آرشیو چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۷، شماره ۶۸۹۶
جهان
۲۲
پاورقی

در سایه ادگار هوور

وفاداری والاتر

(101)
جیمز کومی مترجم: مسعود میرزایی بهجت عباسی

در نخستین روز از تابستان 2013 من خودم را در جایی یافتم که هرگز فکر نمی کردم دوباره راهم به آنجا بیفتد؛ کاخ سفید.

در این روز آفتابی، رئیس جمهوری باراک اوباما نامزدی مرا برای جایگزینی باب مولر در ریاست اف بی ای در محل باغ رز کاخ سفید اعلام کرد. پیش از این اعلام رسمی، رئیس جمهور، مولر و من، سه نفری در اتاق بیضی منتظر بودیم تا با عبور از در شیشه ای وارد باغ شویم، جایی که خبرنگاران کاخ سفید برای پوشش این خبر از قبل در آنجا جمع شده بودند. همین که به سمت پله ها پیچیدیم و در معرض دید عکاسان قرار گرفتیم، رئیس جمهوری ایستاد و ما را هم متوقف کرد، در حالی که نگاهش جدی و خشک به نظر می رسید. اوباما رو به من کرد و گفت: «جیم، موضوعی هست که من فراموش کردم با تو درباره آن صحبت کنم.» وقتی که دید من سردرگم و متعجب شده ام، با سر اشاره ای به مولر کرد و گفت: «باب خیلی وقت پیش، تعهدی به من داد که تو هم باید آن را بپذیری.» این چه تعهدی می تواند باشد؟

رئیس جمهوری پیشتر نسبت به استقلال عمل من در مدیریت تشکیلات اف بی آی، اطمینان داده بود و حالا از من می خواست که نسبت به یک موضوع محرمانه متعهد باشم و اطمینان بدهم؟

رئیس جمهوری مکثی کرد تا اهمیت این لحظه خاص را یادآوری کند و سپس ادامه داد: باب همیشه به من اجازه داده است که در سالن ورزشی اف بی ای بسکتبال بازی کنم و برای من مهم است که تو هم تعهد بدهی که این کار ادامه داشته باشد.» خندیدم و بلافاصله گفتم: «البته، آقای رئیس جمهور، سالن ورزشی اف بی آی، متعلق به خود شما است.» من با اینکه بسکتبال دوست دارم ولی می دانستم که هرگز هنگام تمرین اوباما در سالن اف بی آی، به او ملحق نخواهم شد. من بازی گلف را هم دوست دارم ولی باز هم درک می کردم که من و اوباما هرگز با هم گلف بازی نخواهیم کرد. روسای اف بی ای نمی توانند چنین معاشرت هایی با روسای جمهور ایالات متحده داشته باشند. چرایی آن را هم همه می دانند، یا حداقل من فکر می کردم که می دانند.