شعر طنز
بن کتاب کجا و من خراب کجا
کوپن فروش خیابان انقلاب کجا!؟
به ما یکی نرسید و به او هزار رسید
«ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا»
تویی که پول نداری، بدون مایه و بن
کجا روی به نمایشگه کتاب، کجا؟!
ببین به قیمت سنگین پشت جلد کتاب!
کجا همی روی ای ول! بدین شتاب، کجا؟
برای یک بن ناقابل ای جناب رئیس!
کجا رویم به زاری از این جناب، کجا؟
خوش آن زمان که بنی هم به بنده میدادی
«خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا»
مگر به خواب ببینم کتاب را… اما
ز ترس صاحب خانه، قرار و خواب کجا!
ز شعر حافظ شیراز، بن گرفت این شعر
وگرنه بنده کجا، شعرهای ناب کجا!؟
عباس احمدی
من یار مهربانم/ اما کمی گرانم
چون جنس بادکرده/ در دست ناشرانم
در کل به قول ایشان/ کم سود و پر زیانم
من گرچه اهل ایران/ این ملک شاعرانم
زیر هزار نسخه/ باشد شمارگانم
مانند حال زائو/ در وقت زایمانم
یا لنگ فیلم و زینکم/ یا گیر این و آنم
گیرم اگر مجوز/ من یار پنددانم
از این ممیزی ها/ سرویس شد دهانم!
اغراق اگر نباشد/ صفر است راندمانم
یک روز رفتم ارشاد/ با این قد کمانم
گفتم بده مجوز/ ای راحت روانم!
گفتا تو را برادر/ یک سال می دوانم
در تو عقایدم را/ با زور می چپانم
گفتم نمی توانی/ گفتا که می توانم
گفتم کنم شکایت/ گفتا که […]
از حرف های او سوخت/ تا مغز استخوانم
من یک کتاب خوبم/ عشق است ترجمانم
نه عامل خلافم/ نی در پی مکانم!
محبوب اهل فکرم/ منفور طالبانم
فعال در مسیر/ آزادی بیانم
خواننده گر کوزت شد/ من ژان وال ژآنم!
من وارث پاپیروس/ از مصر باستانم
هم خبره در سیاست/ هم اقتصاددانم
بسیار حرف دارم/ با آن که بی زبانم
شاگرد فابریک/ جبار باغچه بانم
درد دلم شنیدی؟/ حالا بخر بخوانم
از بس که شعر گفتم/ کف کرد این دهانم…