آرشیو چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۸، شماره ۳۴۶۰
ادبیات
۸
شیرازه

چشم انداز گذشته و اکنون

نسیم آصف

«پیش از آنکه قرن نوزدهم به ثلثی از خود رسیده باشد، در غروب یکی از روزهای پایانی تابستان، مردی و زنی جوان با بچه ای در بغل، پای پیاده به دهکده بزرگ ویدون پرایرز در وسکس علیا نزدیک می شدند. لباس هایشان ساده بود اما بدلباس نبودند، هرچند که لایه ضخیم خاکستری غباری که از سفری آشکارا طولانی بر کفش ها و جامه هایشان نشسته بود، در آن هنگام ژندگی ناخوشایندی به سر و وضعشان داده بود». این آغاز رمان «زندگی و مرگ شهردار کاستربریج» تامس هاردی است که به تازگی با ترجمه پژمان طهرانیان در نشر نو به چاپ رسیده است. این رمان در بین آثار هاردی به عنوان کتابی برجسته شناخته می شود و آن را نشانه تغییری آگاهانه در مسیر کاری هاردی دانسته اند. «زندگی و مرگ شهردار کاستربریج» در روز دهم ماه می 1886 تنها چند روز پیش از چاپ مسلسلش در دو جلد منتشر شد. این رمان نیز مانند اغلب آثار هاردی ابتدا به صورت مسلسل منتشر شد. هاردی و همسرش در سال 1883 به دورچستر نقل مکان کرده بودند یعنی جایی که الگوی شهر داستانی کاستربریج است. آن طورکه نورمن پیج در مقدمه ای که در ابتدای کتاب منتشر شده نوشته، نقل مکان به دورچستر «گامی بود هم نمادین و هم عملی، زیرا هاردی به محلی بازمی گشت که در آن متولد شده بود و پیش از آنکه در 21 سالگی به لندن برود، تمام دوران کودکی و نوجوانی اش را آنجا گذرانده بود». «شهردار کاستربریج» اولین رمانی بود که هاردی پس از بازگشت به دورچستر و در دهه پنجم زندگی اش نوشت و به قول نورمن پیج این رمانی است «در حکم بزرگداشت بازگشت نویسنده به ریشه هایش و بیش از هرچیز کندوکاوی در تاریخ، موقعیت ارضی و طبیعی و همچنین جامعه و اقتصاد شهری که هاردی تصمیم گرفته بود در آن خانه کند». علاوه بر اینها، این رمان اثری است که دورچستر را می کاود، اما نه دورچستر آن زمان را بلکه دورچستر زمان کودکی نویسنده را و ازاین رو این رمان چه به لحاظ زمانی و چه به لحاظ مکانی گذشته ای بازسازی شده را به تصویر می کشد.

نورمن پیج که مجموعه رمان های تامس هاردی را ویرایش و تصحیح کرده و کتاب ها و مقالات زیادی درباره این نویسنده نوشته، معتقد است هاردی در میان تمام رمان نویسان انگلیسی، هم «بومی ترین» و هم «جهانی ترین» آنهاست. «داستان های او در منطقه جغرافیایی فوق العاده محدودی روی می دهند و به شدت وامدار تاریخ، وضعیت ارضی و جغرافیایی، فرهنگ عامه و دیگر جنبه های کاملا مشخص در مقطعی از تاریخ آن هستند. در عین حال، درون مایه های آثارش همان هایی هستند که دغدغه ادبیات اروپا از زمان کتاب مقدس و دوران کلاسیک بوده اند. هاردی برای خلق ابعاد بومی و منطقه ای آثارش به انواع و اقسام منابع متوسل شده است که هم شامل منابع چاپی هستند (ماننده روزنامه های قدیمی) و هم تاریخ شفاهی که بخشی از آن را در خود از دوران کودکی به یاد داشت. اما این همه در قالب آشناتر و در دسترس تر ارجاعات فرهنگی تنظیم شده و گرد هم آمده اند، ارجاعاتی که از ادبیات و اساطیر متاخر تا ادبیات و تاریخ امروز را در بر می گیرد».

«زندگی و مرگ شهردار کاستربریج» رمانی است که با اغلب رمان های قرن نوزدهمی تفاوت دارد یعنی با آثاری که معمولا از عشق به ازدواج، از معصومیت به پختگی یا از نادانی به دانایی می رسند. این رمان پیوندی مدرن است میان رمان های عصر ویکتوریایی و تراژدی های بزرگ شکسپیری به ویژه «شاه لیر». می توان آن را درامی تراژیک دانست که کانون توجه اش نه فردیت که طبیعت بشریت است. مایکل هنچارد قهرمان این رمان است که ظهور و سقوطش تصویری از یک دوران به دست می دهد. نورمن پیج در جایی دیگر از مقدمه اش دراین باره می نویسد: «این رمان جامعه ای قدیمی و عمیقا سنتی و کمابیش منزوی را به تصویر می کشد که تحت هجوم نیروهای تجدد قرار گرفته است و مقاومتی شدید از خود نشان می دهد، اما نهایتا چاره ای جز تسلیم ندارد. ظهور و سقوط خود هنچارد نیز با شکوفایی و سپس زوال یک روش زندگی مطابقت دارد، در حالی که استیلای بشر نوینی که همانا دانلد فارفره باشد- کسی که در ابتدا دوست هنچارد و کمابیش در حکم فرزندخوانده اوست اما در ادامه رقیب تجاری و عشقی او می شود- نشانه گذار به یک شیوه زندگی کاملا متفاوت است. این تغییری بود که هاردی درست در زمان مناسب- و نیز در مکان مناسب- ناظر دست اول آن در سال های اولیه زندگی اش بوده است: اگر او کمی بعد از آن زمان، یا در جایی غیر از آنجا، متولد می شد، این تغییر را به مثابه تاریخی عمومی تلقی می کرد نه تجربه ای دست اول».