آرشیو پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳، شماره ۲۳۵۵۷
معارف
۶

نگاه اسلام به فقر و غنا

منصور حسینی

فقر و غنا و دارایی و نداری، کلمات متقابلی هستند که برای بسیاری از مردم معنای خوشبختی و بدبختی را می دهد؛ زیرا با نگاه مادی به مسائل دارا فرد خوشبختی است که هیچ غم و اندوهی ندارد و در آسایش و آرامش است. از این منظر ثروت نه تنها آسایش و رفاه می آورد بلکه آرامش روحی و روانی را نیز به دنبال خواهد داشت؛ پس اگر کسی ندار و فقیر است، به همین سبب بدبخت است و ازمولفه های دوگانه خوشبختی یعنی آسایش و آرامش بی بهره است.

اما این نگرش به حقیقت فقر و غنا و خوشبختی و بدبختی، بر خلاف آموزه های وحیانی اسلام است؛ زیرا غنا به معنای داشتن مادیات و نعمت های مادی دنیوی و فقر به معنای فقدان آن، هرگز معنا و مفهوم حقیقی فقر و غنا را نمی رساند؛ چنان که خوشبختی و بدبختی در گرو فقر و غنای مادی نیست. نویسنده در این مطلب مفهوم فقر و غنای حقیقی را توضیح داده و این دو مقوله را آزمونی سخت برای انسان ها دانسته است.

فقر و غنای حقیقی و خوشبختی و بدبختی واقعی

فقر ضد غنا(لسان العرب، ج 10، ص 299) به معنای نیاز است.(ترتیب العین، ج 3، ص 1408) این نیاز تنها مالی نیست، بلکه شامل هر نیازی است که انسان دارد، خواه مادی و خواه معنوی. هر چند که در اصطلاح به کسانی فقیر گفته می شود که هزینه یک سال را بالفعل و بالقوه نداشته باشند، (زبده البیان، ص 262) و این تعریف ناظر به مسائل مادی است، ولی فقر همان طوری که از لغت آن برمی آید، مطلق نیاز است. البته یکی از معانی کلمه فقر، مهره های ستون فقرات است. از این رو فقیر به کسی گفته می شود که ستون فقرات ندارد و به همین سبب ناتوان از ایستادن روی پای خودش است؛ چرا که در نظر توده های مردم، اقتصاد ستونی است که انسان با آن توان ایستادن می یابد و کسی که فاقد ثروت و مال است، فاقد این ستون است و توان ایستادن را ندارد. از آیه 5 سوره نساء نیز برمی آید که اقتصاد برای جامعه در حکم ستون است و قوام جامعه به اقتصاد و ثروت است.

در نگاه اسلام به هستی، همه هستی فقیر و نیازمند است و این فقر در همه ابعاد وجودی موجودات جاری است و تنها خداوند است که غنی بالذات است و نیازمند به کسی یا چیزی نیست. بر این اساس اگر کسی بخواهد به غنی بالغیر برسد باید خود را به غنی بالذات متصل کند و از فیوضات آن بهره مند شود.(فاطر، آیه 15؛ محمد، آیه 38)

در این تحلیل و نگرش، فقر یعنی نیازمندی وجودی در همه ذات به خداوند، افتخار خوانده می شود: و عارفان درک این مقام را برای خود افتخاری می دانند: الفقر فخری. حافظ براساس این نگرش می سراید:

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار

کین کرامت سبب حشمت و تمکین من است

واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش

زانکه منزلگه سلطان دل مسکین من است

حافظ در جای دیگر می سراید:

من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست

کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم

گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم

گر به آب چشمه خورشید دامن ترکنم

عاشقان را گر در آتش می پسندد لطف دوست

تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم

فقر و غنا در فرهنگ قرآنی و روایی اختصاص به فقر و غنای مالی ندارد.

از این روست که در آیات و روایات از فقر جسمی، فرهنگی، معنوی، روحی و ذهنی در کنار فقر مالی سخن به میان آمده است. امیرمومنان (ع) هنگامی که به نعمت ها و ثروت افراد توجه می یابد، به غنا و فقر فرهنگی اشاره می کند و می فرماید: لا غنی کالعقل و لا فقر کالجهل، و لا میراث کالادب و لا ظهیر کالمشاوره؛ هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود. (تحف العقول، ص89). پس عقل و جهل از مصادیق فقر و غنای فرهنگی است که آن حضرت (ع) بشر را به آن متوجه می سازد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز در این باره می فرماید: لا فقر اشد من الجهل ، لا مال اعود من العقل؛ هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست. (اصول کافی،ج1،ص30)

برخی از مردم از نظر روحی و روانی در فقر هستند. اینان شاید از نظر مالی ثروتمند و غنی باشند، ولی از نظر روحی و روانی چنان که عملکرد و رفتارشان نشان می دهد، از این نظر فقیر هستند. امیرمومنان علی (ع) در سخنی استوار می فرماید: الطمع فقر حاصر (غررالحکم، ج 6، ص 352)؛ آز و طمع فقری فراگیر و محدودکننده است. به این معنا که شخص آزمند، با همه دارایی مالی خود تنگدست و نیازمند است؛ چرا که روح و روانش او را در بند گرفته و محدود ساخته است و امکان پرواز در گستره و فضائی برتر را به او نمی دهد. این افراد که بیمار هستند و از بیماری روحی و روانی رنج می برند، چنان که خداوند می فرماید: فیطمع الذی فی قلبه مرض؛ پس کسی که بیماردل است و طمع می ورزد، (احزاب، آیه 32) با همه ثروت و غنای مادی و ظاهری، فقیر هستند.

امام باقر(ع) درباره این فقر و غنا می فرماید: لا فقر کفقر القلب و لا غنی کغنی القلب(تحف العقول: 286)؛ هیچ فقری چون فقر روحی و هیچ توانگری چون استغنای روحی نیست.

آنچه در آیات و روایات آمده خود گواه این معناست که فقر و غنا در فرهنگ اسلامی اختصاص به فقر و غنای مالی ندارد و دایره آن بس وسیع تر از حوزه مسائل مالی و نعمت های مادی دنیوی است.

بر این اساس نمی توان خوشبختی و بدبختی را نیز محدود به مسائل مادی و دنیوی دانست؛ بلکه با توجه به آیات و روایات بسیار، داشتن مال و ثروت زیاد همچون قارون خوشبختی محدود دنیوی را به دنبال نخواهد داشت؛ چه رسد که خوشبختی کامل و دائمی اخروی را به دنبال داشته باشد. اصولا خوشبخت و بدبخت کسی است که به آسایش و آرامش بهشتی دست یابد و یا آن را از دست داده و در دوزخ گرفتار شود.(هود، آیات 107 تا 109)

فقر مالی یا غنای مالی بدبختی و خوشبختی در همین دنیا را نیز به دنبال نخواهد داشت؛ چرا که بسیاری از ثروتمندان هستند که از نظر مالی در آسایش و رفاه هستند و هیچ کمبود و نیازی ندارند، اما از نظر روحی و روانی یا فرهنگی در فقر شدید به سر می برند و آرامش ندارند؛ چرا که فقدان عقل و یا گرفتار بودن به صفات پستی چون طمع و بخل و خساست آنها را به رنج می افکند و کمبود شدیدی را در خود احساس می کنند؛ افزون بر این، ترس از دست دادن مال و ثروت مانند خوره جان و روحشان را می خورد و آرامش را از آنان سلب می کند.

این گونه است که شب و روز در اندیشه حفظ مال از دستبرد روزگار و دزدان و زیان و مانند آن هستند و خواب و خوراک و آرامش ندارند.

از سوی دیگر بسیار کسانی را می توان یافت که از فقر مالی و مادی رنج می برند ولی از غنای قناعت برخوردار بوده و آرامش کامل دارند. اینان در فقر مالی خویش به سبب غنای روحی و روانی و فرهنگی و قلبی، از آسایش و آرامش برخوردارند و خوشبختی را با تمام وجود درک می کنند.

نکته کلیدی در تحقق مفاهیمی چون خوشبختی و بدبختی، اینکه حقیقت خوشبختی و بدبختی را باید در عقلانیت یا احساس و در حالت نفسانی و روانی شخص جست وجو کرد. این حقیقت در جایی دیگر در درون و باطن خود شخص است؛ زیرا آسایش و آرامش حالتی است که انسان آن را از طریق عقل و قلب خود درک می کند و یک امری درونی و فردی است.

بنابراین، خوشبختی و بدبختی، می تواند با اموری چون لذت، آرزو، رضایت، فقدان رنج، اندوه و ترس ارتباط داشته و عوامل روحی، عوامل بدنی و عوامل خارجی در تحقق آن نقش داشته باشد. (مقالات فلسفی، مرتضی مطهری، ج 2 ، ص 80) اما درجه تاثیر هر یک از این عوامل سه گانه، در استعدادها و قوای درونی انسان متفاوت است. در واقع عوامل روحی، متضمن درصد بیشتری از سعادت و خوشبختی انسان است و عوامل بدنی؛ مانند، زیبایی و سلامت نسبت به عوامل روحی، از درصد کمتری برخوردار است، اما نسبت به عوامل خارجی، مانند پول و قدرت، درصد تاثیرگذاری بیشتری دارد.

خداوند نیز در آیاتی از جمله 97 سوره نحل و 124 سوره طه، زندگی خوش را از آثار اطمینان قلب دانسته است. این بدان معناست که خوشبختی و بدبختی ارتباط کاملی با حوزه قلب و عقل دارد. البته از آیات دیگری که واژگانی چون طوبی(خوشا به حال) و ویل (بدا به حال) در آن به کار رفته می توان دریافت که خوشبختی امری باطنی، عقلانی و قلبی است و عامل اصلی سعادت و شقاوت را نیز باید خود انسان دانست.

فقر و غنا، آزمونی برای انسان

از نظر آموزه های اسلامی فقر و غنا نشانه ای از تکریم الهی نسبت به ثروتمند یا اهانت و توهین به فقر نیست؛ (فجر، آیات 15 و 16) چرا که خداوند به دلیل مصالحی بر انسان ها از نظر روزی راحت یا سخت می گیرد و نمی توان به دلیل ثروت، خوشحال و به خاطر فقر بدحال شد.(رعد، آیه 26؛ عنکبوت، آیه 62؛ روم، آیه 37)

خداوند با دادن نعمت و ثروت به افراد، آنان را به آزمونی سخت تر از فقر و نداری مبتلا می کند. رسول اکرم (ص) درباره آزمون ثروت می فرماید: ان الدینار و الدرهم اهلکا من کان قبلکم و هما مهلکاکم؛ همانا دینار و درهم ، پیشینیان شما را به هلاکت رساند و همین دو نیز هلاک کننده شماست.(جهاد النفس، ص 247)

از نظر پیامبر ثروت می تواند پیشوای دلیر نفاق باشد؛ یعنی ثروت می تواند انسان را به سوی نفاق بکشاند؛ از این رو اهل نفاق گرفتار ثروتی بودند که حتی موجب تردید سست ایمان ها می شد. پیامبر(ص) در این باره می فرماید: علی یعسوب المومنین و المال یعسوب المنافقین؛ علی پیشوای مومنان و ثروت پیشوای منافقان است.(الامالی طوسی، ص 355)

امام علی (ع)نیز می فرماید: إن کثره المال عدو للمومنین و یعسوب المنافقین؛ ثروت فراوان، دشمن مومنان و پیشوای منافقان است.(التمحیص، ص48)

کسانی که ثروت دارند، باید از ثروت خویش به عناوین گوناگونی چون زکات، انفاق، صدقه ، قرض الحسنه، خمس و مانند آن به نیازمند و مستحقان کمک کنند. از آنجا که خارج کردن مال از تحت تملک برای بسیاری سخت است و در ظاهر هیچ سودی برای آنان ندارد، بسیاری حاضر به انجام این تکالیف و پرداخت حقوق مالی خود نیستند. دلایلی در این امر دخالت دارد که هواهای نفسانی، توهمات و وسوسه های شیطانی را شامل می شود.

از نظر قرآن، توهم و ترس از فقر، بسیاری از مردم را از انجام این تکالیف و واجبات مالی باز می دارد. در این میان وسوسه های شیطانی و القائات او نیز سبب می شود که شخص به سمت بخل برود و خساست در زندگی را پیشه خود سازد. (بقره، آیات 267 و 268)

در حالی که پرداخت واجبات مالی موجب افزایش ثروت و دارایی شخص می شود و خداوند بر ثروت شخصی که واجبات مالی خود را ادا کند می افزاید.

رسول اکرم (ص) نسبت به وضعیت ثروتمندی که از پرداخت حقوق و تکالیف مالی خود پرهیز می کند، هشدار می دهد و می فرماید: اول من یدخل النار امیر متسلط لم یعدل، وذو ثروه من المال لم یعط المال حقه وفقیر فخور؛ اولین کسی که به جهنم می‏رود فرمانروای قدرتمندی است که به عدالت رفتار نمی‏کند و ثروتمندی که حقوق مالی خود را نمی‏پردازد و نیازمند متکبر.(عیون الاخبارالرضا، ج1، ص31، ح20)

در این روایت به فقیر که فخرفروشی می کند و تکبر می ورزد، هشدار داده شده است؛ زیرا هرگونه تکبر و تفاخر از هر کسی زشت است و مجازات سنگینی را به دنبال دارد و از فقیر تکبر بدتر است؛ زیرا این شخص از نظر روحی و روانی بیمار است که در عین فقر دست از تکبر برنمی دارد.

به سخن دیگر، خطر شیطانی شدن تنها برای ثروتمند نیست؛ بلکه شیطان حتی می تواند فقر را ابزاری برای تسلط خود قرار دهد و به بیماری تکبری که خود گرفتار آن است مبتلا کند.

همچنین از این روایت به دست می آید که تکبر و تفاخر اختصاص به ثروتمند و قدرتمند ندارد بلکه بیماری فراگیری است که حتی فقیر نیز به آن دچار می شود.

فقر فقیر همان گونه که نباید او را به گدایی بکشاند و متکدی کند و از دایره تعفف و عفت خارج سازد (بقره، آیه 273) همچنین نباید موجب شود به خاطر ثروت در برابر ثروتمند فروتنی کند؛ چرا که این فروتنی همانند تواضع در برابر متکبر، نادرست و ناپسند است و موجبات ذلت و خواری شخص را فراهم می آورد. از این رو امام علی (ع) به فقیران هشدار می دهد که در آزمون فقر، شکست نخورند و به رفتاری ذلیلانه کشیده نشوند: من اتی غنیا فتواضع له لغناه ذهب ثلثا دینه؛ هر کس در مقابل ثروتمند به خاطر ثروتش تواضع کند دو سوم دینش از بین برود. (نهج البلاغه، حکمت 228)

ثروت مانند چیزهای دیگر مستی می آورد و انسان را از حالت اعتدال بیرون می برد؛ چنان که شراب با عقل آدمی این کار را می کند.

بنابراین انسان باید مراقب باشد که در مستی ثروت گرفتار نشود. از این رو آن را آزمونی سخت برای بشر دانسته اند. امام علی (ع) می فرماید: ینبغی للعاقل ان یحترس من سکر المال و سکر القدره ، و سکر العلم ، و سکر المدح و سکر الشباب ، فان لکل ذالک ریاحا خبیثه تسلب العقل و تستخف الوقار؛ سزاوار است که عاقل ، از مستی ثروت، قدرت ، دانش ، ستایش و مستی جوانی بپرهیزد، چرا که هر یک را بادهای پلیدی است که عقل را نابود می‏کند و وقار و هیبت را کم می‏نماید. (غرر الحکم ، ح 10948)

ثروت سنگدلی می آورد و انسان عاقل باید هوشیار باشد که ثروت او را به این بلا مبتلا نسازد و با انفاق و صدقات و پرداخت واجبات و حقوق مالی ، خود را از این بلای سخت رهایی بخشد.

امام صادق (ع) در این زمینه به ثروتمند هشدار می دهد و می فرماید: اوحی الله‏ عزوجل الی موسی یا موسی لا تفرح بکثره المال و لا تدع ذکری علی کل حال فان کثره المال تنسی الذنوب و ان ترک ذکری یقسی القلوب؛ خدای عزوجل به موسی (ع) وحی کرد: ای موسی! به زیادی ثروت شاد مشو و در هیچ حالی مرا فراموش مکن، زیرا با زیادی ثروت گناهان فراموش می‏شود و از یاد بردن من قساوت قلب می‏آورد. (نهج الفصاحه، ح 2783)

امام علی (ع) از بازخواست ثروتمند نسبت به عدم پرداخت تکالیف و واجبات مالی سخن می گوید و می فرماید: إن الله سبحانه فرض فی اموال الاغنیاء اقوات الفقراء فما جاع فقیر إلا بما متع به غنی و الله تعالی سائلهم عن ذلک؛ خداوند سبحان خوراک تهیدستان را در اموال توانگران قرار داده، هیچ فقیری گرسنه نمی ماند مگر به واسطه اینکه ثروتمندی از حق او بهره مند شده و خدا تعالی در این باره از آنان بازخواست می کند.(نهج البلاغه، حکمت 328)