آرشیو چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸، شماره ۵۴۳۳
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

داستان مدیر فرهنگی و چک مربوطه

(1)
امید مهدی نژاد

مدیر جوان یک موسسه فرهنگی که در زمینه تولید محصولات فرهنگی فعالیت می کرد به پارک بهجت آباد رفت. او برای تفریح به پارک نرفت؛ او به این خاطر به پارک رفت که بر اثر شرایط نامطلوب اقتصادی و حذف شدن محصولات فرهنگی از سبد خانوار، موسسه اش در حال ورشکستگی بود. او به پارک بهجت آباد رفت تا در آنجا روی نیمکتی بنشیند و سرش را میان دستانش بگیرد و به آینده نامعلوم موسسه، حقوق های عقب افتاده کارکنان، بدهکاران ورشکست شده و طلبکاران پیگیر موسسه بیندیشد.

مدیر جوان همان طور که سرش را بین دستانش گرفته و روی نیمکت پارک نشسته بود، متوجه پیرمردی موقر و متشخص شد که در کنارش روی نیمکت نشست. پیرمرد وقتی پریشانی مدیر جوان را دید، از او پرسید: چی شده جووون؟ مدیر جوان شرحی از مشکلات موسسه را به پیرمرد ارائه داد و دلیل نگرانی و اضطراب و پریشانی اش را به او گفت. پیرمرد با یک دستش به شانه مدیر جوان زد و گفت: نگران نباش، همه چی درست میشه و دست دیگرش را داخل جیب بغل کتش کرد و از داخل آن یک چک بیرون آورد و به دست مدیر جوان داد و گفت: این پول را بگیر و مشکلاتت را حل کن.

مدیر جوان خواست چیزی بگوید، که پیرمرد ادامه داد: این پول قرض است. یک سال دیگر به همین مکان بیا و قرضت را پس بده. پیرمرد پس از گفتن این جمله از روی نیمکت برخاست و عصازنان به سمت در پارک رفت و از آنجا که در پارک هم زاویه با راستای افق بود، در افق محو شد. مدیر جوان پس از آن که متعاقب محو شدن پیرمرد در افق، لحظاتی به افق خیره شد، نگاهی به مبلغ چک انداخت و از شگفتی متعجب شد. مبلغ چک 200 میلیارد ریال معادل 20 میلیارد تومان بود. مدیر جوان پس از آن که مبلغ چک را دید، به امضای چک نگاه انداخت و بیش از پیش شگفت زده شد، چراکه امضای یکی از معتبرترین اشخاص حاضر در مملکت، که نخواست نامش فاش شود، در زیر چک بود... [برای اطلاع از ادامه داستان، فردا هم بیایید.]