آرشیو سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، شماره ۳۳۴۳
اندیشه
۸

مرور

تحلیل عناصر جادو

علی رغم اینکه امروزه شاید احساس کنیم از جادو فاصله بسیاری گرفته ایم، اما هنوز با آن ارتباطی تنگاتنگ داریم. ایده های راجع به بخت خوب و بد و جوهره یک شیء، قرابت زیادی با ایده جادو دارند و ردپای بخش عمده ای از عناصر عارفانه و شاعرانه که در تصور ما از نیرو، علیت، معلول و جوهر وجود دارد به آن عادات کهن ذهن که زادگاه جادو بوده بازمی گردد. از مدت ها قبل جادو موضوع گمانه زنی های فراوان بوده با این حال مطالعات فیلسوفان، کیمیاگران و متالهان باستان ماهیتی کاملا عملی داشتند و بیشتر متعلق به حیطه تاریخ جادو بودند تا تاریخ مطالعات علمی که به این موضوع پرداخته باشد. یکی از اولین آثار مرجع علمی دراین باره کتاب «نظریه عمومی جادو» اثر مارسل موس است. مارسل موس (1872-1950)، انسان شناس و جامعه شناس فرانسوی، مولف کتاب های هدیه و طبقه بندی (با همکاری امیل دورکیم) است. او پس از مرگ دورکیم به چهره اصلی جامعه شناسی فرانسه بدل شد. از موس پیش از این کتاب «رساله پیشکش» نیز به فارسی ترجمه شده است.

کتاب «نظریه عمومی جادو» نخستین بار با همکاری مارسل موس و هنری هومبرت در سال 1902 به چاپ رسید و وقتی در سال 1950 مجددا منتشر شد، طیف وسیعی از خوانندگان را جذب کرد. این پژوهش با مطالعه جادو در جوامع «ابتدایی» و بقای آن در افکار و رفتارهای اجتماعی ما، چنان که لوی استروس گفته، نمایانگر ذهن مدرن یکی از بزرگ ترین متفکران قرن بیستم است: «کافی است یاد آوریم که تاثیر موس تنها منحصر به قوم نگاران که هیچ کدام نمی توانند منکر تاثیر او شوند، نیست؛ بلکه زبان شناسان، روان شناسان، مورخان دین و متشرقان نیز وامدار او هستند». این کتاب تصاویر شگفت انگیزی از جادو در فرهنگ های گوناگون ارائه می کند و تحلیل های جامعه شناختی و دینی نویسنده آن هنوز برای عصر حاضر اهمیت ویژه ای دارد. در روزگار ما که مسیر هنر، جادو و علم دوباره یکدیگر را قطع کرده اند، «نظریه عمومی جادو» تبدیل به اثری کلاسیک شده است.

کتاب با پیش گفتاری به قلم دیوید فرانسیس پوکاک آغاز می شود که در آن به شرح خوانش لوی استروس از نظریه جادوی مارسل موس پرداخته است. موس در فصل اول به منابع و زمینه تاریخی جادو در متون انسان شناسی می پردازد که می توان چکیده آن را در کتاب «شاخه زرین» فریزر مشاهده کرد. از نظر فریزر افعال جادویی آنهایی اند که قرار است از طریق کاربست دو قانون همانندی و همجواری تاثیرات خاصی ایجاد کند: نظیر نظیر خود را تولید می کند؛ اشیایی که زمانی در تماس بوده اند، اما اکنون نیستند پس از قطع تماس فیزیکی هنوز از راه دور در یکدیگر تاثیر می گذارند؛ و نسبت جزء با کل همانند نسبت تصویر با خود شیء است. موس آرای فریزر را درباره جادو جزم اندیشانه می داند؛ چراکه او برای قوانین خود استثنائی قائل نمی شود و از نظر او همانندی-همجواری یکی از خصایص کافی و اجتناب ناپذیر جادو است. او در فصل بعد با بررسی آیین جادو و تفاوت های آن با مناسک مذهبی در قبایل اولیه به تعریف پیشنهادی خود از جادو می پردازد و جادو را آیینی می داند که نقشی در کیش های سازمان یافته ایفا نمی کند. جادو آیینی خصوصی، محرمانه و رازآلود است و به مرز آیین قدغن شده نزدیک می شود. موس جادو را نه بر مبنای ساختار آیین هایش بلکه بر اساس شرایطی که بستر این آیین هاست تعریف می کند و بدین ترتیب جایگاه آیین های جادویی در کلیت اجتماعی را مشخص می کند.

او در فصل بعد به عناصر جادو می پردازد و در این راه از موثق ترین منابع انسان شناسی که تا آن زمان درباره جادو وجود داشته استفاده می کند. برخی از اقوام استرالیایی، تعدادی از جوامع ملانزایی و همچنین نظام معاصر جادوی تنگه های مستعمراتی در مالزی و دو شکلی که جادو در هند به خود گرفته در این فصل بررسی می شود. فصل آخر تحلیل و تبیین مفهوم جادو و تفاوت آن با مفهوم دین و فناوری و علم است. در جادو شاهد گرایشی به امور انضمامی هستیم، در حالی که دین معمولا انتزاعی است. جادو مانند فنون و حرفه ها و پزشکی و صنعت کار می کند. جادو ذاتا فن انجام دادن کارهاست و جادوگران همواره از کاردانی و چیره دستی و مهارت یدی خود بهره برده اند. موس نشان می دهد که هنر جادو همیشه با ایما و اشاره و ادا و اطوار بی حاصل کار خود را پیش نبرده و در بسیاری موارد با چیزهای عینی سروکار داشته و آزمایش های حقیقی انجام داده و حتی به اکتشافاتی نیز نائل شده است. موس جادو را پدیده ای اجتماعی می داند و مهم ترین نکته ای که در کتاب در برنامه کار خود قرار می دهد، این است که نشان دهد جادو در میان سایر پدیده های اجتماعی، به جز دین، از چه جایگاهی برخوردار است. از نظر او جادو هیچ خویشاوندی حقیقی با هیچ چیز جز دین از یک سو و علم و فناوری از سوی دیگر ندارد.

پراگماتیسم در علوم اجتماعی

کتاب «فلسفه علوم اجتماعی؛ به سوی پراگماتیسم» دو هدف عمده را دنبال می کند؛ نخست خوانشی موشکافانه از مهم ترین جریان ها و چهره های تاثیرگذار در فلسفه علوم اجتماعی از دورکیم، پوپر، رئالیست های انتقادی و پراگماتیست ها تا وبر، نظریه پردازان انتقادی، فوکو و چهره هایی همچون گیدنز ارائه می کند و هم زمان با توضیح این نظریات گفت وگوی موثری میان آنها برقرار می کند و به نقد پروژه های فکری و پژوهشی شان می پردازد. هدف دوم معرفی رویکردی جدید به فلسفه علوم اجتماعی است که پاتریک برت، نویسنده کتاب از سنت پراگماتیسم آمریکایی الهام گرفته است.

فصل اول به رویایی می پردازد که دورکیم برای علوم اجتماعی در سر می پروراند. دورکیم با اینکه فیلسوف علوم اجتماعی نبود می خواست جامعه شناسی را به عنوان یک رشته علمی و مستقل تثبیت کند و از این رو بخش عمده ای از وقتش را صرف نوشتن در این باره کرد که علم اجتماعی چگونه علمی باید باشد. روش شناسی دورکیم نمونه ای عالی از بینش طبیعت گرایی بود چرا که وی مجاب شده بود در بررسی جامعه باید از روش هایی تقلید کرد که در علوم طبیعی به کار گرفته شده و دستاوردهای بسیار درخشانی به بار آورده اند. فصل دوم به بررسی تاملات روش شناختی وبر می پردازد. در حالی که دورکیم با صراحت خود را در اردوگاه طبیعت گرایی قرار می داد وبر رویکرد متکثرتری اتخاذ کرد و کوشید نقاط ضعف طبیعت گرایی و ضدطبیعت گرایی را روشن کند. از نظر وبر صرف مشخص کردن قاعده مندی های زندگی اجتماعی کافی نیست چون تبیین اجتماعی به چیزی بیشتر نیازمند است و برای معنادار کردن قاعده مندی های مشاهده شده لازم است عنصری هرمنوتیکی هم وارد کار شود تا بتوانیم دریابیم چرا افراد به این شیوه رفتار می کرده اند. فصل سوم به فلسفه علوم اجتماعی پوپر می پردازد. پوپر نمونه ای است برجسته از فیلسوفی که در جست و جوی آن چیزی است که وجه مشترک همه فعالیت های علمی است. از نظر پوپر اگر نظریه از آزمون سربلند بیرون نیاید جست و جو برای نظریه جدید آغاز می شود. اما نظریه ها را تنها زمانی می توان ابطال کرد که ردپذیر باشند و البته ابطال پذیری معیار برگزیده او برای تعیین مرز بین علم و غیرعلم است. فصل چهارم به معرفی رئالیسم انتقادی می پردازد که ابتدا در دهه 1970 ظاهر شد و تاثیر بسیاری بر علوم اجتماعی مختلف از جمله جامعه شناسی و اقتصاد بر جای گذاشت. رئالیسم انتقادی نیز، همچون ابطال گرایی پوپر، وحدت روش شناختی را بین علوم اجتماعی و طبیعی فرض می گیرد. نقطه عزیمت این رویکرد این است که غالب پژوهش های اجتماعی طبق معیارهای پوزیتیویستی عمل می کنند و از این رو نمی توانند از قلمرو ظاهری پیوستگی های قاعده مند فراتر روند. فصل پنجم به نظریه انتقادی می پردازد. برای نظریه پردازان انتقادی پژوهش تنها معطوف به توصیف یا تبیین نیست بلکه مبنایی برای نقد جامعه معاصر فراهم می کند. این نقد در نهایت ابزارهایی در اختیار افراد قرار می دهد تا محدودیت های اجتماعی را از میان بردارند و جامعه ای بهتر بسازند. نظریه پردازان انتقادی خصم هر نوع فلسفه علوم اجتماعی اند که پژوهش های اجتماعی را به فعالیتی توصیفی تقلیل دهد و پوزیتیویسم آماج حمله آنهاست. فصل ششم به آرای رورتی می پردازد که اندیشه های پراگماتیستی او پیامدهای چشمگیری برای فلسفه علوم اجتماعی به دنبال داشته. توفیق بزرگ رورتی در فلسفه نقدی برنده بر معرفت شناسی بود. او متاثر از فلسفه ویتگنشتاین و تحولات اخیر فلسفه تحلیلی معتقد است که هر تلاش فلسفی برای گام نهادن به بیرون از زبان و یافتن شاه کلیدی برای اخلاق یا دانش بی حاصل است. در فصل آخر به بسط نظریه خود می پردازد و امکان یک علم اجتماعی را مطرح می کند که معطوف است به کسب «دانش خودارجاع». به زعم او این نوع پژوهش به واکاوی و زیر سوال بردن پیش فرض های عمیقا جاافتاده ای می انجامد که در فرهنگ معاصر سیطره یافته اند و می کوشد تا از دیگر اشکال زندگی آگاهی یابد. این تلقی از علوم اجتماعی کاملا با رویکرد پراگماتیستی هم ساز است؛ رویکردی که معتقد است زبان و دانش به جای عمل بازنمایی به افراد اجازه می دهند تا گستره امکان های انسانی را افزایش دهند. در این رویکرد جست و جو در پی بنیان های فرازمانی و استعلایی برای علوم اجتماعی نه تنها ناممکن که نامطلوب شمرده می شود. این رویکرد قائل به تکثر روش شناختی در علم است و از علقه های شناختی گوناگون در علم دفاع می کند، علقه هایی که هر یک معطوف به هدفی بایسته اما متفاوت اند. از نظر برت فلسفه علوم اجتماعی برای مدت ها خود را منحصر کرده به تبیین جهان بیرونی و به این خاطر از شیوه های بدیل کسب دانش باز مانده است. برت پیوند موثری بین جامعه شناسی، فلسفه و تاریخ برقرار می کند و نشان می دهد که ایده های مطرح شده در فلسفه علوم اجتماعی تا چه حد بر سرشت پژوهش اجتماعی و چگونگی انجام آن تاثیر می گذارد.