آرشیو پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۷، شماره ۴۲۶۱
غیر قابل اعتماد
۱۱

روزگاری شب یلدا…

مصطفی مشایخی

شب یلدا شد و ما یک سره تر در گوشی

ظاهرا پیش هم اما دل و سر در گوشی

خبر از میوه و شیرینی و آجیل که نیست

همه رفتند پی حظ بصر در گوشی

این طرف پوپک و پروانه بپر در تبلت

آن طرف میثم و منصور دمر در گوشی

شیده با دانلود آهنگ طرب انگیزی

رفته با پیچش موزون کمر در گوشی

زهره در جمع چه جوک های بدی می خواند

کاش می رفت کمی مثل بشر در گوشی!

خاله مشغول کلش بازی و ایرج پسرش

گرم چت با رز و رعنا و سحر در گوشی

خان عمو پول کم آورده که خودرو بخرد

راه افتاده پی قیمت خر در گوشی

بچه با سر وسط دیگ خورشت افتاده

مادرش دست به لپ تاپ و پدر در گوشی

حامد انگار که عاشق شده، شاید امشب

چشمش افتاده به یک قرص قمر در گوشی

عشق بی بی صنم این است که پیجی دارد

هیچ جا راحت و خوش نیست مگر در گوشی

عمه، ادمین گروهی ست، از این رو باید

مثل هرشب بخورد خون جگر در گوشی

پارمیدا و عطا تازه به ما پیوستند

نه سلامی سخنی، هر دونفر در گوشی

روزگاری شب یلدا متلی، فالی داشت

کی کسی بود چنین از دم در در گوشی

«امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم»

نشویم از سر شب، محو نظر در گوشی

در شب یلدا کمر ما شکست

محمد جاوید

در شب یلدا کمر ما شکست

این کمر از خرج اتینا شکست

جمع زدم آنچه که باید خرید

بر اثرش این دل شیدا شکست

دیده چو افتاد به آجیل و موز

اشک فشاندم، دل «رویا» شکست

گفت: پدر، ای به فدای دلت!

اشک تو روح و دل ما را شکست

تا که «ثریا» به لبو دست زد

چوب زدم دست ثریا شکست

گفتمش این بهر نظر کردن است

از عمل تو دل بابا شکست

قیمت آجیل سر از شمش زر

کی بتوان پسته آن را شکست؟!

اول شب داد شکستم انار

آخر شب کاسه حلوا شکست…

فال زدم، حافظ شیراز گفت:

ناف تو ببریده شده با شکست!

ضربه آخر که به قلبم نشست

«شیشه می در شب یلدا شکست»*

گفت به «جاوید» یکی با مزاح:

راست بگو، از تو چه آیا شکست؟!

(* مصراعی است از شعر

منسوب به ظهیرالدوله)