آرشیو چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۹۷، شماره ۴۱۹۲
صفحه آخر
۱۶

تاب آوری شگفت انگیز

محمدصادق جنان صفت

مردی با اندامی درشت و قدی نسبتا بلند بود و فارسی را خوب حرف می زد و البته زبان اصلی اش نوعی ترکی نه مثل تبریزی ها بود. خوب و با قدرت کار می کرد و صاحب کارخانه که هرروز صبح پا به پای کارگران درمحل کارخانه حاضر می شد او ر ا مدت ها زیر نظرداشت تا اینکه یک روز گفتند به دفتر صاحب کارخانه برود. برخلاف اینکه باید نگران می شد یا خیلی ذوق زده اما هیچ یک از این دوحس را نشان نمی داد و با آرامش به دفتر صاحب کارخانه رفت. وقتی به نزد دوستانش برگشت بیش از هرچیز حالت ابهام داشت. با دوستان کارگرش خداحافظی کرد و دیگر در میان کارگران دیده نشد. «مش رفعت الله» از سوی پدر این کارخانه داران برای نگهبانی از خانه قصر مانند او انتخاب شده بود و باروبندیلش را بست و رفت که رفت. او اما حتی در نوروز و درحالی که مجبور بود به جای بودن در خانه در کنار زن و فرزند و داماد و عروس و نوه ها باید از خانه کارخانه دار محافظت می کرد اندوهگین می شد. چند سالی بود که از پسرکوچکش می خواست هنگام تحویل سال نزد او برود. حتی در همان روزها که همه دار و ندار کارخانه دار مشهور زیر دستش بود نیز به پسرکوچکش که با دوست خود در هنگام تحویل سال نزد او می رفتند اجازه نمی داد که به اندازه کمی گوشت و شیرینی از مال و اموال کارخانه دار را مصرف کند. پسرش خشمگین می شد و با او تندی می کردکه این همه خودداری برای اینکه از مال و اموال کارخانه داری که برای عروسی دخترش از کشورهای اروپایی گل و غذا آورده اند برای چیست. مش رفعت الله همیشه یک جواب داشت که او به من اطمینان کرده است. تا اینکه روزی از همین روزها بغضش ترکید و آن هم در چنددقیقه از ارتفاع بلند نابرابری ها دراین کاخ و بیرون از آن را یادآور شد. پسر مش رفعت الله و دوست او مات و مبهوت به تاب آوری شگفت انگیز او و سازش کاری با عظمت او فکر می کردند و باورشان نمی شد. مش رفعت الله گفت: «همین آدم سختگیر برای دوهزارنفر و خانواده های شان شغل درست کرده است و حرام وحلال سرش می شود».