آرشیو چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۸، شماره ۴۳۷۸
صفحه آخر
۱۶
در همین حوالی

پرویز بهرام؛ استاد زبان فارسی

اسماعیل میرفخرایی (تهیه کننده و مجری برنامه های علمی)

آشنایی من با پرویز بهرام از سال 1345 شروع شد. آن زمان به عنوان گوینده برنامه های تلویزیون ملی ایران آغاز به کار کرده بودم و گهگاهی برای نریشن یا گفتارخوانی فیلم های علمی به قسمت دوبلاژ می رفتم. در آنجا ساعت ها با پرویز بهرام که استاد دوبله و وکیل خوب دادگستری بود درباره روش های گویندگی بحث و گفت وگو داشتیم.

من پرویز بهرام را به عنوان استاد کامل زبان فارسی می شناسم. بهرام پیوسته از گویندگان الکن شکایت می کرد و تقلید آنها را درمی آورد، او این گویندگان را «شیمپل» خطاب می کرد و می گفت: «شیمپل»ها نباید جلوی میکروفن بروند.

بهرام در این گفت وگوها همچنین پیوسته علاقه خود را به ایران با من مطرح می کرد و از عشق به سرزمینش می گفت. سال ها آشنایی و دوستی با او باعث شد، خاطرات زیادی از پرویز بهرام داشته باشم. خاطرم هست یکی از شب هایی که با هم به رستوران رفته بودیم، اتومبیل من در جوی افتاد، بهرام که ورزشکار بود یک تنه اتومبیل را از جوی درآورد.

یک بار دیگر در رستورانی با گارسونی که به ما بی احترامی کرده بود بحث کرد، یکی از دوستان که سر میز با ما نشسته بود، به پرویز بهرام گفت جناب سروان با او دهان به دهان نشوید و گارسون ترسیده، رییس رستوران را صدا کرد و آن شب به ما شام مجانی دادند. خاطرم هست تازه از نیویورک برگشته بود که در قسمت دوبلاژ او را دیدم، به من گفت میرفخرایی من از نیویورک بدم می آید، پرسیدم چرا؟ گفت برای اینکه آنجا هیچ کس به من فحش نمی دهد؛ چنین روحیه شوخ و متفاوتی داشت.

آخرین دیدارمان به مراسم بزرگداشت سرکار خانم فروزنده اربابی برمی گشت. او را در این مراسم دیدم و قصه های گذشته را با هم مرور کردیم و این خاطره ها را برای یکدیگر یادآوری کردیم، اما بعد از همه این مکالمه و یادآوری خاطره ها در پایان صحبت ها پرویز بهرام از همسرم پرسید، این آقا کیست؟ چون دچار فراموشی شده بود و با اینکه خاطرات گذشته را کاملا به یاد می آورد، اما من را نمی شناخت و فقط آن رفاقت و خاطره ها را به یاد می آورد.