آرشیو یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۷، شماره ۴۳۲۰
صفحه آخر
۱۶
کتاب روز

کوچ شامار، نشانه ای به رهایی

فاطمه باباخانی

شامار به تماشای آسمان پرستاره شب رفته که زمین می لرزد، چند روز بعد که به هوش می آید همه چیز از دست رفته است؛ از مادرش تا خانه اش، دهکده و همسایگانش. صدای بولدوزرها را می شنود و گوری دسته جمعی را می بیند. مادرش نیز در میان به خاک سپرده شدگان است. شامار در پی تروما و جنون به تهران می آید. او حامل دفتری رازآمیز است که به دنبال یک قتل و ترس از اتهام مجبور می شود آن را ورق به ورق ببلعد. زندگی تازه او از میدان آزادی شروع می شود. سرگردان است در شهری که همه چیز در آن گم می شود؛ گم گشتگی حکایت شامار است و پرسه اش در خیابان های شهر و کوچه باغ های درکه، آنجا که شماسی خانه ای دارد. شماسی از هم دوره ای های دانشگاهی شامار است، حق التحریرنویسی در ستون تاریخ یک روزنامه کثیرالانتشار. زندگی اش به این ستون وابسته است و قسط ها و هزینه معاشش را از طریق ور رفتن با کتاب های تاریخ و بازنویسی بخش هایی از دوره قاجار تامین می کند. «کوچ شامار» نوشته فرهاد حیدری گوران، شرح حال شامار و شماسی و «کله پا» هایی است که در «کمپنجات» گرفتار آمده اند. میموا عارف مسلک است با آن ذهن و بیان شیزوفرنیکش و کیومرته، تاجری که همه چیزش را با فریبکاری برادرانش از دست داده است و اکنون فقط می خواهد جان به در ببرد. نویسنده بارها به گذشته شامار نقب می زند و از آنجا به تذکره الاولیای عطار از نگاه میموا باز می گردد؛ آنچه «ذکر» و «مقامات» بوده و جنبه تقدس داشته به وراجی یک ذهن شیزوفرنیک بدل می شود. حکایت انسان های سرگشته در «کوچ شامار» داستان زندگی بسیاری از ما در این کلانشهر است که هر روز در آن گم شده و شب هنگام به چهاردیوار خود بازمی گردیم، بی آنکه امیدی به رهایی باشد. اما اسبی که در حیاط کمپنجات تصویر می شود و در سراسر رمان به صورت یک راز باقی می ماند نشانه ای است به رهایی که شامار به آن چنگ می زند. اگر رمدیوس خوشگله در «صد سال تنهایی» به آسمان می رود، شامار با این اسب همه دیوارها را درمی نوردد و به سمتی می رود که پیش تر با شماسی درباره آن گفت وگو کرده است؛ کوره راهی جنگلی. فرهاد حیدری گوران با اثرش ما را با شامار و «کله پا» های کمپنجات همراه می کند، درگیر شخصیت ها می شویم و سر آخر میموا را می بینیم که توی دیگ غذا در خود جمع شده و نفسش بند آمده است؛ چونان جنینی که در انتظار تولد دوباره است.