آرشیو پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۷، شماره ۴۲۶۱
غیر قابل اعتماد
۱۱

شب یلداست، پس بخند عزیز!

مجتبی احمدی

(در باب «شب یلدا» و ضرورت خوشباشی و شادمانی، به رغم اقامت در دیار غربت و مصائب کج مداری روزگار و حال و روز ناگوار، خطاب به بانوی مهربان خانه فرماید:)

شب یلدا شده است، بانوجان!

شهر زیبا شده است، بانوجان!

نوبت ما شده است، بانوجان!

ماه پیداست، پس بخند عزیز!

شب یلداست، پس بخند عزیز!

هندوانه بیار، انار بیار

سیب و نارنج آبدار بیار

هرچه خواهد دلت بیار، بیار

بزم برپاست، پس بخند عزیز!

شب یلداست، پس بخند عزیز!

باز ماییم و شعرخوانی ها

اندکی هم شکم چرانی ها!

آب دادی به شمعدانی ها؟

گل چه زیباست… پس بخند عزیز!

شب یلداست، پس بخند عزیز!

شد در این خانه چهل متری

گرم لطف تو، قوری و کتری

چای ات، آه ای حلاوت فطری!

هی مهیاست، پس بخند عزیز!

شب یلداست، پس بخند عزیز!

چند ساعت، عوام را ول کن!

صحبت از قسط وام را ول کن!

تا بیاریم شام را، ول کن!

سفره آنجاست، پس بخند عزیز!

شب یلداست، پس بخند عزیز!

بسم رب الرحیم، باید خورد

تا کنار همیم، باید خورد

بی خیال رژیم! باید خورد

چه گواراست! پس بخند عزیز!

شب یلداست، پس بخند عزیز!

«ای فدای تو، هم دل و هم جان

وی نثار رهت، هم این و هم آن» 1

فال حافظ بگیر، بانوجان!

«یار با ماست…»، پس بخند عزیز!

شب یلداست، پس بخند عزیز!

«حال دل با تو گفتنم هوس است

خبر دل شنفتنم هوس است

خاک راه تو رفتنم هوس است» 2

دل، تو را خواست… پس بخند عزیز!

شب یلداست، پس بخند عزیز!

وقت شادی ست، وقت خوشحالی ست

غیر یک چیز، مابقی عالی ست

جای «مادر»، کنارمان خالی ست

ولی اینجاست… پس بخند عزیز!

شب یلداست، پس بخند عزیز!

شهر اگر پر شد از دغلکاران

گور بابای مردم آزاران!

… دارد انگار می زند باران

چه مصفاست… پس بخند عزیز!

شب یلداست، پس بخند عزیز!

1. بیتی از شعر معروف هاتف اصفهانی

2. مصراع هایی از غزل حافظ