به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « مثل افلاطونی » در نشریات گروه « فلسفه و کلام »

تکرار جستجوی کلیدواژه « مثل افلاطونی » در نشریات گروه « علوم انسانی »
  • علی صداقت*، حسن فتح زاده
    در نظام فیض سهروردی، یکی از کلیدی ترین مفاهیم، بحث انوار سانحه است. او با معرفی این انوار و نحوه اشراق آنها، و نقشی که در ایجاد ارباب انواع دارند، کثرت های عرضی عقول را به نحو بدیعی توجیه کرد و نشان داد که این ارباب انواع، یا سلسله عرضی عقول، نقش اصلی را در پیدایش موجودات در عوالم مادون عقل، یعنی عالم ملکوت و عالم ماده دارند. ملاصدرا که در آثارش، به کرات از مثل افلاطونی یاد می کند و خود را مدافع این نظریه می داند، در مواجهه با نظام فیض سهروردی و خصوصا بحث ارباب انواع که معادل همان مثل افلاطونی هستند، به شدت متاثر بوده و به دفعات، از این ایده دفاع می کند و در حقیقت نظام فیض خود را تا حد زیادی از نظام فیض سهروردی به عاریه می گیرد. لکن صدرا در مواجهه با بحث انوار سانحه، که اساس ایجاد ارباب انواع است، پذیرش آن را در تعارض با اصل فعلیت تام عقول و تجرد محض آنها می داند. در این مقاله نشان داده خواهد شد که اولا چنانچه اصل موضع صدرا درخصوص فعلیت تام عقول پذیرفته شود، باز هم می توان ارباب انواع را قبول کرد و با قایل شدن به حیثیت های مختلف در عقول سلسله طولی، ایجاد سلسله عرضی عقول را توجیه نمود و ثانیا نگارندگان معتقدند که اساسا صدرا در قایل شدن به فعلیت تام عقول، موجه نبوده و این موضوع، نه تنها یکی از اصول حکمت متعالیه محسوب نمی شود، بلکه می تواند در تعارض با سایر مبانی اصلی این دستگاه فلسفی باشد.
    کلید واژگان: ملاصدرا, سهروردی, انوار سانحه, ارباب انواع, عقول متکافئه, نظام فیض, مثل افلاطونی}
    Ali Sedaghat *, Hassan Fathzadeh
    Clarifying the nature of accidental lights is one of the main parts of Suhrawardi’s emanative structure. Having elaborated the way these lights illuminate and the role they play in creating Lords of Species (archetypes), he innovatively explained parallel (horizontal) multiplicities of intellects whose presences make all entities possible in all worlds lie below the world of Power (Alam al-Jabarut), i.e., alam al-malakut and alam al-mulk.Mulla-Sadra, who has often mentioned Platonic Ideas in his works and considered himself as a defender of this theory, was intensely influenced by Suhrawardi’s emanative structure and especially his theory of Lords of Species (archetypes), which are equivalent to Platonic Ideas. Although Mulla-Sadra mostly owes his ontological structure to Suhrawardi’s emanative one, he, when dealt with the problem of accidental lights, which provides a basis for Lords of the Species to be possible, presumes that believing in accidental lights is in conflict with the principle of complete actuality of intellects and their pure incorporeity. In this article, firstly, we make it clear why even if someone adheres to Mulla-Sadra's position regarding complete actuality of intellects, he can still accept Lords of the Species. He can explain the creation of parallel (horizontal) order of intellects by referring to different aspects of intellects lie in ascending (vertical) order. Secondly, we show that Mulla-Sadra was not justified in believing in complete actuality of intellects. Because it is not one of the principles of Transcendent Wisdom (Al-Hikma al-muta ‘aliya), nor does it cohere with other main principles of this philosophical system.
    Keywords: Mulla-Sadra, Suhrawardi, Accidental Lights, Lords of Species (Archetypes), Parallel Intellects, Emanative Structure, Platonic Ideas}
  • سید عباس حکیم زاده خرد*، محسن حیدری
    بی تردید یکی از مباحث مهم حوزه معرفت شناسی در فلسفه اسلامی، نحوه حصول ادراکات کلی برای انسان است. از آن جا که عنصر اساسی تمایز بخش انسان از سایر موجودات، تعقل به شمار می آید توانایی ادراک معقولات برای انسان، نزد هر فیلسوفی امری مسلم است. اما در نحوه حصول ادراکات عقلی میان حکما اختلاف دیدگاه وجود دارد. ریشه این اختلاف دیرینه، تفاوت نظر میان افلاطون و ارسطو در نحوه وجود امر کلی است. هدف از نگارش این پژوهش بررسی تفاوت های میان این دو مبنا و ثمرات فلسفی این دو نظریه در مباحث مختلف فلسفی می باشد. در این نوشتار به روش توصیفی- تحلیلی، کوشش شده است تا ابتدا نظر قایلین به نظریه «مثل» و همچنین قایلین به نظریه «تجرید» به روشنی تبیین گردد و سپس ثمرات فلسفی قایل شدن به هر دو نظریه را در هر دو ساحت هستی شناسی و معرفت شناسی نشان داده شود. لازم به ذکر است داوری میان این دو نظر از عهده این مقاله خارج است.
    کلید واژگان: مثل افلاطونی, تجرید, ادراک کلی, وجودشناسی, هستی شناسی}
    Abbas Hakimzadeh Kherad *, Mohsen Heidari
    Undoubtedly, one of the important topics in the field of epistemology in Islamic philosophy is how to obtain general perceptions for humans. Since the basic element that differentiates human beings from other beings is intellect, the ability to understand rational things is a matter of course for every philosopher. But there is a difference of opinion among the sages in the way of obtaining intellectual perceptions. The root of this long-standing difference is the difference of opinion between Plato and Aristotle in the way of the existence of the universal. The purpose of writing this research is to examine the differences between these two bases and the philosophical fruits of these two theories in different philosophical topics. In this article, using a descriptive-analytical method, an attempt has been made to first clearly explain the opinion of those who believe in the theory of "ideal" and also those who believe in the theory of "abstraction" and then the philosophical fruits of believing in both theories in both fields of ontology. and epistemology to be shown. It should be noted that judging between these two opinions is beyond the responsibility of this article.
    Keywords: Platonic ideal, abstraction, general perception, existence, ontology}
  • محمد حسین زاده*

    فیلسوفان مسلمان در مسیله کلی و جزیی، از دیدگاه فیلسوفان یونان باستان متاثر بوده اند؛ به طوری که بن مایه دیدگاه های ارایه شده در دوره اسلامی را می توان در آرای افلاطون و ارسطو مشاهده کرد. ابن سینا  همانند ارسطو نظریه مثل را انکار کرده و دیدگاه افلاطون درباره مسیله کلی و جزیی را نپذیرفته است. سهروردی  بر خلاف ابن سینا نظریه مثل افلاطونی را پذیرفته است؛ اما در مسیله کلی و جزیی، کلی افلاطونی را انکار کرده و در تبیین «کلی» با ارسطو و ابن سینا هم داستان شده است؛ به این معنا که او همانند ابن سینا، کلی را همان مفهوم ذهنی قایم به نفس دانسته است. البته شیخ اشراق در برخی جنبه های فرعی این مسیله با ابن سینا مخالفت کرده و نوآوری هایی را ارایه کرده است. این مقاله با روش تحلیلی توصیفی، دیدگاه سهروردی در مسیله کلی و جزیی را تبیین کرده و علت گرایش او به تبیین مشایی از «کلی» را بررسی کرده است. در این بررسی تحلیلی، نقدهای سهروردی به رویکرد سینوی نیز تبیین شده و تاثیر آن ها بر نقد ملاصدرا بر نظریه مشاییان نشان داده شده است. همچنین نحوه مواجهه ملاصدرا با دیدگاه سهروردی در مسیله کلیات تحلیل شده است.

    کلید واژگان: کلی, جزئی, مثل افلاطونی, ماهیت, سهروردی}
    Muhammad Hosseinzadeh *

    Muslim philosophers have been influenced by the views of ancient Greek philosophers in the issue of generality (generic) and partiality, so that the essence of the views presented in the Islamic era can be seen in the opinions of Plato and Aristotle. Avicenna, like Aristotle, has denied the theory of Forms (theory of Ideas) and rejected Plato’s view about the general and partial issue. Unlike Avicenna, Suhrawardī has accepted the Platonic theory of Forms, but he has denied the Platonic generality in the issue of generality (generic) and partiality and has had a common opinion in explaining of “generic” (Arabic: کلی) with Aristotle and Avicenna, which means that he, like Avicenna, considers generality to be the same of mental concept as independently subsistent. Of course, Shaikh al-ʿIshraq (Master of Illumination) has opposed Avicenna in some minor aspects of this issue and has presented innovations. This article has explained Suhrawardī’s point of view on the issue of generality (generic) and partiality by an analytical-descriptive method and studied the reason of his tendency to Peripatetic explanation of the “generic”. Suhrawardī’s critiques of Sinavi’s approach have also been explained in this analytical study, and their impact on Mullā Ṣadrā’s critique on Peripatetic’s theory has been shown. Also, Mullā Ṣadrā’s encounter with Suhrawardī’s view on the issue of generality (generic) has been analyzed.

    Keywords: General, Partial, Platonic theory of Forms (theory of Ideas), Nature, Suhrawardī}
  • محمد درگاه زاده، محمد مهدوی*

    این پژوهش به مقایسه و بررسی تبیین وحی در امور جزیی و نقش قوه خیال (متخیله) پیامبر در این فرایند از دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا پرداخته است. یافته های تحقیق حاکی از آن است که منبع معارف وحیانی، عقل فعال (=فرشته وحی) است؛ معارف موجود در عقل فعال، کلی هستند و هر دو فیلسوف، برای تبیین کیفیت دریافت معارف جزیی وحیانی، نقش مهمی به قوه خیال نبی داده اند. نقش قوه خیال از دیدگاه ابن سینا، محاکات و صورت سازی از حقایق کلی وحیانی در ساحت خیال نبی است. از دیدگاه صدرالمتالهین اما، صور تمثل یافته حقایق وحیانی، در عالم مثال (=مثل افلاطونی) حضور دارند و قوه خیال نبی، با این صور تمثل یافته در عالم مثال، متحد می گردد. هر چند در برخی آثار صدرا، محاکات و صورت سازی قوه خیال از حقایق وحیانی نیز مطرح شده است، اما با توجه به شواهد موجود در آثارش، این تبیین، نظریه مشهور است که وی صرفا گزارش نموده است. پژوهش حاضر در گردآوری اطلاعات از روش کتابخانه ای و در استنتاج از روش توصیفی- تحلیلی بهره برده است.

    کلید واژگان: قوه خیال, ابن سینا, ملاصدرا, وحی, عالم مثال, مثل افلاطونی}
    Mohammad Dargahzadeh, Mohammad Mahdavi *

    This study compares and explains the explanation of revelation in minor matters and the role of the Prophet's imagination in this process from the perspective of Ibn Sina and Mulla Sadra. The research findings indicate that the source of revelation knowledge is active intellect (= angel of revelation); The teachings of the active intellect are general, and both philosophers have given an important role to the imagination of the prophet in explaining the quality of receiving the revelatory partial teachings. The role of imagination from Ibn Sina's point of view is to imitate and formulate general revelatory truths in the realm of the prophet's imagination. From Sadr al-Mutallahin's point of view, however, the represented forms of revelatory truths are present in the Imaginal World (= like Plato), and the imagination of the prophet is united with these forms represented in the Imaginal World. Although in some of Sadra's works, imitations and imaginative formulations of revelatory facts have been discussed, but according to the evidence in his works, this explanation is a well-known theory that he has only reported. The present study has used the library method in collecting information and the descriptive-analytical method in inference.

    Keywords: imagination, Ibn sina, Mulla Sadra, Revelation, Mesal World, Platonic Idea}
  • محمدرضا بیات*، علیرضا طاهری سودجانی

    در این مقاله با تکیه بر دیدگاه رودلف اتو درباره تجربه مینوی از دیدگاه افلاطون درباره تجربه زیبایی و عشق خوانشی جدید ارایه شده است که طبق آن می‌توان تجربه زیبایی و عشق در افلاطون را تجربه‌ای مینوی شمرد. تجربه‌های دینی دارای گونه‌های متنوعی هستند و نمی‌توان آنها را در یک گونه جای داد. با توجه به این پیش‌فرض، این مقاله درصدد است تا نشان دهد که تجربه زیبایی و عشق در افلاطون در مقایسه با انواع دیگر تجربه‌های دینی به تجربه مینوی نزدیک‌تر است زیرا با تکیه بر دیدگاه رودلف اتو درباره تجربه‌های مینوی اولا تجربه زیبایی و عشق نوعی آگاهی از موجودی "کاملا دیگر" است که تمام ویژگی‌های آگاهی نومینوس یا دست‌کم، مهم‌ترین ویژگی‌های آن را دارد ثانیا زیبایی محض به عنوان متعلق این آگاهی تمام ویژگی‌ها یا دست‌کم مهم‌ترین ویژگی‌های امر مینوی را دارا است. بنابراین، می‌توان مواجهه با زیبایی را مواجهه با امرمینوی و در نتیجه، تجربه زیبایی و عشق در افلاطون را تجربه‌ای مینوی شمرد. با این خوانش نشان داده شده است که تجربه مینوی گستره وسیعی دارد و می‌تواند تجربه زیبایی و عشق در افلاطون را هم دربرگیرد.

    کلید واژگان: : تجربه دینی, تجربه مینوی, امرمینوی, عشق افلاطونی, زیبایی, رودلف اتو و افلاطون}
    mohammadreza bayat*, alireza taheri

    The issue of the article is defend the claim that the experience of Beauty or Platonic love can be considered the numinous experience. First, the article explain Otto’s view on numinous experiences. Then it explain Plato’s view on Beauty and love. Finally, comparing the two views, the article will show that the experience of Beauty or Platonic love can be considered the numinous experience. Because, firstly, the experience of Beauty or Platonic love is an awareness of a “wholly other” being, which possesses all or at least the most prominent features of the numinous awareness. Secondly, Beauty as the object of this awareness also possess all or at least the most prominent features of the numen. Therefore, the experience of Beauty is the very experience of the numen.

    Keywords: religious experience, numinous experience, the numen, Beauty, love, Plato, and Otto}
  • مسعود رستمی
    افلاطون به عنوان برجسته ترین فیلسوف دوران باستان تاثیر شگرفی بر فرهنگ و تمدن دنیای غرب بر جا نهاده است. به ویژه آموزه ی عشق او در رساله ی مهمانی که ادبای اروپای رنسانس تا حد زیادی وامدار آن هستند. میلتون، آخرین و یکی از شاخص ترین چهره های رنسانس انگلستان و اروپا، از این قاعده مستثنی نیست به نحوی که تاثیر آموزه های افلاطون را می توان در جای جای آثار او مشاهده نمود. مقاله ی حاضر به بررسی تاثیر آموزه ی عشق افلاطونی بر میلتون، برداشت وی از این آموزه، و چگونگی کاربرد آن در یکی از آثار اولیه ی او، نمایش ماسک دار کومس، می پردازد. در نهایت، می توان نمایش نامه ی ماسک دار کومس را بازتاب تعاملات میلتون با محاورات افلاطون در باب عشق و پاکدامنی و زیبایی دانست که به بهترین وجه ممکن تاثیر اندیشه های افلاطون را بر این شاعر گرانمایه بازتاب می دهد.
    کلید واژگان: افلاطون, عشق افلاطونی, مهمانی, میلتون, کومس}
    Masoud Rostami
    Plato, the most influential of all thinkers of ancient Greece, has exerted an astonishingly powerful effect on Western civilization and culture. In particular, European Renaissance writers and poets are greatly indebted to his doctrine of love, as discussed in detail in his Symposium. John Milton, the last and one of the most illustrious figures of Renaissance òEurope and England, is no way out of Plato'€™s sphere of leaden influence: everywhere in his work there are echoes and traces of Plato. The present essay seeks first to briefly study the concept of Platonic love and then attempts to examine young Milton'€™s understanding of this doctrine and his practice of employing it in one of his early dramatic works, Comus, A Masque. Ultimately, the article can be best summarized by stating that Milton’s Mask play told what he had already learned about chastity and love and beauty from the Dialogues of Plato.
    Keywords: Plato, Platonic Love, Symposium, Milton, Comus}
  • سیدمسعود موسوی کریمی
    در جستجوی بهترین راه ممکن برای آزمون و تایید باورهای دینی، نخست نسبت شناخت افلاطونی با شناخت های عقلی و تجربی تبیین شده است. سپس نشان داده شده است که چگونه از آموزه های افلاطونی برای تبیین پدیده ها و توجیه باورهای دینی استفاده می شود. در آخر، در ضمن نقد مبانی افلاطونی روشن شده است که شناخت افلاطونی، یا آنچه در ادبیات دینی «شناخت عرفانی» خوانده می شود، خود فاقد تبیین و توجیه فلسفی کافی است، و در نتیجه شایستگی آن را ندارد که پایه توجیه شناخت دینی قرار گیرد.
    کلید واژگان: شناخت دینی, شناخت افلاطونی, عرفان}
    Seyed Masoud Moosavi Karimi
    In search for the best justification of religious belief, first platonic knowledge is examined vis-à-vis empirical and rational knowledge. Then, it is illustrated how platonic teachings has been used to explain and justify religious belief. Finally, through the criticism of the use of platonic knowledge, it has been shown that Islamic mysticism or Irfan does not provide any justified knowledge and, therefore, cannot be used as the epistemological basis for religious belief.
    Keywords: Religious Knowledge, Platonic Knowledge, Irfan}
  • محمد ذبیحی، محمود صیدی
    نظریه مثل و صدور کثرات از واحد حقیقی ایده مثل افلاطونی که راهی برای رهایی از برخی اشکالات پیرامون شناخت اشیاء، توجیه کثرات و یافتن مبدا نهایی ثابت برای موجودات متغیر بود، چندان طول نکشید که در عرصه معرفت شناسی و شناخت اشیاء دشواری های بسیاری را پدید آورد. در دنیای اسلام نظریه مثل افلاطونی مخالفان و موافقان نامداری دارد.سه فیلسوف بزرگ عالم اسلام ابن سینا،سهروردی و ملاصدرا هر یک به طور مفصل به این مسئله پرداخته اند.ابن سینا به طور جد آنرا نادرست دانسته و دو فیلسوف دیگر تلاش بسیاری در اثبات آن نموده اند. از آنجا که نظریه مثل افلاطونی پیوندی وثیق با نظریه صدور کثرات از واحد حقیقی دارد، پژوهش حاضر کوشیده است ضمن ارائه دلایل مخالفان و موافقان؛ چالش های پیش روی نظریه صدور کثرات از واحد حقیقی، با توجه به ایده مثل افلاطونی؛ تبیین نماید.
    کلید واژگان: مثل افلاطونی, صدور کثرات, شیخ اشراق, صدرالمتالهین}
    Mohammad Zabihi, Mohammad Zabihi
    The idea of Platonic archetypes, which was a solution for some problems related to knowledge of things, a justification for multitudes and a way of finding stable ultimate beginning for variable creatures, soon caused many problems in epistemology and knowledge of things. In Islamic world, the idea has famous proponents and opponents. Three great Muslim philosophers- Avicenna, Sohrevardi and Mulla Sadra- have discussed the issue in detail. Avicenna has firmly rejected the idea while Sohrevardi and Mulla Sadra have greatly tried to prove it. Since the theory of Platonic archetypes is strongly connected with the theory of emanation multitudes from a real One, the present paper seeks to elaborate on the dilemmas faced by the theory of emanation multitudes from a real One with regard to the idea of Platonic archetypes, and reviewing arguments of proponents and opponents.
    Keywords: Platonic archetypes, emanation of multitudes, Sohrevardi, Mulla Sadra}
  • محمدکاظم فرقانی *، ابراهیم خانی
    در مورد نحوه تقسیم بندی اعتبارات مختلف ماهیت و همچنین نحوه تحقق این اعتبارات، مباحثی تفصیلی در فلسفه مطرح شده است، ولی بر اساس نظر غالب، کلی طبیعی به عنوان مقسم و سایر اعتبارات آن به عنوان اقسام قلمداد می شود. در مورد نحوه تحقق آن ها نیز گرچه بر سر وجود افراد جسمانی برای یک ماهیت جوهری توافق وجود دارد، اما بر سر وجود فردی عقلی که از آن تعبیر به مثال عقلی و افلاطونی می شود اختلاف نظر وجود دارد، لیکن به نظر می رسد همان گونه که عارفان در یک تفاوت بنیادین در تقسیمات وجود، وجود لابشرط مقسمی را به عنوان حقیقت وجود معرفی می نمایند و تمامی اقسام وجود را مظاهر آن قلمداد می کنند؛ در مورد ماهیت نیز بتوان چنین مسیر تحولی را پیمود. به این صورت که با پیگیری لوازم وجود فرد عقلی ماهیت جوهری نشان داد که سایر اعتبارات ماهیت در قبال این حقیقت عقلی به منزله فروع و ظهورات آن می باشند و لذا سبب تعدد حقیقی افراد ماهیت نمی شوند.
    کلید واژگان: اعتبارات ماهیت, اصالت وجود, ملاصدرا, مثل افلاطونی}
    Mohammad Kazim Forghani*, Ibrahim Khani
    There are several philosophical discussions in details on the division of different consideration of quiddity and how they can exist. According to the dominant point of view, physical universal has been regarded as a divided and its other considerations as its divisions. As for their existence, there is, however, a consensus about existence of corporeal individuals for the substantial quiddity, but there are different approaches to the existence of intellectual individuals which is interpreted as platonic and intellectual Ideas. It seems that as the mystics have regarded divided non conditioned existence as truth of being and considered its divisions as its theophany, it is feasible to say the same thing on the quiddity. By the following of the consequences of intellectual individual of substantial quiddity we can show that the other considerations of quiddity comparingto the intellectual individual, are its manifestations and derivations. Thenit cannot cause the real multiplicity in the individuals.
    Keywords: Considerations of the Quiddity, Principality of Being, Mulla Sadra, Platonic Ideas}
  • حسین صابری ورزنه
    در این نوشتار به بررسی سیر نظریه مثل افلاطونی در آرای اندیشمندان اسلامی پرداخته شده است. نظریه مثل افلاطونی، از وجوه مختلف هستی شناسانه، معرفت شناسانه، علم النفسی، اخلاقی، زیبایی شناسانه و خداشناسانه اهمیت فراوانی دارد. از زمان افلاطون تا کنون، هم در میان فلاسفه اسلامی و هم در میان فلاسفه غربی، مساله مثل افلاطونی، مورد بحث، تایید و انتقاد فراوان واقع شده است. بررسی محتوایی تاریخی دیدگاه های اندیشمندان اسلامی از جمله فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، محقق دوانی، میرداماد و ملاصدرا نشان می دهد که اولا نظریه مثل افلاطونی نزد اندیشمندان مسلمان هم دچار جرح و تعدیل های بسیار و به برخی وجوه، پذیرفته شده و جنبه های اخلاقی و زیبایی شناسانه آن مورد نظر قرار نگرفته است؛ ثانیا ادله آن ها در رد یا اثبات نظریه مثل ناتمام است؛ و ثالثا فیلسوفان اشراقی (به معنای عام) و عرفان گرا رغبت بیش تری به پذیرش آن نشان داده اند.
    کلید واژگان: مثل افلاطونی, علم و معرفت, ماهیت, مفارقت, کلی}
    Hosein Saberi Varzaneh
    Visiting professor، University of Tehran، Farabi branch This paper seeks to study the history of Platonic ideas in the works of Islamic thinkers. The theory of Platonic ideas is of great ontological، epistemological، psychological، ethical، theological، and aesthetic significance. Since the time of Plato himself the issue of Platonic ideas has been subjected to an abundance of discussions، verifications and critiques، both by the western and the Islamic philosophers. A historical content analysis of the views of the Islamic thinkers including Farabi، Avicenna، Sheik Shahabeddin Suhrawardi، Mohaqeq Davani، Mirdamad، and Mulla Sadra، indicates that، firstly، the theory of Platonic ideas has both undergone numerous adjustments and modifications by the Muslim thinkers and has been adopted selectively and its ethical and aesthetic aspects have not been given any attention by them. Secondly، their reasons for the rejection or the substantiation of the theory of ideas are insufficient and، thirdly، the illuminist and mystic philosophers (in the general sense of the words) have shown more interest to accept it.
    Keywords: Platonic ideas, science, knowledge, essence, separation, universal}
  • نواب مقربی، عبدالرزاق حسامی فر
    مسئله اصلی مقاله حاضر اینست که نفس در اندیشه ابن سینا و ملاصدرا چه نوع ماهیتی دارد و نسبت آن با بدن چگونه تبیین و توجیه میشود؟ آیا این دو فیلسوف دیدگاهی همسان درباب چیستی نفس و نسبت آن با بدن دارند یا دیدگاهشان متفاوت است؟ همچنین کدامیک از آنها با طرز تفکر و شیوه نگرش قرآنی اسلامی سازگاری و همداستانی بیشتری دارد؟
    مدعای مقاله حاضر اینست که هرچند ابن سینا در توجیه تجرد نفس و بقای روحانی آن براهین نیرومندی اقامه کرده است ولی بخش عمده این براهین، اگر نگوییم همه آنها، متاثر از شیوه نگرش افلاطونی نوافلاطونی درباب چیستی نفس و رابطه نفس بدن است؛ و اگرچه ابن سینا در این باب ریزه کاری ها و نوآوری هایی دارد، اما چارچوب کلی و استخوانبندی بحث او همان است که در سنت افلاطونی نوافلاطونی ملاحظه میشود.
    از سوی دیگر، ملاصدرا هرچند به براهین ابن سینا درباب تجرد و بقای نفس توجه ویژه یی دارد و تقریر تازه یی از آنها بدست میدهد ولی با اتکا به نگره حرکت جوهری و حدوث جسمانی نفس و بقای روحانی آن، دیدگاهی را عرضه میکند که تنها از شجره طیبه حکمت متعالیه برمی آید و میبالد و نه تنها با دیدگاه عقلانی متعالیه، که با دیدگاه اسلامی قرآنی درباب طبیعت نفس و رابطه نفس و بدن هم سازگاری دارد.
    دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا درباب رابطه نفس و بدن را میتوان بترتیب چون رابطه «مرغ و قفس» و «پیله و پروانه» دانست. در نگاه ملاصدرا نفس هنگام حدوث در واپسین مرحله تکامل صورتهای مادی و نخستین مرحله صورتهای ادراکی قرار دارد و هستیش در این هنگام واپسین پوسته جسمانی و نخستین مغز روحانی بشمار میرود.
    کلید واژگان: نفس شناسی در فلسفه اسلامی, ابن سینا, ملاصدرا, نسبت نفس و بدن, رابطه مرغ و قفس, رابطه پیله و پروانه, حرکت جوهری, نگره افلاطونی, نوافلا طونی}
  • نصرالله حکمت، حمیدرضا بوجاری
    ملاصدرا هم به وجود عقل فعال معتقد است و هم به وجود مثل افلاطونی. وی در آثار خود به طور مفصل به هر کدام از این دو پرداخته است. پرسشی که مطرح می شود این است که این دو در هستی شناسی ملاصدرا چه نسبتی با هم دارند. به نظر نگارنده با سه دلیل می توان ثابت کرد که با توجه به فلسفه ملاصدرا هر دو یک حقیقت وجودی می باشند. دلیل اول تشابه خصوصیات هستی شناسانه آنها است. دلیل دوم نسبت مشابهی است که ملاصدرا بین عقل فعال و مثل با عالم طبیعت و انواع متاصل ترسیم می کند. دلیل سوم نیز تشابه حداقل برخی از دلایلی است که برای اثبات این دو می آورد. ملاصدرا در مبدا و معاد عبارتی می آورد که همین استنباط را تایید می کند. یعنی این استنباط که عقل فعال و مثل یک حقیقت وجودی هستند و تفاوتشان تنها به اعتبار است.
    کلید واژگان: ملاصدرا, عقل فعال, مثل افلاطونی, هستی شناسی}
  • علی محمد ساجدی، مریم سلیمانی
    بنابر آیه 172 سوره اعراف معروف به آیه میثاق بشر قبل از حضور در عالم دنیا در موطنی مجرد و بسیط و سراسر شهودی، شاهد حقایق نابی بوده است که درپی این شهود، اقرار به ربوبیت پروردگارخویش نموده است. لیکن پس از هبوط درعالم ناسوت و تعلق گرفتن به بدن وحجاب طبیعت، این گوهر ناب را به فراموشخانه عالم دنیا سپرده است. نمود این مطلب را میتوان در آثار افلاطون حکیم الهی یونان در بحث از «مثل» و «نظریه تذکر» یافت. سئوالی که در اینجا مطرح است اینست که آیا میتوان میان موطن میثاق (عالم ذر) و مثل افلاطونی که نقش مهمی در تبیین علم تفصیلی حق تعالی به ماسوی ایفا نموده است وجه ارتباطی یافت یا نه؟
    تحقیق حاضر که بشیوه توصیفی تحلیلی، دیدگاه ملاصدرا بنیانگذار حکمت متعالیه را مورد مداقه و واکاوی قرار داده، در پی یافتن پاسخ ایشان به سوال فوق است. طبق نظر او، نحوه حضور انسان در آن موطن، حضور نفس (روح) قبل از تعلقش به بدن در عالم عقول یا عالم علم الهی بوده، که از وحدت عقلی برخوردار و دارای همه کثرات نفوس جزئی بنحو اجمال و بسیط در این مرتبه از هستی خود میباشد.
    لذا بعقیده ملاصدرا، عالم ذر، صقع ربوبی (عالم علم الهی) است و بر همین اساس نظریه تذکر را توجیه نموده و موطن میثاق را همان مثل افلاطونی میداند. لازم به ذکر است که ملاصدرا نظریه مثل افلاطونی را ابتدا مبتنی بر مبانی فلسفی خود (بویژه سه اصل: اصالت، وحدت وتشکیک وجود) تبیین و استوار نموده، سپس آن را بعنوان مصداق عالم ذر با شرح و توضیحی که در مقاله خواهد آمد، پذیرفته است.
    کلید واژگان: افلاطون, ملاصدرا, عالم ذر, مثل افلاطونی, اعیان ثابته, نشئه عقلی, نظریه تذکر}
  • سیداحمد غفاری قره باغ، احمد واعظی
    توجه به ارتباط بین عالم های وجودی و چگونگی این ارتباط، ازجمله الزامات یک فلسفه نظام مند است. نظریه مثل افلاطون، صرفا متمرکز بر یافتن «فرد» عقلی برای انواع جسمانی است. فارغ از چالش تشکیک در ماهیت، این نظریه در تبیین افراد مثالی و یا فرد الهی برای انواع جسمانی، ناتوان است؛ لیکن با شکوفایی فلسفه اسلامی در حکمت متعالیه و پردازش نظریه اصالت و تشکیک وجود، تبیین دقیق تری به نام نظریه وجود جمعی ارائه شده است که تناظر و تطابق همه عوالم را به ارمغان می آورد.
    کلید واژگان: مثال افلاطونی, وجود جمعی, تشکیک, فرد, عقل, مثال, طبیعت}
    Ahmad Waezi
    Considering the relation between the worlds of existence and the nature of that relation is one of the necessities of a systematic philosophy. Plato’s theory of ideals focuses just on finding the intellectual “individual” for different physical species. Apart from the challenge of gradation in quiddity, the theory is unable to determine the ideal individuals or the divine individual for physical species. With the florescence of the Islamic philosophy in transcendental philosophy and the development of the theory of essentiality and gradation of existence, however, a more precise explanation called the theory of collective existence has been offered that brings about the correspondence and conformity of all the worlds.
    Keywords: Platonic Idea, collective existence, gradation, individual, intellect, ideal, nature}
  • محمد ذبیحی*، محمود صیدی
    شیخ اشراق و صدرالمتالهین، از یک سو به عالم مثال منفصل قائل بوده؛ و از سوی دیگر، به اثبات نظریه مثل افلاطونی و ارباب انواع پرداخته، و آن ها را علت عالم ماده و افراد مادی هر نوع دانسته اند. پژوهش حاضر ضمن بررسی و نقد براهین شیخ اشراق و ملاصدرا در باب اثبات علیت ارباب انواع نسبت به افراد مادی، از طریق سنخیت علت و معلول؛ نظریه ملاصدرا در علوم حسی و خیالی (نظریه ابصار) و نیز امتناع طفره در نظام آفرینش، به اثبات علیت عالم مثال نسبت به عالم ماده پرداخته است. از این رو، بر خلاف دیدگاه شیخ اشراق و ملاصدرا، عالم مثال علت عالم ماده است، نه عقول متکافئه. در نتیجه، علاوه بر مثل افلاطونی موجود در عالم عقل، ارباب انواع در عالم مثال نیز موجود هستند. این موجودات مثالی علت عالم ماده می باشند و خود، معلول ارباب انواع موجود در عالم عقل هستند.
    کلید واژگان: مثل افلاطونی, عالم مثال, علت عالم ماده, سهروردی, ملاصدرا}
    Mohammad Zabihi*, Mahmood Saidi
    Suhravardi and Mullā Sadrā who have proved the theory of Ideas or Forms by following Plato have asserted that the Platonic Ideas or Forms are the cause of matter and the indivuals of each material kind. As regards the fact that the Imaginal World (objective realities independent and disconnected from man) is the intermediate between two other worlds (linear Intellects and Matter)، is it the cause of matter and it''s indiviulas? The authors in this essay have tried to answer this important question. It has been proved regarding the similarity between cause and effect (ontological homogeneity) and Mullā Sadrā’s view on empirical and imaginative knowledge that the Imaginal World (not the Intellectuall Ideas) is the cause of Matter. So the Ideas and Forms in the Imaginal World are the cause of matter and they are the effects of the intellectullal Ideas.
    Keywords: Platonic Ideas, Forms, the Cause of Matter, Suhravardi, Mullā Sadrā}
  • روش شناسی نگرش صدرایی به فرایند ادراکهای عقلی
    ناصر مومنی
    در طول تاریخ تفکر فلسفی، پیرامون فرایند حصول ادراکهای عقلی، نظریه های مختلفی از سوی نظریه پردازان عرضه شده است که مهمترین آنها نظریه «تجرید» است. اما ملاصدرا تجرید، به این معنی را قبول نداشت و با تکیه بر مبانی متعدد فکری خود به معنی نوینی از تجرید رسید. او بجای تمرکز بر صورت ادراک شده، تجرید را در ابتدا به فاعل شناسایی نسبت میدهد که بتبع آن، ادراک نیز از تجرد بیشتری برخوردار خواهد شد. این نظریه همچنانکه برخاسته از مبانی فکری ویژه حکمت متعالی صدرایی است، پیامدهایی ویژه در قالب نظریه های دیگر نیز داشته است؛ از اینرو میتواند نمایانگر نوعی نظام فکری پیچیده و در عین حال روشمند باشد.
    همچنین صدرالمتالهین به: مشاهده جوهرهای عقلی، آمیختگی ادراک عقلانی با تخیل یا همان درک خیالی، ایجاد صورتهای عقلی بواسطه نفس، اتحاد نفس با عقل فعال هنگام ادراک عقلی، و ارتباط آن با صور معقول معتقد است. هرچند صاحبنظران حکمت متعالیه کوشیده اند با توجه به حالتهای مختلف نفس ادراک کننده، این چندگانه گویی ها را هماهنگ و همراستا نشان دهند اما در مواردی بنظر میرسد ابهامها و برخی ناهمخوانی ها هنوز کاملا بر طرف نشده و کاوش و تلاشهای بیشتری میطلبد؛ که البته با توجه به مبانی فکری صدرایی، در کنار هم نشاندن بیشتر آنها غیرممکن نیست. در این مقاله، مقصود اصلی جستجوی روش اندیشدن ملاصدرا در این فرایند است، نه تایید همه دیدگاه های او. از اینرو، ضمن بررسی و نقد برخی از اندیشه های او در اینباره، بویژه بحث اتحاد فاعل شناسایی با عقل فعال و مشاهده مثل، کوشش شده است با تمرکز بیشتر بر نظریه تعالی نفس ادراک کننده و با نگاه به سایر اصول، روش فکری صدرالمتالهین در زمینه ادراک عقلی بیشتر مورد توجه و تبیین قرار گیرد.
    کلید واژگان: ادراک عقلی, نظریه تجرید, نظریه تعالی نفس ادراک کننده, نظریه های ناهمگون, تعقل آمیخته به تخیل, عقل فعال, مثل افلاطونی, مبانی صدرایی, روش}
  • محمد ذبیحی
    مثل افلاطونی از دو منظر هستی و شناخت آن مجادلات پردامنهای را بین موافقان و مخالفان آن بر انگیخته است، سه فیلسوف بزرگ جهان اسلام، ابن سینا، شیخ اشراق و ملاصدرا نه تنها در مساله مثل یکسان نمیاندیشند، بلکه دیدگاه شیخ اشراق و ملاصدرا در تقابل جدی با نظر ابن سینا است، ملاصدرا که مدعی است تاکنون کسی را ندیدم که همانند به این امر پرداخته باشد و این فضل و تایید الهی بر من است کوشیده است با طرح دلایل سه گانه، کاستی های دلایل اشراقی را جبران نماید. پژوهش پیش رو همراه با گزارش، نقد وبررسی دلایل شیخ اشراق و ملاصدرا درباره مثل افلاطونی درپی بیان این ادعا است که دلایل اشراقی و صدرایی هردو ناتوان از پاسخی روشن برای این پرسش است که جایگاه مثل، نقش و کارکرد آن در نظام هستی چیست؟
    کلید واژگان: هستی, مثل افلاطونی, شیخ اشراق, ملاصدرا}
    Mohammad Zabihi
    Platonic theory of ideas has caused detailed discussion between its supporters and opponents in both ontological and epistemological fields. Three great Muslim philosophers Avicenna, Shaykhe Ishraq and Molla Sadra not only think on the field but also Shaykhe Ishraq and Molla Sadra`s view stands against that of Avicenna. Sadra, viewing himself as the one most focusing on the matter and regarding it as a Divine favor to himself, has tried to complete the view of Sohrawardi with presenting the three proofs. The paper, reporting and criticizing Shaykhe Ishraq and Molla Sadra`s proofs, has shown that the two philosopher`s have failed to explain the part of ideas in the system of existence
    Keywords: existence, Platonic ideas, Avicenna, Shaykhe Ishraq, Molla Sadra}
  • سعید بینای مطلق، الهام کندری
    ارسطو در جای جای آثارش از «مابعدالطبیعه» تا «طبیعیات» و «در آسمان» و «کون و فساد»، هر جا می خواهد درمورد موضوعی اظهار نظر کند، با پیش کشیدن افلاطون و دیگر فلاسفه پیش از خود، سعی می کند ایرادهای افکار ایشان را در آن موضوع خاص مطرح کند. شروع از نقد روش مخصوص ارسطو در فلسفه است. به ویژه در مابعدالطبیعه که به قول خود او دانش پرداختن به «موجود بماهو موجود» است و مباحث مربوط به هستی و چیستی موجودات عالم هستی در آنجا مطرح است، ارسطو ابتدا باید آراء مشهور زمان خود و از همه مشهورتر و دست و پاگیرتر «نظریه ایده های افلاطون» را مورد مداقه و نقد قرار دهد. نزاع ارسطو با نظریه ایده های افلاطون از زمان حضورش در آکادمی و دوران دانشجویی او آغاز شد. رساله کوچک «درباره ایده ها» (peri ideon) نوشته همان دوران است.
    ما در این مقاله سعی کرده ایم با طبقه بندی ایرادهای ارسطو به ایده های افلاطون و با برشماری یک به یک و موضوعی آنها ماهیت و شدت این انتقادها را نشان دهیم. در این راه سعی شده بیطرفانه و بدون نتیجه گیری یا داوری خاص، تنها به تحلیل و برشماری ایرادها پرداخته شود که این خود پژوهش مناسبی است.
    کلید واژگان: ایراد, ایده, نظام افلاطونی, کلیات, علت, مفارقت, غایت, الگو, علت نمونه ای, اوسیا(جوهر), مبدا}
    Saeed Binaye Motlagh, Elham Kondori
    Aristotle, in all his works including Metaphysics, Physics and Generation and Corruption, wherever expressing a view on an issue, makes references to Plato and other philosophers who preceded him trying to present flaws in their thoughts. To begin with critique is Aristotle’s specific philosophic method. Especially in Metaphysics, which, in his words, is the knowledge of ‘being in itself’ dealing with the what and why in all beings, he had to first consider and criticize the well-known views of his time among them the most vexatious one was that of Plato. Aristotle’s fight with Plato’s ‘theory of ideas’ started from the time he was a student of academy. His brief thesis ‘on ideas’, peri ideon, belongs to that era. The present article classifies Aristotle’s objections to Plato’s ideas trying to show their essence and intensity. To this end, the author’s have adopted a neutral stance toward the issues in their analysis and classification of the objections.
    Keywords: critique, Platonic system, generalities, cause, separation, end, model, Ousia (substance), origin}
  • مرتضی عرفانی
    دیدگاه ملاصدرا درباره ادراک غیر، حاصل مطالعه عمیق و نقد جدی آرایابن سینااست و فهم دقیق آن توجه بیش تر به این نقدهارا می طلبد.ابن سینا ادراک غیر را حصولی و انطباعی می داند. صدرا این نظریه را مورد انتقاد قرار داده رد می کند؛ زیرا آن را مبتنی بر اصولیچون ثبات جوهر جسمانی، انکارمثل افلاطونی و نفی اتحاد عاقل و معقول می داند که از نظر وی به هیچ وجه قابل قبول نیست. صدرا برخلاف ابن سینا تفسیر خود را از ادراک غیر، بر اعتقاد به حرکت جوهری جسم و نفس،مثل افلاطونی و اتحاد مدرک با مدرکاستوار می سازد و از این روادراک غیر را منحصر در ادراک حضوری یعنی حضور صورت شیء نزد مدرک می داند.صحت و سقم یا برتری هریک از این دو دیدگاه درباره ادراک غیربه صحت و سقم یا برتری مبانی و اصول آن بستگی دارد. از میان این چهار مبنا، اتحاد عاقل و معقول از اهمیت خاصی برخوردار است. نظریه ای که شالوده آن را وحدت و اصالت وجود تشکیل می دهد ونه تنها اندیشه ملاصدرا را از ابن سینا، بلکه از سهروردی هم متمایز می سازد.
    کلید واژگان: ادراک غیر, حرکت جوهری, مثل افلاطونی, اتحاد عاقل و معقول, ابن سینا, ملاصدرا}
    Mortez, Atilde, Erf, Atilde, Ni
    Mulla Sadra’s point of view concerning the perception of other is feasible as a result of profound study and serious critic of Ibn Sina’s ideas and its precise understanding demands more attention to these critiques. Ibn Sina considers the perception of other as acquired and based on impression. Mulla Sadra criticizes this theory and rejects it; because he regards it as based on principles such as permanence of corporeal and sensual substance, denial of Platonic ideas and negation of identity of the knower and the known which is by no means acceptable for him.Unlike Ibn Sina, Sadra bases his own commentary of the perception of other on the belief in the sustantial movement of body and soul, Platonic Ideas and unity of the subject and object and hence regards the perception of other restricted to intuitive percepion, i.e. the presence of the form of object before the subject. Truth and falsity or superiority of each of these two viewpoints about perception of the other depends on the truth and falsity or superiority of the fundamentals and principles of it. Of these four foundations, the identity of the knower and the known is of the utmost importance. This is a theory which the unity of bieng and principality of being constitutes its basis and not only distinguishes Mulla Sadra’s thought from Ibn Sina, but also from Suhravardi’s thought.
    Keywords: Perception of the other, substantial movement, Platoinc Ideas, identity of the knower, the known, Ibn Sina, Mulla Sadra}
  • محسن رضوانی
    مقاله حاضر به بررسی تفسیر میریام گالستون درباره فلسفه سیاسی فارابی می پردازد. گالستون با مقایسه مباحث چهار اثر اصلی فارابی (مدینه فاضله، سیاست مدنیه، تحصیل السعاده و فصول منتزعه) تلاش می کند به فهم تازه ای درباره فلسفه سیاسی فارابی دست یابد. نکته بدیع و متمایز تفسیر گالستون، توجه به مبانی ارسطویی فلسفه سیاسی فارابی است. اما غفلت از تمایز فلسفه افلاطونی و ارسطویی و همچنین تاثیرپذیری فلسفه سیاسی فارابی از آموزه های اسلامی، موجب شده نه تنها گالستون در اثبات مدعای خویش توفیق نداشته باشد، بلکه در نهایت رهیافت مشهور مفسران فلسفه سیاسی اسلامی را تصدیق کند که فلسفه سیاسی فارابی، متاثر از فلسفه افلاطونی است. این مقاله با رویکرد تحلیلی و اسنادی به این موضوع می پردازد.
    کلید واژگان: فلسفه سیاسی, فلسفه افلاطونی, فلسفه ارسطویی, فلسفه سیاسی اسلامی, فلسفه سیاسی فارابی, میریام گالستون}
    Mohsen Rezvani
    The present paper investigates Miriam Galston's interpretation of Farabi's political philosophy. Having made a contrastive study of Farabi's four main works (Madina Fazelah [Utopia], Siyasat Madaniyyah [Civil Politics], Tahsil al-Saadah [Realization of Happiness], and Fusool Montazaah [Abstracted chapters]), Galston tries to come up with a new conception of Farabi's political philosophy. The attention given to Aristotelian principles by Farabi's political philosophy is an interesting feature which characterizes Galston's interpretation. However, the in attention to the difference between Aristotelian philosophy and Platonic philosophy and the fact that Farabi's political philosophy is influenced by Islamic doctrines has not only led to Galston's failure to prove his claim but also to finally affirm the famous approach adopted by the interpreters of Islamic political philosophy who hold that Farabi's political philosophy is influenced by Platonic philosophy. The present paper elaborates on this point, using an analytical-documentary approach.
    Keywords: political philosophy, Platonic philosophy, Aristotelian philosophy, Islamic political philosophy, Farabi's political philosophy, Miriam Galston}
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال