آرشیو دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۷، شماره ۵۲۲۰
سیاست
۲
طنز

حکایت افلاطون CFT و یک سطل ماست

امید مهدی نژاد

افلاطون با دمپایی از کوچه می گذشت تا برود ماست بگیرد. شاگردان از او پرسیدند: «استاد، شگفت انگیزترین رفتار انسان چیست؟»

گفت: «در کودکی می خواهد بزرگ شود، در بزرگی دلتنگ دوران کودکی است، برای کسب ثروت از سلامتی مایه می گذارد، بعد ثروتش را می دهد تا سلامتی اش را بیابد، طوری زندگی می کند که انگار نمی میرد و طوری می میرد که انگار زندگی نکرده است و آن قدر فکر آینده است که حال را فراموش می کند و آن قدر گیج است که نمی داند گذشته برنگشته و بسیار بی شعور است…» و در این لحظه دمپایی اش را درآورد و خواست شاگردان را بزند. یکی از شاگردان گفت: «استاد، نزنید.» افلاطون گفت: «ماست سطلی ده هزار تومن، چرا نزنم؟» شاگرد گفت: «امروز روز شادی است .» افلاطون گفت: «به چه مناسبت؟» شاگرد گفت: «سی اف تی در مجلس تصویب شده است.» افلاطون گفت: «چه کسانی به آن رای مثبت داده اند؟» شاگرد گفت: «رای گیری مخفی است. معلوم نمی شود.» افلاطون دمپایی اش را دور سرش چرخاند و گفت: «نمایندگانی که نمی گذارند حقوق و مزایای خودشان و آرای مثبت و منفی خودشان برای موکلین شان شفاف بشود، رای داده اند که تراکنش های مالی مملکت برای غیر و اجنبی شفاف بشود، آن وقت شما شادمانی می کنید؟» سپس یک یک شاگردان را با دمپایی کتک زد و آنها را مفصل نواخت و رفت تا ماستش را بخرد.