه می خورد.

دل شان خوش نیست؛ کامیار چند سالی است به تهران آمده و نزدیکی های فشافویه کارگری می کند. امید که امیدوار بود از سربازی معاف شود یا مثل بقیه از امتیازهای ورود به دانشگاه برخوردار باشد دیپلمه بیکار است و قرار است فردا خانه را به مقصد سرپل ذهاب ترک کند تا در ساختمان سازی های کم رونق این شهر، مشغول به کار شود. جواد هم که امروز 25 سالش شده، همچنان به دست های مادرش چشم دوخته است.