گفت و گوی «شرق» با سعید لیالز درباره دستیابی ایران به سلاح هسته ای
ایران هسته ای مخلوق شرایط و تحولات است
من اصلا ابومحمد عسگرخانی را نمی شناسم.
اصلا نیازی نیست که گفته های خودم را در حوزه مسائل هسته ای با افراد دیگر مقایسه کنم.
چون معتقدم نگاه های ژئوپلیتیک ربطی به افراد و دیدگاه آنان ندارد.
این مسئله مخلوق و محصول شرایط روز اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیست که به لیلاز محدود شود. اصلا خودتان را درگیر فرد یا افراد نکنید. سعید لیلاز، قدوسی، حق طلب، عسگرخانی و... مطرح نیست.
چون به نظر من آنچه در یکی، دو هفته گذشته درباره آزمایش هسته ای یا اولین آزمایش بمب اتم ایران مطرح شده است، به معنای تغییر راهبرد نیست.
به معنای آن است که این راهبرد تا پیش از این اعلام نمی شده است؛ اما اکنون شرایط ژئوپلیتیک ایجاب می کند که برخی علنا موضوع آزمایش اولین بمب اتمی ایران را مطرح کنند؛ یعنی به نظر من تا قبل از این، ضرورت طرح علنی آزمایش اولین بمب اتمی ایران پیش نیامده بود. با همه اینها من معتقدم از روز ازلی که برنامه هسته ای ایران در سال 1335 کلید خورد، هیچ هدفی جز رسیدن به بمب اتم برای آن وجود نداشته است.
گفتم اینجا مسئله نه سعید لیلاز است، نه کریمی قدوسی، نه حق طلب و نه هیچ کس دیگر. بحث، بحث افراد نیست. حتی بحث جناح ها نیست و حتی بحث نظام هم نیست؛ بلکه من معتقدم ایران در نهایت چاره ای جز هسته ای شدن ندارد.
چرا نکشم! ببینید مسئله اتفاقا شرایط ژئوپلیتیک ایران است و اتفاقا به همین دلیل است که تنها راهی که می تواند برنامه هسته ای ایران را مقرون به صرفه و اقتصادی کند، رسیدن به توان هسته ای نظامی است.
احسنت، من همیشه سعی کرده ام به جای استفاده از کلماتی مانند هسته ای شدن یا بمب اتمی از سپر ژئوپلیتیک استفاده کنم؛ اما این به معنای بازی با کلمات و الفاظ نیست. واقعا در این شرایط و با توجه به وضعیت ژئوپلیتیک ایران ما باید این سپر ژئوپلیتیک را داشته باشیم و این سپر ژئوپلیتیک جز هسته ای شدن ایران نیست؛ یعنی راهبرد باید تغییر کند.
من هم نگفتم که می خواهیم خمپاره 60 آزمایش کنیم و متوجه هستم که درباره بمب هسته ای و صنعت هسته ای حرف می زنیم؛ اما این را هم یادآوری کنم که بله، من گفتم اگر حمله ای به ما شد، ایران باید اولین بمب هسته ای را آزمایش کند؛ اما اینجا منظورم حمله اسرائیل نبود.
آن حمله که ترقه بازی بود. من اساسا اسرائیل را واجد آن درجه از اهمیت و حتی آن میزان از قدرت نظامی نمی دانم که به تنهایی و مستقل از اراده کل جهان غرب توان مقابله با جمهوری اسلامی ایران را داشته باشد. اگر ما تا قبل از طوفان الاقصی در این زمینه شک داشتیم، الان دیگر کوچک ترین شکی وجود ندارد که اسرائیل به تنهایی پتانسیل درگیری مستقیم با ایران را ندارد. ما دیدیم درباره حماس به عنوان یک گروه شبه نظامی و چریکی در غزه اکنون نزدیک به هشت ماه است که ارتش اسرائیل را زمین گیر کرده و هنوز نتوانسته است به اهداف ترسیمی خود دست پیدا کند. من واقعا تا قبل از طوفان الاقصی تصور نمی کردم که بتوان چنین ضربه ای به اسرائیل زد. همان 48 ساعت اول بعد از طوفان الاقصی این را به من می گفتند که اسرائیل کل غزه را الک خواهد کرد و نیروهای حماس را از این باریکه بیرون خواهد کرد و یک سرزمین کاملا تحت کنترل را شکل خواهد داد؛ ولی اکنون وقتی به هشت ماه پیش نگاه می کنیم، اتفاقا اسرائیل امروز به مراتب دورتر از اهدافی است که اوایل وقوع عملیات طوفان الاقصی برای خود ترسیم کرده بود.
همه اینها را هم کنار بگذارید، فتح الهی جان، این را در نظر بگیریم که اگر پل هوایی و دریایی آمریکا، فرانسه، آلمان، انگلیس و کل جهان غرب با اسرائیل نبود و شبانه روز سلاح و تجهیزات روانه اسرائیل نمی شد، شک نداشته باشید همین اسرائیل نمی توانست در برابر حماس هم مقاومت کند. اینجا تنها مسئله حمایت و کمک مالی یا اقتصادی، تجاری، نظامی، تسلیحاتی، لجستیکی، اطلاعاتی، امنیتی، سیاسی و دیپلماتیک نیست؛ بلکه یک بسته کامل حمایتی بی سابقه همه جانبه است. واقعا آلمان و فرانسه و انگلستان و آمریکا طوری در مسئله جنگ غزه درگیر شده اند که انگار اسرائیل بخشی از خاک آنها است؛ پس وقتی از موضوع حمله اسرائیل سخن می گویم، من بیشتر آن را در قالب این مثال می بینم که می خواهیم بگوییم یکی از شهرهای ایالت کالیفرنیا به دنبال جنگ با ایران است. همین قدر ابلهانه... .
پس اینجا به طور روشن تر بگویید منظور حمله به ایران از زبان سعید لیلاز چیست که پس از آن ایران اولین بمب هسته ای خود را آزمایش کند؟
منظورم از حمله به ایران، حمله کل جهان غرب است، نه اسرائیل به تنهایی. در ثانی حمله گسترده و همه جانبه، نه در حد ترقه بازی روز 31 فروردین اسرائیل در تبریز یا اصفهان. وقتی سعید لیلاز از حمله سخن می گوید، مراد یک حمله ژئوپلیتیک کامل است که بخواهد تمام یا بخش درخور توجهی از ظرفیت های بنیادین صنعتی یا زیرساختی ایران را هدف قرار دهد. مثلا حمله ای که بخواهد تمام تاسیسات هسته ای یا شبکه برق و سدهای آبی ایران را یا شبکه تولید و توزیع گاز را از بین ببرد. در این شرایط واکنش ایران، نه تنها از جنس راهبردی و ژئوپلیتیک خواهد بود؛ بلکه واقعا روی آن چیزی که شما انتقاد دارید، باید مانور دهد؛ نه مانور کلامی؛ بلکه یک مانور عملی تمام عیار. یعنی باید ما به سمت این برویم که اولین بمب هسته ای را آزمایش کنیم و اینجا می دانم که درباره چه چیزی حرف می زنم و نگاهی تقلیل گرایانه یا سطحی هم ندارم. می دانم درباره آزمایش بمب هسته ای حرف می زنیم... .
اتفاقا تبعات آن را هم در نظر می گیرم و می دانم آزمایش بمب اتمی توسط ایران چه تبعات داخلی، منطقه ای و جهانی دارد. ولی ما باید بپذیریم که هیچ راهی جز این نداریم. اقتضائات ژئوپلیتیک ایران در منطقه خاورمیانه ایجاب می کند که ما به سمت هسته ای شدن گام برداریم.
حالا که شما بدون تعارف و صریح حرف می زنید، بگذارید من هم صریح و بدون تعارف بگویم اشکال، انتقاد یا اعتراضی که ممکن است شما مطرح کنید به نمایندگی از یک جریان سیاسی خاص است؛ عمدا این جمله را خطاب به شما می گویم. چون وقتی من با روزنامه نگاری مثل شما به این شیوه صحبت می کنم، الزاما انتقادات و چالش های شما در این مصاحبه از جهان بینی فکری حضرت عالی عبور نمی کند. یعنی دغدغه شخص شما نیست. امکان دارد بخشی از نگاه و قرائت جریان مخالف سعید لیلاز را هم مطرح کند.
به هیچ عنوان. اتفاقا این نگاه بسیار سازنده است و من از آن استقبال می کنم. اصلا به همین دلیل است که باید با هم بنشینیم صحبت کنیم.
عیبی ندارد. قرار نیست من شما را اقناع کنم یا شما من را اقناع کنید. قرار است آنچه که شما نسبت به گفته های من در قالب انتقاد یا اعتراض دارید، به من بگویید و من هم شاید از زوایای دیگری موضوع را بشکافم تا دیدگاه دو طرف برای همدیگر روشن شود. اما نکته اینجاست آن استدلال هایی که شما در نقد عرض بنده مطرح می کنید، همه ناظر به مسائل داخلی ایران است که شاید در 90 تا 99 درصد مسائل با شما هم سو و هم جهت باشم و حتی در برخی مسائل از شما تندتر هم حرف بزنم. در همین رابطه بیشتر دوستان اصلاح طلب اصلا درکی از غارت منابع ایران در سال های اخیر ندارند. چون اصلا به حوزه اقتصاد اشراف ندارند؛ آنهایی که اقتصاد بلدند، آن قدر عوام زده شده اند و عوامانه فکر می کنند که حتی در ریشه یابی مشکلات و بحران های اقتصادی ایران راه را اشتباه طی می کنند و افکار عمومی و رسانه ها را هم دچار انحراف می کنند، کما اینکه طیفی از همین دوستان اصلاح طلب بزرگ ترین مشکل اقتصادی دولت رئیسی را کسری بودجه می دانند و این یک اشتباه تاریخی بزرگ و یک دروغ سیاسی از طرف جریان اصلاح طلب است و بحران جای دیگری است... .
دقیقا، مشکل اصلی اقتصاد ایران فساد الیگارشی است؛ خب وقتی سعید لیلاز می گوید فساد الیگارشی که به مراتب حرفش رادیکال تر و تندتر از دوستان اصلاح طلب است که از کسری بودجه سخن می گویند. پس اینجا وقتی انتقادی از گفته های لیلاز درباره موضوع بمب اتمی یا به تعبیر درست تر، سپر ژئوپلیتیک مطرح می شود، ناظر به اصل مسئله و خاستگاه ژئوپلیتیک منطقه نیست بلکه به دلیل قرائت های داخلی است. یعنی به دلیل مواضع انتقادی و نیز اعتراضاتی که به سیستم و ساختار و دولت در داخل کشور داریم، طبیعتا در برابر موضوعی مانند هسته ای شدن ایران هم گارد می گیریم و به آن انتقاد داریم و هر کسی، حتی سعید لیلاز هم آن را تصدیق کند، مورد حمله قرار می گیرد. این را صادقانه و بدون تعارف به شما می گویم، در اغلب موارد ما از لج حاکمیت، به همه مسائل انتقاد داریم یا به موضوعی اعتراض می کنیم. چرا؟! چون آنها هم از سر لجاجت در طول این سال ها کارهایی را علیه ما انجام داده اند. همان زمانی که دولت آقای روحانی یا خاتمی روی کار بود، جریان های تندرو، همان بی انصافی هایی را می کردند که اکنون اصلاح طلبان نسبت به دولت رئیسی دارند و به دلیل همین لجاجت های سیاسی است که اکنون تحلیل های ما در حوزه ژئوپلیتیکی هم دچار خطا شده است. یعنی این لجاجت ها روی این تحلیل های ژئوپلیتیکی ما اثرگذار است. اگر همین شرایط را با اسرائیل یا آمریکا مقایسه کنید، قطعا در آنجا هم اختلافات داخلی و درگیری های سیاسی وجود دارد اما وقتی موضوع به بیرون از مرزها کشیده می شود و حوزه ژئوپلیتیک مطرح است، دیگر اختلافات سیاسی باعث خطای تحلیلی نمی شود و در مسائل ژئوپلیتیک کوچک ترین اختلاف نظری وجود ندارد. اما در ایران کاملا برعکس است. اگر سعید لیلاز از بمب اتم یا سپر ژئوپلیتیک حرف بزند، یعنی حرف نظام را تایید کرده است و باید به او هم تاخت.
نکته خیلی خیلی مهمی را مطرح کردید؛ اینکه آیا عناصر قدرت یک کشور را این مسائل تشکیل می دهد؟! بدیهی است که هیچ کدام از آن عواملی که شما عنوان کردید، به تنهایی و مستقل از دیگر عوامل نمی توانند قدرت بازدارندگی کشور را شکل دهند. مگر کشوری مانند کره جنوبی از نظر اقتصادی قدرتمند نیست اما سئول در کجای سپهر سیاسی جهان و در کجای سپهر ژئوپلیتیک منطقه شرق آسیا جای دارد؟
احسنت. دقیقا همین است. مگر در حرف حساب می شود مناقشه کرد! حرف حساب که جواب ندارد. پس همین نکته نشان می دهد که نه کره جنوبی صرفا با قدرت اقتصادی بالا می تواند نقش مهمی در سپهر ژئوپلیتیک داشته باشد و نه کره شمالی تنها با داشتن بمب اتم چنین نقشی پیدا خواهد کرد. مجموعه عوامل با همدیگر کارساز هستند. جا دارد یک روزی با حضرت عالی بنشینم و یک بحث مفصلی درباره مسائل ژئوپلیتیک داشته باشم، اما عجالتا این را در نظر بگیریم که به باور من کشورها دست خودشان نیست که قدرتمند بشوند یا نشوند. اصلا به اراده جریان سیاسی یا این رئیس جمهور و آن رئیس جمهور نیست، بلکه خاستگاه ژئوپلیتیک و جبر جغرافیایی منطقه است که به یک کشور تحمیل می کند قدرتمند باشد یا خیر. من این را به شما می گویم که ایران به لحاظ جغرافیایی و اقتضائات ژئوپلیتیک و همچنین به دلیل عقبه تاریخی در شرایطی قرار دارد که اجازه ندارد متحد استراتژیک داشته باشد. یعنی ایران از نظر ژئوپلتیکی تنهاست.
تمام شد و رفت...
اجازه دهید. وقتی شما هم مثل من قبول دارید که ایران به لحاظ ژئوپلیتیکی تنهاست، چطور منکر سپر ژئوپلیتیک می شوید؟!
بگذارید قدری عمیق تر مسئله را بررسی کنیم. وقتی می گوییم ایران به لحاظ ژئوپلیتیک تنهاست و شما هم با من هم عقیده اید، یعنی اینکه ایران در نهایت، نه آن قدر بستر و پتانسیل دارد که خود را یک ابرقدرت در سطح منطقه و جهان بداند و نه آن قدر ضعیف است که یک بازیگر اقماری تعریف شود. پس در شرایطی که موضوع اصلی در حوزه ژئوپلیتیک تعریف می شود، باید اولویت بندی صورت بگیرد؛ بله من هم اذعان دارم که قدرت واقعی بازدارندگی و قدرت ژئوپلیتیکی در هر کشوری ترکیبی از تمام عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، دیپلماتیک، نظامی و... است. اما وزن هر کدام بنا به شرایط مکانی و زمانی تغییر پیدا می کند. گاهی امکان دارد وزن اقتصادی و تجاری افزایش پیدا کند و گاهی هم به عکس، وزن پارامتر نظامی و دفاعی بیشتر باشد کما اینکه می توان تصور کرد در برهه ای وزن اجتماعی و فرهنگی هم اولویت پیدا می کند. یادمان نرود در دوره آقای خاتمی این مسئله روی داد. در همان دوره آقای خاتمی وضعیت اقتصادی، تجاری یا نظامی یک شبه بهبود پیدا نکرد اما به واسطه اولویتی که به مسائل اجتماعی و فرهنگی داده شد، تصویری از ایران به منطقه و جهان مخابره شد که توانست ایران را به کشور مطرح در ژئوپلیتیک منطقه تبدیل کند. پس وقتی از ژئوپلیتیک حرف می زنیم، یعنی کشوری که بتواند حتی در حوزه تولید گفتمان فرهنگی و اجتماعی منطقه ای و بین المللی هم نقش آفرین باشد. مثلا اگر حرف آقای خاتمی را سران کشورهایی مانند بورکینافاسو، آنگولا یا نیکاراگوئه بگویند شاید کسی برای آنها تره هم خرد نکند اما کافی است که مثلا رهبری یا رئیسی حرف جدیدی در حوزه نظامی، اقتصادی، تجاری یا دفاعی و دیپلماتیک مطرح کنند؛ به ساعت نکشیده تیتر یک رسانه های منطقه و جهان می شود.
ولی شما برعکسش را هم تصور کنید. اگر تیتر یک رسانه ها نبودیم، چه اتفاقی می افتاد؟ ببینید من گفتم قدرت ژئوپلیتیک در همه ساحت ها وجود دارد، حالا اینکه ما نمی توانیم از فرصت ها استفاده کنیم و از تیتر یک رسانه های جهان بودن در جهت تقویت وزن ژئوپلیتیکی استفاده نمی کنیم، مشکل ماست. در چنین شرایطی است که واقعا سپر ژئوپلیتیک به ما کمک می کند...
ببینید، اینها درگیری های مرزی و منطقه ای بین ایران و اسرائیل یا ایران و پاکستان. ما باید از منظر کلی تر به مسئله نگاه کنیم. من قبلا به شما گفتم ترقه بازی صبح 31 فروردین اسرائیل در تبریز و اصفهان را دور بریزید. اینجا باید یک حمله با هدف تخریب و نابودی زیرساخت های ایران شکل بگیرد. پس وقتی در پاکستان یا اسرائیل توان هسته ای وجود دارد، آیا کشوری جرئت می کند زیرساخت های آنها را نابود کند؟ لذا اینجا توان هسته ای، سپر ژئوپلیتیک است و نباید آن را با درگیری های مرزی و مقطعی قاطی کرد.
سپر ژئوپلیتیک در چارچوب خود قابل تعریف است؛ یعنی هیچ بازیگری اساسا توان و تمایل به چالش کشیدن واقعی یک قدرت هسته ای را ندارد. این نکته در مورد ایران هم صدق می کند. در تاریخ سراغ نداریم کشوری در یک تاریخ 36 ساله توانسته باشد از دفاع در عمق خاک خود به وضعیتی برسد که نفوذ منطقه ای و فراسرزمینی داشته باشد. دایره نفوذ ایران تا سواحل مدیترانه امتداد دارد و این با کمترین خسارت مادی و انسانی همراه بوده است. این یک گزاره است یا نه؟! حالا که شما این گونه حرف زدید بگذارید من از ریشه، حرف تان را بزنم.
شما چیزی را مورد انتقاد قرار دادید که ما صرفا به عنوان یک واکنش از آن یاد می کنیم. شما دارید تاریخ را از ته می خوانید. وقتی فتح الهی تاریخ را از ته می خواند، این طوری می شود و این نگاه را دارد. اگر مثل سعید لیلاز تاریخ را از سر و از آغاز بخواند موضوع دیگر کاملا متفاوت می شود. پس بگذارید از فونداسیون و زیرزمین شروع کنم. من قبلا گفتم که انقلاب اسلامی ایران جزء سه انقلاب بزرگ تاریخ بشری است...
پس جا دارد حتما یک روزی هم بنشینیم در خصوص این مسئله با هم یک بحث مفصل داشته باشیم. عجالتا اینجا جایش نیست. گفتم انقلاب اسلامی ایران جزء سه انقلاب بزرگ تاریخ است و اتفاقا از یک جنبه بزرگ تر از انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب روسیه است؛ یعنی از جنبه شدت، ژرفا و گستردگی توده ای، ما نه در انقلاب اکتبر روسیه و نه در انقلاب کبیر فرانسه هیچ گاه 95 درصد مردم و توده طرفدار انقلاب نبودند، در حالی که انقلاب ایران بیش از 95 طرفدار داشت.
خواهش می کنم رشته کلام را پاره نکنید و اجازه دهید من تاریخ را از سر تا به الان بگویم اگر نکته ای بود بعد از عرایضم مطرح کنید.
وقتی در ایران انقلاب شد، چهره های کلیدی این انقلاب تصور مهربانانه ای داشتند و بر این باور بودند که اکنون همه چیز تمام شده است و فصل جدید بی دردسری در روابط منطقه ای و جهانی باز خواهد شد. بنابراین همان زمان عنوان شده بود که ایران نیازی به جنگنده اف - 14 یا تانک چیفتن، توان هسته ای و نظایر آن ندارد. یعنی ساختار یا نظام جدید در ایران واقعا به دنبال این نبود که کوچک ترین مسئله یا تنشی در منطقه و جهان داشته باشد. این در نگاه مردم هم جاری بود. این نگاه تا آبان 1358 و تسخیر لانه جاسوسی بود که ورق برگشت. جا دارد به کتاب «دیپلماسی با صدای بلند» ارجاعی بدهم که در آن کتاب گفته می شود چرا اشغال سفارت آمریکا اجتناب ناپذیر بود. الان هم بر اساس همان اسناد در آمریکا فاش شده که اصلا پرونده اشغال سفارت آمریکا در تهران یک پوست خربزه بود که از طرف نیکسون و کسینجر زیر پای دموکرات ها و کارتر رفت تا مجددا به قدرت نرسند. مکرر در آمریکا به دولت کارتر گفته شده بود که این داستان، داستان کودتای 1332 نیست که محمدرضا در ایتالیا چند روز بماند و دوباره برگردد، اما گوش ندادند. این نشان می دهد که دعواهای سیاسی داخلی در آمریکا چگونه سرریزش به ایران رسید و اشغال سفارت آمریکا را اجتناب ناپذیر کرد. بعد در بیانیه الجزایر ما به یک تفاهم رسیدیم. اما در ادامه، هم من می دانم و هم شما می دانید که این پایان کار نبود، بلکه حکومت صدام حسین را تحریک به حمله به ایران کردند و بر اساس استراتژی مهار دوگانه آقای (مارتین) ایندایک (Martin Indyk)، به مدت هشت سال یک جنگ نابرابر را به ایران تحمیل کردند که تمام ذخایر ژئوپلیتیک ایران از بین رفت؛ به طوری که تولید ناخالص داخلی ایران در پایان جنگ، 25 درصد کمتر از سال 55 بود و در همین مدت جمعیت ایران حدود 60 درصد افزایش پیدا کرده بود.
وقتی آمریکایی ها دریافتند که ایران کماکان به دنبال ادامه جنگ است، از یک سو هواپیمای ایرباس مسافرتی ما را زدند و بعد دو سکوی نفتی ما را هم نابود کردند؛ یعنی بدون هیچ گونه درگیری قبلی و تنش، آمریکا خود را مستقیم وارد جنگ کرد و هدف آن هم تنها این بود که تهران پای میز مذاکره بیاید و قطع نامه پایان جنگ را بپذیرد. در نهایت قطع نامه 598 امضا شد. از سال 1368 تا 1373، ایران تحت رهبری آیت الله خامنه ای و مدیریت اکبر هاشمی رفسنجانی، بخش عمده ای از خسارت ها و ضررهای ناشی از هشت سال جنگ را بازسازی کرد؛ تا جایی که در سال های 73 و 74 شمسی، ایران به یکی از بزرگ ترین تامین کنندگان نفت خام آمریکا بدل شد؛ یعنی ما در دو سال مذکور، هر سال نزدیک به چهار میلیارد دلار نفت خام به آمریکا فروختیم که در آن زمان پول بسیار هنگفتی بود. یکباره در زمستان سال 74 که شرکت کونوکو (Conoco) به ایران سفر کرده بود و آماده امضای قرارداد با طرف ایرانی بود، قانونی تصویب شد به نام تحریم های دامات. آن موقع از طریق سفیر وقت ایران در فرانسه من در جریان قرار گرفتم. زمانی که توتال به جای شرکت کونوکو حاضر به عقد قرارداد با ایران شد، آمریکا از طریق تحریم های داماتو هزینه سرمایه گذاری و همکاری با ایران را بالا برد. همین مسئله باعث شد هزینه بازسازی صنعت نفت و گاز ایران به شدت افزایش پیدا کند.
با این حال، مرحوم هاشمی رفسنجانی از طریق سفیر وقت ما در فرانسه و سفیر وقت ما از طریق وزیر امور خارجه فرانسه و وزیر امور خارجه فرانسه از طریق ژاک شیراک یک کانالی برقرار کردند که همکاری های دوجانبه در حوزه نفتی و گازی به یک نقطه قابل قبول رسید. لذا تا سال 76 وضعیت اقتصادی به قدری بهبود پیدا کرد که ایرانی ها به مسائل مهم تری مانند حوزه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی توجه نشان دادند که دوم خرداد را پدید آورد. در دوران دوم خرداد بود که آمریکایی ها شروع به مانع تراشی و تشدید تنش با ایران کردند و این مانع تراشی تا سال 1381 ادامه پیدا کرد. در شهریور آن سال، برج های دوقلوی آمریکا مورد حمله قرار گرفت و در حالی که آمریکا یقین پیدا کرد کوچک ترین دخالتی از سوی ایران یا عراق در این حملات وجود ندارد و همه عوامل و طراحان حملات 11 سپتامبر به کلی عربستانی بودند، به دو کشور افغانستان و عراق حمله کرد. جالب اینجاست که در آن زمان در همین تهران و میدان محسنی و میرداماد برای کشتگان 11 سپتامبر شمع روشن کردند؛ اتفاقی که اگر امروز روی دهد شما را دستگیر می کنند و جالب اینجاست که جمهوری اسلامی به آمریکا در سرنگونی رژیم بعث و سرنگونی رژیم طالبان کمک کرد. اما پس از این تحولات، بوش صراحتا ایران را محور شرارت خواند و از این به بعد داستان ایران و آمریکا وارد فاز و سطح جدیدی از تنش شد و رئیس جمهور وقت ایالات متحده اعلام کرد به دنبال سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی ایران است. این حرف را بوش چه زمانی می زند؟ درست در شرایطی که آمریکایی ها در سه چهارم مرزهای ایران نیروی نظامی داشتند؛ در ترکیه، عراق، کویت، قطر، بحرین، عربستان، افغانستان، پاکستان، دریای عمان، خلیج فارس و تنگه هرمز و اینجا بود که نقطه عطف گذاشته شد.