آرشیو چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۷، شماره ۴۲۵۴
اندیشه
۱۵

عصر پایان تاریخ

هنگامی که کتاب پرفروش «امپراتور» نوشته مشترک «مایکل هارت» و «آنتونیو نگری» در سال 2000 بیرون آمد به نظر می رسید که نظم جدید جهانی که آنها توصیف کردند واقعا بالای سر ما قرار دارد- اعتراضات سال قبل سیاتل علیه «سازمان تجارت جهانی» با توجه به باور آنها حاکی از آن بود که مخالفت با روند سرمایه داری جهانی به همان میزان کمپانی های چندملیتی دربرگیرنده آن، فرامرزی است. نه فقط طبیعت سرمایه داری و ضد سرمایه داری با آغاز قرن 21 در حال تغییر بود بلکه تصویر کارگری که برای آن کار می کرد و (گاهی) علیه آن مبارزه می کرد نیز در حال تغییر بود. همان گونه که «هارت» و «نگری» ذکر کردند، تصویر قدیمی از کارگر کارخانه در خط تولید به سرعت در حال جایگزینی با نیروی کار چندوجهی و غیرمادی بود که به طور گسترده به شکل تعاونی و موثر با کار در ارتباط است. در کنار شبکه اینترنت، زنجیره ای ارتباطی افراد را به درستی در سراسر جهان به یکدیگر وصل می کرد(حتی اگر بسیاری از آنها کامپیوتر نداشتند و حتی اگر کارخانه ها به خاطر مقررات و دستمزد پایین به جاهای دیگری منتقل شده بودند.) دولت- ملت رو به افول بود و سرمایه داری افتتاح استارباکس ها را جایگزین ریختن بمب می کرد. کتاب «امپراتور» ادعا می کند:«امپریالیسم پایان یافت.» البته این موضوع زیادی خوب است تا حقیقت داشته باشد. همان طور که 11 سپتامبر طلیعه ای شد برای آغاز جنگ، پارانویای حکومتی نظارت و تحمیل مالی، نظامی و استیلای سیاسی خود را افزایش داد، تصویر کتاب «امپراتور» از جهان و شرایط مقاومت آن به طور ناامیدکننده ای خام و زودهنگام بود. چگونه نظریه پردازان، فیلسوفان، هنرمندان و فعالان به این دنیای کهنه پاسخ می دهند؟ همان طور که دشمن شماره یک در تخیلات سیاسی از تهدید سرخ به تروریست سیاه تغییر شکل می دهد، تجدید حیات عقاید قدیمی به نظر امکان پذیر می رسد- کمونیسم در یک شکل جدید و به لحاظ نظری خالص تر به ویژه در کار آلن بادیو و کمی نامنظم تر توسط اسلاوی ژیژک احیا شد. ژیژک تلاش کرد یک تحلیل تئوریک- سیاسی از تقریبا هر اتفاق، فیلم، شخصیت و هر روندی که در این دوره به وجود می آید و به صورت دیوانه وار تکراری ارایه دهد که به طور فزاینده ای در طول این دهه محبوب شد. خاطره در حال محو 1989 همراه بود با میل به چیزی بیشتر و بهتر تا چنین تصویر معکوسی از جهان که در آن قدرت مالی و نظامی امریکا در کنار همکاری های منفی ویرانی و کشتار جمعی همراه با اغماض به بار آورند. شاید تعجبی نداشته باشد که شکلی تقدس یا لحنی از الهیات وارد نظریه شد، همان طور که شخصیت های انجیلی و موضوعاتی مانند «پل قدیس»، «ایوب» و مهاجرت توده ها البته به سبک مادی آن بیرون کشیده شدند تا تعریف تازه ای از جهانی بودن معاصر را ارایه دهند، نظریه کار و در نهایت راهی برای خروج از اینجا: ندای هزار ساله ایی که به نوعی تا سال 2000 کمبود آن را داشتیم در قالب تغییرات آب و هوایی، احیای دین به صورت جشنی آخرالزمانی از ارواح در اولین دهه قرن 21 جاری می شود در این دوره سینما با خلق آثار کامپیوتری و گسترش ظرفیت های خود صحنه های فراموش نشدنی از عالم دیگر، لذت تخریب بناهای تاریخی بزرگ، شهرها، قاره ها، دنیا و کل جهان را نشان می دهد.

پس از اعلامیه های مکرر و طنزآمیز «پایان تاریخ» در دهه 1990 و بدبینی نسبت به «روایت های بزرگ» زمان آن رسیده بود که روایت های کوچک تر از اصلاحات، اخلاق لیبرالی و سیاست های عینی را جایگزین این ظن فزاینده کنیم که دموکراسی پوششی برای همان دشمنان قدیمی است که هرگز دور نشده اند- جنگ، استثمار، کاپیتالیسم درنده خویی که عده کمی را بهره مند و بسیاری را نابود می کند. اما اگر نه دموکراسی، نه اشکال قدیمی احزاب سیاسی و نه واژه های قدیمی («توده ها»، «پرولتاریا»، «انقلاب» و «حزب») پس چه؟ مثال اینکه، وقتی میلیون ها نفر در سراسر دنیا قبل از جنگ عراق در سال 2003 به خیابان ها می آیند و حکومت ها به سادگی با نادیده گرفتن آنها همان کاری را می کنند که در نهایت قرار بود انجام دهند، چه معنایی دارد؟ نمایش تظاهرات برای کند کردن تاثیرات بالقوه آنها استفاده می شد: راهپیمایی میلیون ها نفر بلافاصله به محض حضور با وجود خشم و حمایت اکثریت برای موضوع مورد اعتراض به آرشیو فیلم تبدیل می شد. در آن زمان بسیاری از وبلاگ نویسان اشاره کردند که در 15 فوریه 2003 افراد به اندازه کافی برای حمله به پارلمان خواهیم داشت- در عوض «بلر» و شرکا با بازی با کلمات به عنوان یکی از علائم ثانویه دموکراسی گفتند: خب، صدام به سختی اجازه خواهد داد تا شما کاری را که مجاز هستید، انجام دهید… آیا شما خوش اقبال نیستید که می توانید؟

اوایل دهه 2000 بیشتر صرف یافتن یک زبان تازه و سیاستی جدید برای قانونی نشان دادن جنگ غیرقانونی تحت عنوان شرایط دشوار و افزایش کنترل بر سیاست زیست شناختی(نظارت، انگشت نگاری، ایست های بازرسی و…) شد. «جورجو آگامبن» با احیای اندیشه رومی «قربانی کردن انسان»- با این حذف که می توان کشته شد نه قربانی- تلاش کرد تا به طور انتزاعی بگوید چگونه منطق «شرایط استثنایی» یا وضعیت اضطراری دایم در کنار قانون دولت- ملت در حال اجراست. «نائومی کلاین» در کتاب «بدون لوگو»(2000) در تحلیل خود از مناطق سیاسی، اقتصادی و جغرافیایی خاکستری خلیج گوانتانامو، شکنجه گاه ها و بازداشتگاه ها، استفاده از تفسیرهای غیرمعمول و مناطق صادرات محرمانه به دنیای جهانی شده ای اشاره می کند که با منافع تاریک و پنهانی و مجازات های حاشیه ای کدگذاری شده است. «شفافیت جدید» که با ظهور «ویکی لیکس» نهایتا به اوج می رسید در سال 2006 آغاز شد، پرده از روی بعضی کارها بر می داشت، یا حداقل در یک جامعه اشباع شده از اطلاعات برملا شدن آنها را تسریع می کرد به عنوان یک رسانه اجتماعی به ساختن دنیایی ادامه داد که اکنون به یک الزام تبدیل شده است. زمانی بود که برداشت واقعی از معضل نظام سرمایه داری مالی هنوز به موانع برخورد نکرده بود و تئوری تلاشش را می کرد با طرح امکانات سیاسی جدید و آنالیز اقتصادی و مادی شاید بتواند پیش بینی بهتری از آنچه قرار است رخ دهد، داشته باشد. در آن زمان حباب های مسکن و وام آزادانه، هر چند ناپایدار، شناور بودند و تئوری و هنر در اصل سرگرم کارهای شبکه ای و گفت وگو با خود بودند. اما بعضی تجارب- راهپیمایی علیه جنگ که بهتر است بگوییم بدون هیچ تغییری و بعضی نظرات تئوریک- مانند «خرید خانه از طریق وام بانکی» و خشم کسانی که از آنها سلب مالکیت شد در نهایت از طریق یک راه حل عملی به خاورمیانه، یا هر جای دیگری مانند شیر خفته ای خاموش ختم می شود. بحران مالی سال 2008 خشم عمیق و فراگیری را از بند رها کرد، خشمی که هنوز باید به لحاظ تئوری، سیاسی، اقتصادی و زیبایی شناختی کاملا باز و فهمیده شود.