آرشیو دوشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۷، شماره ۶۹۸۶
جهان
۲۰
پاورقی

وفاداری والاتر

(165)
جیمز کومی مترجم: مسعود میرزایی بهجت عباسی

من به دلایل متعدد در صبح روز پنجم ژوئیه عصبی و دستپاچه بودم. احساسم این بود که من در آستانه تخریب شخصیت حرفه ای خود قرار گرفته ام. به خودم گفتم مساله ای نیست، تو 55 سال عمر کرده ای، در بانک پول کافی داری و دوره ریاستت بر اف بی آی نیز 10 ساله است. تو که نمی خواهی چیزی بیشتر از این باشی یا به جای بالاتری برسی. من همچنین عصبی بودم چون هم دادستان کل و هم قائم مقام او را دوست داشتم، ولی در آستانه انجام کاری بودم که آنها را بشدت دلخور می کرد و می رنجاند، چون برای قرائت عمومی یک بیانیه مهم در مورد یک پرونده سطح بالا، هیچ گونه هماهنگی و همکاری با آنها نداشتم. معتقد بودم هرگونه هماهنگی با وزارت دادگستری در این زمینه به عنوان اعمال نفوذ سیاسی تلقی خواهد شد. هرچند که این وظیفه اداری را برای تماس با دادستان کل یا قائم مقامش، قبل از اعلام عمومی نتیجه تحقیقات، احساس کردم تا به آنها اطلاع دهم که من این کار را انجام می دهم. البته قصد نداشتم درباره محتوای بیانیه ام چیزی به آنها بگویم. کاری سخت و توام با شرمساری.

وقتی که به سالی ییتس، قائم مقام دادستان تلفن کردم به او گفتم که برای قرائت یک بیانیه عمومی در مورد پرونده کلینتون آماده می شوم و قصد ندارم این بیانیه را با وزارت دادگستری هماهنگ کنم. وقتی این خبر را شنید، حتی هیچ سوالی هم نکرد. هرچند که من درباره این موضوع هرگز با او صحبت نکرده بودم ولی فکر می کنم که خانم ییتس کار مرا و دلیل انجام آن را درک و تایید کرد. پاسخ دادستان کل، خانم لینچ، کمی متفاوت بود. او فقط این سوال را مطرح کرد که «در بیانیه چه پیشنهاداتی را مطرح خواهی کرد؟» و من پاسخ دادم: «متاسفم ولی من قصد ندارم به این سوال پاسخ دهم. بسیار مهم است که من به هیچ نحوی این موضوع را با وزارت دادگستری هماهنگ نکنم و امیدوارم که شما یک روز متوجه دلیل این اقدام من بشوید.» او پاسخی نداد.

تلفن را قطع کردم و از دفترم خارج شدم تا به سمت محل حضور خبرنگاران بروم. در بین راه توقف کردم و مجوز ارسال یک ایمیل را به همه کارکنان اف بی آی صادر کردم. می خواستم آنها اولین کسانی باشند که از طریق من در جریان قرار می گیرند.