جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « رهایی از جاذبه » در نشریات گروه « هنر و معماری »
-
در فرازی از مقالهی مشهور هاینریش فون کلایست با نام در باب تیاتر ماریونت، نویسنده دوگانهی انسانی و نا انسانی را مطرح میکند. او چنین بیان میدارد که عروسک چون جاذبه نمیداند، پس نقطهی وصلی با زمین ندارد و از این رو آزاد و رهاست ولی در مقابل، انسان با وابستگی به جاذبه از گریز از آن ناتوان است. او در این جا جملهای معترضه به کار میبرد: مگر آنکه این نخها توسط کسی کشف شود و آنگاه است که راه روح رقصنده پیدا خواهد شد؛ به این معنا که نتیجهی این کشف و آگاهی، رقصیدن خود انسان و نرقصاندن دیگری است. این منطق رویایی کلایست حتی عروسک را در زمرهی وجودی صاحب حرکت مطرح میکند که میتواند انرژی خود را به گرداننده (یا رقصنده منتقل کند. در این مقاله با مبنا قرار دادن ایدهی کلایست مبتنی بر تفاوت بی قراری در عروسک و انسان، فراروی انسان معاصر از ماهیت خود را بررسی میکنیم. در این بررسی پدیدار شناسانه از آرای هوسرل برای راهیابی به مفهوم معصومیت» و از آرای لیوتار برای راهیابی به مفهوم «نادانش» بهره میگیریم؛ مفاهیمی که با عبور از «ترکیب زمانمند» زمینهی پرورش روح را فراهم میسازند و در عین حال با اتکا به مفهوم «ناسازگاری» تعریف جدیدی از تقابل انسان با مناسبات سیاسی اجتماعی خویش را بر میسازند. اما همهی این ایدههای فلسفی از رهزن شرح حرکات تکنیکی عروسک گردانی نشیت گرفته است و رابطهی عروسک به عنوان صورت مثالین انسان با گردانندهاش که توسط کلایست رقصنده نامیده میشود، محمل این بررسی معاصر خواهد بود. به این ترتیب در بخش اعظم این مقاله به نوع رابطهی گرداننده (رقصنده) با عروسک میپردازیم و نقطهی خیزش تفکر بی قراری عروسک را مییابیم، سپس از این مقوله به سمت تحلیل مفهوم فراروی از عقل و منطقی میپردازیم که کلایست و لیوتار در ماهیت انسان از آن داد سخن دادهاند.
کلید واژگان: بی قراری, رهایی از جاذبه, عقل, پیوند بدن و روح, منطق رویا, عروسک هدایت کننده}In addition to Heinrich von Kleist›s famous article on the Marionette Theater, the author discusses the duality of human and inhuman. He states that the doll does not know gravity, so it has no point of contact with the earth and is therefore free, but on the contrary, man is dependent on gravity and is unable to escape it. Here he uses the protesting phrase: «Unless these threads are discovered by someone, and then the path of the dancing soul will be found;» In the sense that the result of this discovery and awareness is the dancing of man himself and the non-dancing of another. Kleist›s dream logic even places the doll in the category of a moving being who can transfer his energy to the conductor )or dancer(. In this article, we examine the transcendence of contemporary man from his nature, based on Kleist›s idea based on the difference between restlessness in dolls and humans. In this phenomenological study, we use Husserl›s views to navigate the concept of «innocence» and Lyotard›s views to navigate the concept of «ignorance»; Concepts that, by crossing the «temporal composition», provide the ground for the cultivation of the soul, and at the same time, relying on the concept of «incompatibility», create a new definition of human opposition to their socio-political relations. But all these philosophical ideas originate from the mystery of the description of the puppetry›s technical movements, and the puppet›s relationship to man as its exemplary moderator, called the dancer by Kleist, will be the subject of this contemporary study. Thus, most of this article deals with the type of relationship )dancer( with the doll and we find the starting point of the doll›s restless thinking; We then turn from this category to the analysis of the concept of transcendence of reason and logic, of which Clist and Lyotard have spoken in human nature.
Keywords: Restlessness, liberation from gravity, intellect, theunion of body, soul, the logic of dreams, the guiding puppet}
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.