آرشیو یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، شماره ۲۲۰۴۶
اخبار کشور
۱۱
خوان حکمت

حرف تازه انبیاء

انبیا آمدند یک حرف جدید آوردند؛ حرفی که در دسترس معرفت تجربی و حسی نیست. ادعای خدا و انبیای الهی به دستور خدا این بود که ما یک حرف جدید آوردیم. این چهار جمله را شما شاید چهارصد بار شنیده اید که انبیا برای این کارها آمدند؛ یکی (یعلمهم الکتاب) است، یکی (الحکمه) است و یکی (یزکیهم)[1] است، اینها را مکرر شنیدید. آن جمله چهارم را هم باز مکرر شنیده اید که ازحرف های جدید انبیاست، فرمود: (و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون)؛[2] یعنی سلسله انبیا، مخصوصا حضرت ختمی نبوت(علیهم السلام) چیزهایی را به جوامع بشری یاد می دهند که اینها نه تنها نمی دانند، نمی توانند یاد بگیرند جز با وحی. تعبیر قرآن این نیست که «و یعلمکم ما لا تعلمون» تعبیر این است که (و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون)؛ یعنی شما آن نیستید که بدون وحی یاد بگیرید، چه اینکه خدای سبحان به وجود مبارک رسول گرامی هم فرمود: (و علمک ما لم تکن تعلم)[3] نه «ما لم تعلم»، آن بخش هایی که (علم الإنسان ما لم یعلم)[4] بخش های میانی است، اما آن بخش های نهایی این است که ما حرف هایی به شما یاد دادیم که این حرف ها در هیچ جا نوشته نیست و از هیچ کسی هم نشنیدید، یعنی ما حرف نو آوردیم. آن حرف نو را در مراحل گوناگون به ما نشان دادند؛ یکی از آن بخش ها که حرف نو است این است که فرمود شما تا حال شنیده اید که «من فقد حسا فقد فقد علما»[5] این را بشر خودش می فهمد؛ یعنی اگر کسی حسی از حواس ظاهری را از دست داد، علم حاصل از آن حس را نمی تواند به دست بیاورد؛ اگر کسی کر بود این از فن آهن شناسی و موسیقی و صداشناسی و اینها محروم است، این حس برای تشخیص آهنگ ها و مانند آن است؛ اگر کسی کور بود توان تشخیص رنگ ها و علم مناظر و مرایا را از دست خواهد داد: «من فقد حسا فقد فقد علما»، این یک قاعده معرفت شناسی است که حداقل چهار هزار سال در حوزه ها و دانشگاه ها سابقه دارد، از یونان باستان تا الآن؛

راهیان نور تقوا

اما حرف تازه ای که انبیا(ع) آوردند این است :«من فقد تقوی فقد فقد علما» اگر کسی طهارت روح، پارسایی، تقوایی را از دست داد علم حاصل از آن رهگذر را از دست می دهد؛ یعنی علم تنها براساس حس و تجربه حسی نیست، ما یک سلسله علوم تجریدی داریم که در هیچ آزمایشگاهی قابل نفی و اثبات نیست و راه آن تقواست و تقوا هم شعب فراوانی دارد، آن علوم تجریدی هم شعب فراوانی دارند.اگر کسی تقوای هر رشته را از دست داد از بهره وری از آن علم تجریدی محروم است. اگر در سوره مبارکه بقره فرمود: (اتقوا الله و یعلمکم الله)[6] که عطف جمله به جمله است و نه به عنوان شرط و جزا، صریح تر آن را در سوره مبارکه انفال فرمود: (إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا)[7] آن نیروی فرق بین حق و باطل، صدق و کذب، خیر و شر، حسن و قبیح، محمود و مذموم در پرتو تقوا به دست می آید. این حرف را در کدام مکتب ما شنیدیم؟ بحث نبود تا کسی اثبات کند یا نفی کند، فرمود ما چنین مطلبی را آوردیم. عده زیادی راهی این راه بودند، الآن ما راهیان نور داریم که به برکت شهدا فیض های فراوانی برده و می برند، یک عده هم راهیان نور تقوا هستند. اگر کسی راهی راه تقوا بود، همان طوری که پیوند بین تقوا و آن علم ناشناخته است، خود آن علم هم ناشناخته است.

برخورداری ازروزی های غیر قابل پیش بینی در سایه تقوا

در سوره مبارکه طلاق فرمود اگر متقی بودید ما دو کار انجام می دهیم که هیچ راه تجربی و حسی آن را تایید نمی کند و آن یک راه دیگری است، فرمود: (من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب؛ و هر کس تقوای الهی پیشه کند ، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد)؛[8] این (من حیث لا یحتسب) به قول ادیبان به نحو تنازع، متعلق به هر دو جمله است «من یتق الله یجعل له مخرجا من حیث لا یحتسب و یرزقه من حیث لا یحتسب».اینکه فرمود: (من حیث لا یحتسب)؛ یعنی خروج او از مشکلات (من حیث لا یحتسب) است، بهره وری از رزق (من حیث لا یحتسب) است، چون پیوند تقوا و معرفت، پیوند تقوا و علم (من حیث لا یحتسب) است. انبیا آمدند این راه چهارم را هم در کنار آن سه راه به ما نشان بدهند، فرمودند: (و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون) نه «ما لا تعلمون»، این راه باز است و ما با چنین راهی سر و کار داریم; لذا در بخش هایی از قرآن کریم فرمود اینکه این راه (من حیث لا یحتسب) است و (ما لم تکونوا تعلمون) است، گناهان هم اینچنین است «من اذنب» کسی گناه کرد و بی تقوا بود «حرم من حیث لا یحتسب، سد من حیث لا یحتسب، ستر من حیث لا یحتسب» اگر کسی بیراهه رفت، از راهی که فکر نمی کرد راهش را می بندند.

تقوا؛ نور مستور

اینکه در بخشی از آیات قرآن آمده است: (و إذا قرات القرآن جعلنا بینک و بین الذین لا یومنون بالآخره حجابا مستورا؛ و هنگامی که قرآن می خوانی، میان تو و آنها که به آخرت ایمان نمی آورند، حجاب ناپیدایی قرارمی دهیم؛ )[9] وقتی شما این را به صاحب مغنی و امثال مغنی می دهید می گوید گاهی مفعول به معنی فاعل است، «مستور ای ساترا»، وقتی به قرآن شناس می دهی می گویند «خویش را تاویل کن نی ذکر را»؛[10] این مستور به معنی مستور است.

حجاب دو قسم است: یک قسم حجاب مشهور و یک قسم حجاب مستور. گناه، حجاب بین انسان و کمال است، منتها حجاب مستور. تقوا رابطه ای است بین انسان و کمال، منتها رابط مستور؛ اگر آن، حجاب مستور است این هم نور مستور است. همه نورها با چشم دیده نمی شوند، برخی از نورها با روح دل و فطرت دیده می شود. بخش های وسیعی از سنخ دعای کمیل را مرحوم کلینی در جلد دوم کافی ذکر کرد که برای هر کار خیری یک اثر حسنی هست، یک؛ برای هر گناهی یک اثر تلخی هست، دو؛ گوشه هایی از آثار تلخ گناه در این دعای کمیل هست: «اغفر لی الذنوب التی‏ تهتک العصم ،اللهم اغفر لی‏ الذنوب التی‏ تنزل النقم ،اللهم اغفرلی الذنوب التی‏ تغیر النعم»[11] این گناهان آثار خاص خودشان را دارند و در قبال این گناهان، اطاعت ها آثار مخصوص خودشان را دارند. بعضی از اطاعت ها و کارهای خیر است که در معرفت افزایی اثر دارد، بعضی در محبت اثر دارد و بعضی هم در شوق و اشک ریزی اثر دارد. اگر کسی بخواهد در جهاد اکبر پیروز شود، هیچ چاره ندارد مگر اینکه مسلح باشد. پیروزی در جهاد اصغر سلاحش آهن است که دیدیم، پیروزی در جهاد اوسط سلاحش اشک است که «سلاحه البکاء»[12] و پیروزی انسان در جهاد اکبر که بالاتر از اوسط است محبت است؛ اگر کسی به سلاح محبت متصف بود، محبوب خدا خواهد شد و یک سرپلی است که انسان محب را محبوب می کند. فرمود: (إن کنتم تحبون الله فاتبعونی‏ یحببکم الله)[13] انسان محبوب خدا می شود و اگر محبوب او شد، آن آثار قرب نوافل و امثال ذلک به دنبالش هست.

بنابراین هر گناهی یک حجاب ویژه است و هر اطاعتی یک راه خاص است. اینکه فرمود: (الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)[14] همه این «سبیل» ها و راه های فرعی به آن بزرگراه که صراط مستقیم است متصل است؛ صراط مستقیم بیش از یکی نیست، اما این راه های فرعی که به آن صراط مستقیم می رسد متعدد است؛ فرمود ما این راه ها را نشان می دهیم. بنابراین چیزهایی که انبیا آوردند یکی این است که تقوا و طهارت و پاکی روح، این دل را مثل آینه شفاف و بدون غبار می کند، یک؛ به دست صاحبدل می دهد، دو؛ به او می فهماند که این دل را به کدام طرف نگه بدار، سه؛ این می فهمد که آینه دل را به طرف اسمای حسنای خدا نگه بدارد، چهار؛ آثار الهی در این دل می تابد، پنج. بسیاری از جوان ها دلشان آینه شفاف است؛ ولی این آینه شفاف را شما اگر به باغ وحش ببری غیر از گرگ و گراز چیز دیگر را نشان نمی دهد و اگر به جای دیگر ببری اشخاص دیگر را نشان می دهد.

بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی (دام ظله)

در جلسه درس اخلاق؛ 1/12/92

مرکز اطلاع رسانی اسرا

[1]. بقره ، 129. [2]. بقره ، 151 . [3]. نساء ، 113. [4]. علق ، 5. [5]. اساس الاقتباس، ص375 [6]. بقره ، 282 [7]. انفال ، 29. [8]. طلاق، 2 3. [9]. اسراء ، 45 . [10]. مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش59. [11]. مصباح المتهجد، ج2، ص844. [12]. همان، ص850. [13]. آل عمران، 31. [14]. عنکبوت ، 69.

خوان حکمت روزهای یک شنبه منتشر می شود.