آرشیو پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۷، شماره ۶۹۲۴
ایران جمعه: کافه فرهنگ
۱۲
خواندنیها

پاولا هاوکینز، نویسنده بریتانیایی از کتاب های محبوب زندگی اش می گوید

کتاب هایی که من را ساخته اند

مترجم: فرحناز دهقی
منبع: گاردین

پاولا هاوکینز نویسنده بریتانیایی است که پس از نوشتن رمان پرفروش و روانشناسانه «دختری در قطار» در سطح جهانی به شهرت رسید. او در این کتاب به خشونت خانگی، مصرف الکل و مواد مخدر پرداخته است. هاوکینز در سال 1972 در کشور زیمبابوه متولد شد و در سن 17 سالگی به لندن رفت تا در دانشگاه آکسفورد در رشته فلسفه، سیاست و اقتصاد تحصیل کند. سپس به عنوان روزنامه نگار در نشریه تایمز مشغول به کار شد.

او تاکنون شش رمان از جمله «درون آب»، «همه آنچه برای کریسمس می خواهم» و «اتحاد»

منتشر کرده است.

کتابی که در حال خواندنش هستم: من تازه کتاب «کارخانه عروسک سازی» الیزابث مکنیل را آغاز کرده ام. این کتاب رمانی تاریخی است که به گشایش نمایشگاه بزرگ* در سال 1851 اشاره دارد و رویکردش انتقادی است. همچنین اخیرا مجذوب کتابی به اسم «سخن گفتن با زنان» شده ام؛ کتابی که به مکالمات نل دان نویسنده و دوستانش از جمله ادنا ابراین و پائولین بوتی در سال 1964 مربوط است و در آن درباره کار، پول، مادرانگی و روابط صحبت شده است.

کتابی که زندگی ام را تغییر داد : من فکر می کنم این سوال از آن دست سوال هایی است که پاسخش به این ربط دارد که چه روزی از من آن را پرسیده باشید. اما «راز تاریخ» نوشته دانا تارت در دهه 20 سالگی ام تاثیرات بسیار زیادی رویم گذاشت. خواندن این کتاب بود که باعث شد انگیزه بگیرم و نوشتن داستان جنایی را آغاز کنم.

کتابی که آرزو می کنم خودم می نوشتم: «آیداهو» به نویسندگی امیلی راسکویچ. من عاشق زیبایی سبک نوشتن این کتاب هستم؛ معمای حل نشده ای که در قلب آن وجود دارد، نوع روایت غیرخطی هوشمندانه آن و مصائبی که در قالب تراژدی، رستگاری و فناپذیری حافظه پیش می آید. چیزهایی که من در زندگی شخصی ام با آنها دست و پنجه نرم کرده ام.

کتابی که بیشتر از همه، نویسندگی ام را دگرگون کرد: اخیرا بیشتر از آنکه از کتاب های داستانی الهام بگیرم، از کتاب های غیرداستانی الهام می گیرم. مشخصا از سبک محکم و منسجم و غیراحساساتی کتاب هایی مانند «در کمال خونسردی» نوشته ترومن کاپوی و «بخش های سرخ» از مگی نلسون بسیار آموخته ام.

کتابی که بیش از حد به آن توجه شده است: متاسفانه من هرگز کتاب هایی مثل جین ایر را دوست نداشته ام. نه آن موقع که در مدرسه خواندمش نه حالا که پس از سال ها بازخوانی اش کردم. شخصیت های این کتاب غیرقابل تحمل هستند.

کتابی که ذهن من را تغییر داد : کتاب «هر آنچه را که دوست داشته باشم، می نویسم» اثر استیو بیکو را در 13 یا 14 سالگی خواندم و خواندنش برایم تجربه عجیبی بود و چشمانم را به عنوان کودکی که در آفریقای جنوبی بزرگ شده بود، باز کرد.

کتابی که اشکم را در آورد: در آوردن اشک من کار سختی نیست. من با دیدن ماشین های حمل سگ های بی پناه و معلول هم اشکم در می آید اما طی سال های اخیر دو رمان بوده که واقعا من را تکان داده است: «از دریایی کم عمق و آرام» به نویسندگی دونال رایان و «خدا در خرابه ها» اثر کیت آتکینسون.

آخرین کتابی که من را به خنده انداخت: من طرفدار غم و اندوه و بدبختی هستم، به خاطر همین کمتر سراغ آثار کمدی می روم، اما وقتی به خندیدن و دمی آسودن نیاز دارم، به سراغ آثار آرمیستد ماپین، لیسا ایوانز و نورا افورن بزرگ می روم.

کتابی که نتوانستم تمامش کنم: دیوانه امریکایی به نویسندگی برت ایستون الیس.

کتابی که از نخواندنش شرمسارم: من هرگز کتاب اولیس اثر جیمز جویس را نخوانده ام. یا کتاب موبی- دیک نوشته هرمن ملویل. خیلی بد است؟

اولین کتابی که خواندنش را به یاد می آورم: کتاب «شیری که در چای دیده شد» به نویسندگی جودیث کر. همچنین من یکی از طرفداران بئاتریکس پاتر بودم.

لذت و گناه توامانی که از کتاب خواندن می برم: من همیشه از بازخوانی کتاب ها احساس گناه می کنم، چون هنوز کتاب های نخوانده بسیار زیادی وجود دارد. اما این باعث نمی شود دیگر این کار را نکنم. من بارها به رمان های پات بارکر و آتکینسون باز می گردم و می خوانم شان.

کتابی که اغلب به عنوان هدیه به دیگران می دهم: «سایه های خورشید» اثر ریشارد کاپوشینسکی.