آرشیو سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، شماره ۵۷۵۱
دین و فلسفه
۹
غرب در ترازو

تحلیلی بر مواجهه دولت های غربی با جنایات رژیم صهیونیستی و اعتراضات دانشجویان و شهروندان شان

غرب در آیینه غزه

عظیم محمودآبادی

هرچند ایلان پاپه، زیربنای ایدئولوژیکی نظام سیاسی صهیونیستی را متفاوت از شالوده ایدئولوژیکی کشورهای غربی می داند، اما به نظر می رسد این دو در عمل تفاوت چندانی با هم ندارند و بلکه به شکل متقابلی از رفتارهای یکدیگر حمایت می کنند.برخوردهای خشونت بار پلیس ضد شورش با معترضان رژیم صهیونیستی در کشورهای اروپایی و همچنین بازداشت های گسترده - قریب به هزار نفر تا لحظه نوشتن این مقاله- و بعضا وحشیانه با دانشجویان و اساتید دانشگاه های متعدد و مختلف در ایالات متحده امریکا همه نشان دهنده آن است که متولیان امر در کشورهای غربی مشکلی با جنایاتی که در حال وقوع در غزه است ندارند و برخی اظهارنظرهای دوپهلویشان را نیز اساسا نباید جدی گرفت. در واقع موضع این دولت ها در برابر جنایات اسراییل بیش از هر چیز در رفتارهای پلیسی و امنیتی این دولت ها با شهروندان معترض خودشان نمایانگر است.

تفاوت دولت های غربی با رژیم صهیونیستی از نظر ایلان پاپه

(اندیشیدن به فلسطین، رونیت لنتین، ترجمه فرهاد قربانزاده ربطی، نشر شب خیز، چاپ اول؛ اسفند 1400، ص4)

ضرورت بازنگری در غربشناسی پس از تراژدی غزه

البته این نوشته ایلان پاپه مربوط به چند سال قبل است. زمانی که هرچند اسراییل ماهیتی جز آنچه امروز شاهدش هستیم نداشت اما برای جهانیان مثل امروز نقاب از چهره اش نکشیده و طشت رسوایی اش از بام نیفتاده بود. اما در این دویست واندی روز شاید برای نخستین بار در تاریخ اشغال فلسطین باشد که مردم سراسر جهان نسبت به جنایات وحشیانه و بی وقفه رژیم صهیونیستی اعلام انزجار می کنند و خشم خودشان را فریاد می کشند. امروز برای حمایت از ملت فلسطین و محکوم کردن جنایات صهیونیست ها نیازی به بازخوانی وظایف مسلمانی در حمایت از مظلوم نیست بلکه انسان بودن کافی است تا نتوان ساکت ماند و تماشاگری بی تفاوت بود! بر همین اساس است که این روزها شاهد تظاهرات گسترده مردم کشورهای مختلف غربی از کف خیابان های اروپا گرفته تا محوطه دانشگاه های امریکا هستیم و دانشجویان و اساتیدی که با شرافت و شجاعت تمام، تنفر و انزجارشان را از حمایت دولت هایشان از رژیم صهیونیستی اعلام می کنند و ظاهرا اکراهی از پرداخت هزینه های گزاف در این مسیر دشوار و پرخطر نیز ندارند.

خطای تحلیلی ایلان پاپه

از آن سو اما نظاره گر سرکوب خشن و بعضا خونین معترضین توسط نیروهای پلیس هستیم. نیروهای سرکوب گری که به خوبی نمایانگر اراده دولت های کشورهای غربی در مورد جنایات رژیم صهیونیستی است. به نظر می رسد آنچه این روزها توسط عوامل سرکوب در کشورهای غربی شاهد هستیم در ادامه همان رفتار و جنایات رژیم اشغالگری قرار دارد که اکنون بیش از نیمی از سال را صرف بمباران و به خاک و خون کشیدن غزه و مردم مظلومش کرده است.لذا نظر ایلان پاپه، مورخ و مدرس علوم اجتماعی اسراییلی- هرچند آرای منصفانهای در مورد فلسطین دارد- اما تحلیل وی در مورد تفاوت رژیم اسراییل با دولت های غربی از دقت لازم برخوردار نبوده است. البته شاید نظر او نیز بعد از وقایع هفتم اکتبر و مشاهده مماشات توام با حمایت همه جانبه دولت های غربی از اسراییل، تغییر کرده باشد و اکنون همان داوریای که در مورد دولت اسراییل داشته است را کموبیش به دولت های غربی نیز تسری دهد که البته نگارنده این سطور تا لحظه تنظیم این مقاله از آن بی خبر است.

شباهت اسراییل به دولت های ارتجاعی عرب در منطقه

خلاصه کلام اینکه به نظر نگارنده تفاوت ماهوی میان ایدئولوژی حاکم بر رژیم صهیونیستی با دولت های غربی وجود ندارد. هرچند چنانکه اشاره شد پاپه معتقد است در کشورهای غربی، اساس ایدئولوژی حاکم (لیبرال دموکراسی) حاکمیت ملت و اداره کشور بر اساس اراده و خواست مردم است. اما اکنون بیش از هر زمان دیگری این واقعیت بر آفتاب افتاده است که چنین نیست و اگر نگوییم تماما اما هستند موارد متعددی که نظر و اراده شهروندان کشورهای غربی برای دولتمردانشان کمترین اهمیتی ندارد و همان سیاستی را دنبال می کنند که منافع طبقه حاکم را منطبق بر آن می پندارند که امروز مهم ترین مصداقش را می توان در حمایت آنها از دولت اسراییل و حملاتش به مردم فلسطین یافت. لذا بار دیگر باید سخن افلاطون را به یاد آورد که می گفت دموکراسی و استبداد، تنها دو روش متفاوت برای تامین منافع طبقه حاکم است! به همین دلیل است که هیچ یک از این دولت ها برای تعیین سیاستهای خود در رابطه با رژیم صهیونیستی اقدام به برگزاری رفراندوم نمی کنند.بنابراین باید به ایلان پاپه گفت از نظر ایدئولوژی حاکم بر دولت ها، تفاوت ماهوی چندانی میان دولت اسراییل با دولت های غربی وجود ندارد بلکه هر دوی آنها ارکان سیاستی واحدند و به نوعی مکمل یکدیگر هستند چنانکه یکی را باید فرزند نامشروع دیگری دانست.البته در صورتی که ظاهر امر را ملاک داوری قرار دهیم و محتوای ایدئولوژیک دولت های غربی را نادیده بگیریم، می توان گفت سخن ایلان پاپه تا حدود زیادی درست به نظر می رسد و آنچه در ظاهر می بینیم شمایل دولت اسراییل به قول ایلان پاپه بیشتر شبیه دولت های ارتجاعی عرب در منطقه است تا دولت های غربی؛ «[ایلان پاپه] این رژیم [اسراییل] را از حیث طبقه بندی در ردیف رژیم های سرکوبگر عربی خاورمیانه به شمار می آورد که در آنها سازمان های اطلاعاتی و سرویس های مخفی، قدرت اصلی کشور هستند. او با این تحلیل، عنوان دولت یهودی اسراییل را به دولت مخابراتی اسراییل تغییر می دهد. اصطلاح مخابراتی در زبان عربی و در کشورهای عربی برای اطلاق سازمان های اطلاعاتی و سرویس های مخفی استفاده می شود». (همان، ص5)

تاثیر مشهود نازیسم در دولت های غربی امروز

اما چرایی اینکه دولت های غربی برخلاف نیروی وجدانی انسان می توانند شریک جنایات رژیم صهیونیستی باشند و از کمترین شرمی و حیایی نیز برخوردار نباشند را شاید بتوان در پیشینه آنها جست وجو کرد. پیشینه نازیستی دولت های غربی که حتی بعد از گذشت نزدیک به یک قرن از عمر آن، هنوز هم آثارش به روشنی دیده می شود. چنانکه میتوان گفت دولتمردان کشورهای غربی، بیش یا کم به همان رذائل دولت هیتلر مبتلایند و کشتار وحشیانه بیش از 34 هزار انسان نیز نمی تواند کمترین ترکی در حمایت همه جانبه آنها از رژیم خبیث اسراییل بیفکند!

خوی هیتلری دولت های غربی

آری ما هنوز در جهانی زندگی می کنیم که جنگ های جهانی اول و دوم در آن به پایان نرسیده است و آنچه امروز شاهدش هستیم در ادامه همان جنگها قرار دارد. چنانکه کارل پوپر فیلسوف اتریشی یهودی تبار گفته بود: «من چشم خود را بر این واقعیت نبسته ام که عصر نوین زور و قدرت که با دو جنگ جهانی آغاز شده، به هیچ وجه به پایان نرسیده است». (کارل پوپر، حدس ها و ابطال ها، ترجمه رحمتاله جباری، انتشارات شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم؛ 1397، ص711)پوپر معتقد بود که هرچند نازیسم و فاشیسم شکست خوردند، اما این سخن هرگز «بدین معنی نیست که وحشیگری و بیرحمی شکست خورده است، بلکه بر عکس، نیازی نیست چشمان خود را بر روی این واقعیت ببندیم که این عقاید تنفرآمیز، موجب به دست آمدن چیزی همانند پیروزی در شکست است»! (همان، ص712)

پیروزی در شکست!

پوپر در ادامه معنای مورد نظر خود را از عبارت «پیروزی در شکست» تبیین می کند و به صراحت توضیح می دهد که حکومت هیتلر موجب تحت الشعاع قرار گرفتن ارزش های انسانی در غرب شد و انسانیت انسان ها را به شکل بسیار قابل توجهی تقلیل داد: «باید بپذیریم که هیتلر در تنزل رتبه معیارهای اخلاقی جهان باختری ما کامیاب شده است؛ و در جهان امروز، شدت زور، و قدرت درنده خویی بیش از آن است که حتی در دهه نخستین پس از جنگ جهانی اول تحمل شده است. پس از جنگ دوم جهانی در نخستین دهه، هیتلرگرایی می خواست، سلاح نوینی را به کار برد. اکنون بدون تردید این گرایش یکسره بر ما تفوق یافته است و شاید در این روند، بنا به احتمال، سرانجام تمدن ما با همان سلاح نابود گردد. زیرا پس از شکست دادن آن، سلاح هایی را به کار بردیم که نازیسم ما را به ساختن و گسترش آنها برانگیخته بود؛ و ما باید به عواقب ناگوار آن بیندیشم». (همان، ص712) .آری آنچه امروز در غزه شاهد هستیم، تنها نباید به پای مشتی اوباش به قدرت رسیده در سرزمینهای اشغالی نوشته شود. این وضعیت حاصل یک روند است؛ روندی که دست کم ریشه معاصر آن را باید در تاریخ دو جنگ جهانی اول و دوم و سیاستهای دولت های امریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه، روسیه و... جست.دورانی که ظاهرا با شکست آلمان نازی پایان یافت و با مرگ هیتلر تمام شد. اما نادیده گرفتن آثار بسیار جدی و عمیق آن دوران در ماهیت کنونی دولت های غربی، ساده لوحی محض است. این مساله آنقدر واضح است که حتی شخصیتی چون کارل پوپر که از اصلیترین مروجان مدرنیته غربی و لیبرال دموکراسی در دوران ما بود نیز نتوانست آن را نادیده بگیرد. به همین جهت تصریح می کند که هرچند غرب، در میدان نبرد هیتلر را برد اما عرصه اخلاق را وی باخت! به این معنی که نازیسم توانست ارزش های اخلاقی را در غرب تنزل دهد و از انسانیت انسان بکاهد.

شورشی شرافتمندانه برای انسانیت از دست رفته

لذا آنچه اکنون در دانشگاه های امریکا و شهرهای مختلف کشورهای اروپایی شاهد هستیم را می توان شورشی شرافتمندانه برای احیای انسانیت از دست رفته خواند! نسل جوان کشورهای غربی حاضر نیست با این حجم از جنایت خونین متحد منحوس دولت هایشان کنار بیاید. آنها شاید همان کسانی باشند که فیلسوفی چون پوپر جای خالی شان را در جوامع غربی تشخیص داده بود و حالا بیست سال پس از مرگ وی این رویا به حقیقت پیوسته است؛ رویایی که در آن بخش مهمی از جوامع غربی، راه خود را از راه دولت هایشان جدا کردهاند. اینک این نسل جوان جوامع غربی هستند که منادیان حقیقی «حقوق بشر» شده اند و جهان امروز فریاد احقاق حقوق انسان ها را نه از صحن پارلمان های کشورهای غربی، اتحادیه اروپا و کمیته حقوق بشر سازمان ملل، بلکه از فریادهای بدون بلندگویی می شنود که از کف خیابان ها و محوطه دانشگاه ها بلند است؛ فریادهایی که از میان انبوهی از نیروهای نظامی و تحت سیطره تدابیر شدید امنیتی به گوش می رسد. صدایی که اگر شنیده نشود می تواند به چالش برانگیزترین بحران تاریخ معاصر دولت های اروپایی و متحد امریکاییشان تبدیل شود. چالشی که شاید بتوان در آن کم وبیش سرنوشت اسراییل را برای متحدان غربی اش نیز متصور بود. سرنوشتی که اکنون زنگ خطرش بیش از هر زمان دیگری گوش سران رژیم صهیونیستی را پر کرده و آنها برخلاف هر دولت مستقری ابایی ندارند از اینکه علنا اعلام کنند اساس موجودیت کشور جعلی شان را در خطر می بینند!آری شاید تقدیر بر آن باشد که روند ظالمانه جهان به واسطه مساله فلسطین متوقف شود. شاید هفتم اکتبر و تحولات پس از آن همان نقطه عطف دوران ما باشد که به بشر امروز نشان داد در چه جهانی زندگی می کند.چنانکه ادوارد سعید معتقد بود فلسطین، بیش از هر چیز یک آگاهی است! (اندیشیدن به فلسطین، رونیت لنتین، ترجمه فرهاد قربان زاده ربطی، نشر شب خیز، چاپ اول؛ اسفند 1400، ص13) و این آگاهی همان میوه ای است که براندازنده شجره خبیثه ظلم است و برکننده ظلمت. میوه ای که دولت ها فارغ از اینکه دیکتاتوری بخوانندشان یا دموکراتیک، از آن برحذر می دارند. میوه ای که اکنون به نظر می رسد جوانان اروپایی و دانشجویان امریکایی در سودای چیدنش سر از پا نمی شناسند! و البته میوه ای که برای دولت های غربی و متحدان اسراییل شریک در جنایات آن، حکم زهر هلاهل یافته است.