داستان کلنل پسیان
(3)پسیان قدم به خراسانی گذاشت که از چند سال پیش در سیطره قوام السلطنه و دارودسته اش بود و آنان به سبک و روش خودشان بر آنجا حکومت می کردند. ژاندارمری آن ایالت را هم با انبوهی از بدهی و نارضایتی انباشته شده از محمدحسن خان جهانبانی - که از خویشان قوام السلطنه و فرماندهی بدنام و متهم به اختلاس بود - تحویل گرفت و انجام وظیفه ای را که پذیرفته بود، شروع کرد. بر آن سرخوردگی اولیه ای که در مواجهه با انبوه مشکلات دچارش شده بود غلبه کرد و با قدرت و انگیزه کار خودش را شروع کرد. عده ای از افسران را برکنار و مسوولیت های تازه ای برای دیگران تعریف کرد و تدابیری برای پرداخت جیره و مواجب عقب مانده نیروهایش به کار بست. با جدیت در جبران آشفتگی ها و بی نظمی های گذشته کوشید و در چند عملیات، به تعقیب راهزنان و یاغیان رفت. می دانست مشکلات عمیقی که با آنها درگیر است راه حل فوری ندارند و احیای نظم و ثبات و برقراری و امنیت در کوتاه مدت ممکن نمی شود. اما هرچه در توان داشت انجام داد و به نتایجی بسیار فراتر از آنچه انتظار می رفت، رسید. در آغاز با قوام السلطنه پیمان همکاری بست و نخستین قدم هایش را با نگاهی خوش بینانه به او برداشت. از این رو در هفته های نخست با والی ایالت و مردان نزدیک به او گاهی همکاری و گاهی مدارا کرد، اما رفته رفته با فضای خراسان و واقعیت های حاکم بر آن بیشتر آشنا شد و از قوام السلطنه و مردان پشتیبان او فاصله گرفت. جلوتر که رفت و بیشتر و بیشتر ریشه های مشکلات را جست وجو کرد، دریافت که پایبندی به آن عهد و پیمان دیگر ممکن نیست و نافی تمام ارزش ها و هدف هایی است که مردی مثل او به آنها باور دارد. دیگر در مهمانی های کوچک و بزرگ قوام السلطنه شرکت نکرد و از اواخر پاییز به بعد، همه دعوت های او را نادیده گرفت و آشکارا از ورود به محافل اعیان و اشراف دیگر خراسان نیز طفره رفت. گویا به این باور رسیده بود که قوام السلطنه و جهانبانی و دیگران هرکدام به نوعی در مشکلات مالی ایالت و کمبود بودجه ژاندارمری نقش دارند و بخش بزرگی از حق و سهم سربازان را برای خودشان برداشته اند. مخالفت های قوام السلطنه با حسابرسی از درآمدها و هزینه ها و کارشکنی در بررسی دقیق و شفاف بودجه نیروهای نظامی و نیز رفتارهای متکبرانه او - که اصلا به روحیه انقلابی و رمانتیک پسیان نمی خورد - به این بی اعتمادی و بدگمانی دامن زد و شکاف میان آن دو را بزرگ و بزرگ تر کرد. این تنش فزاینده مدتی ادامه داشت تا اینکه کودتایی در تهران روی داد و خبرش به مشهد رسید. پسیان به فرصتی که این تغییر و تحول ناگهانی ایجاد کرده بود، چنگ زد و عملیاتی را که از مدتی پیش در سر داشت به اجرا گذاشت. در نخستین روزهای سال 1300 قوام السلطنه را دستگیر کرد و به حبس انداخت و سپس در چنین روزی از همان سال، دست بسته به تهران فرستاد. همان روزها، برای تصاحب کامل قدرت، بسیاری از چهره های سرشناس ایالت، از زمین داران و بازرگانان گرفته تا افسران نظامی و حاکمان شهرها را به زندان انداخت و نه فقط قوام السلطنه که طبقه هوادار او را غافلگیر و مات کرد. با حکم نخست وزیر (سیدضیا)، به عنوان حاکم نظامی ایالت خراسان منصوب شد. پسیان این عنوان را نپذیرفت، اما به سیدضیا و برنامه های دولت برای مبارزه با بی عدالتی و استبداد اعلام وفاداری کرد. چه آنکه عبور از عصر بحران را جز با برپایی دولتی متمرکز و نیرومند ناممکن می دید و مسیر رسیدن به آرامش و ثبات و آزادی را در اقتدار هرچه بیشتر حکومت مرکزی جست وجو می کرد. اما او - مانند بسیاری از انقلابی های دیگر زمانه - به آنچه می خواست و برایش می کوشید، نرسید. دولت کودتا در تهران دوام نیافت و همین قوام السلطنه ای که پسیان دشمنی اش را به جان خریده بود، ریاست دولت بعدی را به دست گرفت. ماجرای کشمکشی که پس از آن میان خراسان و تهران درگرفت و فرجام تلخی که در پایان این کشمکش برای کلنل آرمانگرا روی داد، روایت دیگری است. (پایان)