فهرست مطالب

مطالعات عرفانی - پیاپی 26 (پاییز و زمستان 1396)

نشریه مطالعات عرفانی
پیاپی 26 (پاییز و زمستان 1396)

  • تاریخ انتشار: 1396/11/30
  • تعداد عناوین: 7
|
  • داوود اسپرهم *، سمیه تصدیقی صفحات 5-34
    طبق نظر لیکاف، انسان ها از طریق تجربه های مادی و روزمره خود، ساخت هایی مفهومی و بنیادینی را ایجاد می کنند که برای اندیشیدن در مورد امور انتزاعی به کار می روند. این ساخت ها همان طرح واره تصویری هستند که به سه دسته طرح واره حجمی، قدرتی و حرکتی تقسیم می شوند. طرح واره حجمی یکی از اصلی ترین طرح واره های تصویری است که در متون عرفانی کاربرد زیادی دارد. طبق این طرح واره، انسان ها با تجربه ای که از مکان های حجم دار دارند و با توجه به قرار گرفتن خود در مکان یا ظرف حجم دار، برای مفاهیم انتزاعی حجم قائل می شوند.
    هدف از این پژوهش، بررسی و مقایسه طرح واره های حجمی در مثنوی های عطار و مثنوی مولاناست که در قالب سه زیرشاخه عمده یعنی دل، تن، و دنیا انجام شده است. ابتدا ابیات مورد نظر استخراج و سپس دسته بندی شده اند. نتایج تحقیق نشان می دهد با وجود انفسی بودن عرفان هر دو شاعر، عرفان مولانا نسبت به عطار انفسی تر است. از سوی دیگر، نگاه مولانا به تن/جسم و دنیا تلطیف شده نگاه عطار است؛ این امر، حاکی از آن است که نگاه عطار نسبت به مولانا بیشتر تحت تاثیر عرفان صوفیانه است.
    کلیدواژگان: فریدالدین عطار، مولانا، مثنوی مولوی، طرح واره حجمی، ادبیات عرفانی
  • اختیار بخشی * صفحات 35-62
    رینولد الین نیکلسون، مولوی شناس مشهور انگلیسی، در شرح بیتی از مثنوی که در آن کلمه «صدور» آمده، این کلمه را در مفهوم اصطلاحی نوافلاطونی آن، یعنی بر اساس نظریه صدور در دستگاه فلسفی فلوطین، شرح کرده است. این تحقیق با بررسی پیشینه پژوهش، بررسی موارد و ریشه های تکوین ایده تاثیرپذیری مولوی از نظریه صدور نوافلاطونی در ذهن نیکلسون، بررسی معانی صریح و ضمنی کلمات صدور و صدر در زبان های عربی و فارسی و بررسی معنی و بسامد این کلمات در آثار صوفیانه و دیدگاه عرفانی مولوی، به نقد ایده تاثیرپذیری مولوی درباره مفهوم صدور در دستگاه فلسفی فلوطین پرداخته است. در بخش های مختلف این مقاله، آرا و نظریات موافقان تاثیرپذیری مولوی از فلوطین، از جمله نیکلسون، ادوارد هنری وینفیلد، عبدالحسین زرین کوب و قاسم غنی با آرا و نظریات مخالفان این تاثیرپذیری، از جمله ویلیام چیتیک و بدیع الزمان فروزانفر مقایسه و تحلیل شده است.
    نتیجه بررسی نشان می دهد که مولوی در هیچ یک از آثار خود، کلمه صدور را در قالب نظریه فلسفی نوافلاطونی فلوطینی آن به کار نبرده است. در بیت مورد بحث در این مقاله نیز، مقصود مولوی از کلمه صدور، مانند همه موارد کاربرد این کلمه در آثار مولوی، به معنی لغوی صریح این لغت عربی، یعنی سینه ها مراد بوده است که مولوی آن را متناسب با مفهوم صوفیانه آن، به عنوان ظرف و ابزار معرفت، در جا و مقام مناسب به کار برده است. ازاین رو نظریه اخذ و اقتباس مولوی از نظریه صدور نوافلاطونی و تقلید او از آرای فلسفی فلوطین، خطای روش شناختی در مولوی شناسی و مثنوی پژوهی است.
    کلیدواژگان: جلال الدین محمد مولوی، مثنوی، صدور، فلسفه نوافلاطونی، رینولد آلن، نیکلسون
  • علی پورامن، مهدی نوروز * صفحات 63-82
    «گناه» حاصل تنازع یا تعامل نیروهای اقلیم وجود بشر است و «معرفت» ققنوسی است که از خاکستر آن تقابل ها زاده می شود. اگر حیات برای کمال و ارتقاست، پس همیشه به گناه آبستن خواهد بود تا معارف کمال زاید. این نتیجه و دستاوردی است که عارف از تفسیر «تئوری گناه» بدان دست یافته و به زبان ابداعی و خاص خود بیان می کند و بر پایه همین دیدگاه می گوید: «تا گناهی نباشد، رحمت پروردگار آشکار نمی گردد.»
    نویسنده در این پژوهش، به روش توصیفی و تحلیلی، به نقد و بررسی این تئوری پرداخته و معتقد است: تعبیر عارف از «گناه» سازگارتر با فطرت بشر است و می تواند او را با گناه آشتی دهد و به حیات او معنا ببخشد؛ زیرا آنان بر این باورند که گناه را گرچه متغیرهایی از بیرون در بشر تقویت و بیدار می کنند، خود آن، تعبیه در سرشت آدمی است. هبوط را عصیان و گناه بشر موجب شد و عصیان معرفتی است که بشر از خزانه «شجره ممنوعه» به دست آورد و بدان معرفت، دریافت که او بشری است که با سرشتی آمیخته به مفسده و سفک، حامل امانت پروردگارش می شود.
    کلیدواژگان: فطرت و گناه، عفو و گناه، علم اسما و گناه، عصیان و معرفت
  • حسین حیدری، حسین قربانپور آرانی* ، کبری صدیقی صفحات 83-114
    حسین بن منصور حلاج، صوفی و عارف بزرگ در سال 309ق، به اتهام دعوی حلول و الوهیت در بغداد به دار کشیده شد. زان پس زندگی، آموزه ها و فرجام زندگی وی در تاریخ تصوف و فراتر از آن در ادبیات ایران بازتاب و مقبولیت کم نظیری یافته و با اسطوره درآمیخته است. روایات زندگی، فرجام و آموزه های منسوب به او، تداعی کننده زندگی و اندیشه عیسی مسیح (ع) در باور مسیحیان است.
    این مقاله با رویکردی تطبیقی تحلیلی سعی دارد برخی از همانندی ها و تفاوت های حلاج و حضرت مسیح (ع) را در سه بخش زندگی (سفرها، پیروان، کرامات و معجزات) ، در مدعیات، رفتار و اندیشه، و نیز در فرجام زندگی (پیش گویی شهادت، نوشیدن جام، روز شهادت، نوع و کیفیت شهادت و…) بنمایاند و همچنین تفاوت های دو دسته روایات، افسانه ها و اسطوره ها را نشان دهد. تشابهات بسیاری که گاهی پژوهشگران پیشین فقط به مواردی اندک یا به اشاره ای گذرا بسنده کرده اند، در این مقاله با شرح و تبیین کامل بیان شده است؛ تشابهاتی که در قیاس با افتراقات، خواننده را به این نتیجه می رساند که اگر منصور حلاج را «مسیح پارسی» لقب دهند، نادرست نیست.
    کلیدواژگان: حلاج، مسیح، انا الحق، عرفان اسلامی، حلول، اتحاد
  • احمد خاتمی* ، صدیقه کاردان صفحات 115-142
    حکایت دقوقی در مثنوی معنوی مولانا، شرح «واقعه» ای استثنایی و دیدار با اولیاء الله ، آن هم در صورت ها و تبدیل های گوناگون، برای عارفی واصل به نام «دقوقی» است. اگرچه برای مولانا جلال الدین بلخی نیز، مانند دیگر ارباب و اصحاب تصوف، رمز و تمثیل اهمیت حیاتی دارد؛ تا آنجا که جهان با آنان به زبان رمزی سخن می گوید و هر چیز در جنب ارزش خارجی خود، معنا و ارزش رمزی نیز دارد، و هرچند در این حکایت، از نخستین صحنه آن تا دم پایانی، رخدادهایی شگرف و نمادین و موضوعاتی عمیق طرح می شود؛ آنچه در این گذار بدان پرداخته شده، تاملی دقیق تر بر صورت های مبدل «ابدال» است تا پیشینه حضور این جلوه ها در فرهنگ و باورهای دیگر ملل و نحل و در پی آن، علل تصویر شدن آن ها در جایگاه نمادهای این واقعه، قدری بیشتر روشن شود.
    در رویه پژوهشی و مطالعه کتابخانه ای این نوشتار و در پیوند با مفاهیم مرتبط با تبدیل های پیاپی جلوه های ابدال، از موضوعات انسان شناسی مولانا، وحدت وجود و نور در دو عالم شهادت و غیب نیز بحث به میان آمده است.
    بهره گیری مولانا از سه جلوه «نور، درخت و انسان» که اغلب در باور اقوام و ادیان گوناگون، رمز هدایت گری و حیات بخشی و خلیفه اللهی اند، برای تصویرسازی از اولیاء الله ، در بستر نگاه ویژه مولانا به جایگاه حقیقی انسان در محضر آفریدگار خویش و چگونگی تلاش او برای دستیابی دوباره به آن جایگاه، از دقایق ظریف و نکات لطیف عرفانی این حکایت است که در کنار دیگر پدیده های خارق عادت و حیرت افزای آن، حکایت دقوقی را بی شک در زمره یکی از تامل برانگیزترین حکایات اسرارآمیز اندیشه عرفانی ادب ما معرفی می کند.
    کلیدواژگان: مثنوی مولوی، حکایت دقوقی، ابدال، وحدت وجود
  • سید حسین سیدموسوی * صفحات 143-170
    سفرهای چهارگانه عرفانی با ابتکار عفیف الدین تلمسانی به وجود آمده و توسط عرفای بعد از وی، از جمله عبدالرزاق کاشانی، رشد و تکامل یافته است. این سفرها نزد تلمسانی معانی ویژه ای دارد؛ عبدالرزاق کاشانی در ابتدا این معانی را پذیرفته، اما سپس در تعریف سفرها تغییراتی ایجاد کرده است. در این مقاله، با بررسی آثار هریک از ایشان، ضمن ارائه تفاسیرشان، به مقایسه نظریات هریک پرداخته و با تحلیل آن ها نکات مشترک و ممتاز دیدگاه آن دو کشف شده است.
    تلمسانی مبتکر سفرهای چهارگانه است. بعد از تلمسانی، کاشانی مهم ترین عارفی است که سفرها را تعریف و احکام هریک از آن ها را مطرح کرده است. با جست وجو در آثار هریک از ایشان، ویژگی های پراکنده سالک در هریک از سفرها استخراج و با تحلیل محتوا و تطبیق آرای ایشان، جزئیات ویژگی های سالک در سفرهای چهارگانه بررسی شده است. این سفرها نزد تلمسانی با تفصیل بیشتری مطرح است تا کاشانی. در نظر تلمسانی، سفر چهارم با انتخاب جوار الهی توسط سالک و مرگ وی انجام می شود. بر این اساس، وی سه سفر را توضیح داده است نه چهار سفر. در نظر کاشانی، سالک در پایان سفر دوم، شایستگی پیر و مرشد شدن و هدایت انسان ها را واجد می گردد. سفر سوم و چهارم کمتر شناسایی شده است.
    کلیدواژگان: اسفار اربعه، عفیف الدین تلمسانی، عبدالرزاق کاشانی، سلوک عرفانی، مقام فنای عرفانی
  • حامد شمس، محمود براتی خوانساری * صفحات 171-199
    پل نویا در کتاب تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، بسط و تکامل زبان و اندیشه عارفان را متاثر از زبان قرآن و مفاهیم آن می داند. از نظر او، تجربه عرفانی مبنای تفسیر قرآن قرار گرفته و سپس زبان قرآن برای بیان این تجارب به طور مستقل به کار رفته است. در این مقاله، با معرفی متنی دیگر و در امتداد مدل تکاملی زبان عرفانی در پژوهش پل نویا، نشان داده شده که زبان عرفانی در روش تفسیری و نقلی خود، از تجربه محوری مورد اشاره نویا عبور کرده و به روشی صوری و شکلی، از تفسیر قرآنی دست یافته است. مفسر عرفانی، در این شیوه، آیات و قصص قرآنی و دینی را صورت های همانندریخت برای گزاره های انتزاعی و ذهنی خود می داند. در این روش، واقعیت بیرونی و تاریخی روایت های دینی اهمیتی ندارد. آنچه اهمیت دارد، مفاهیم تجریدی و انتزاعی مورد نظر عارف است که برای بیان آن، روایت های دینی را به صورت ساختارهای تمثیلی، تفسیر می کند. این شیوه از یک سو به دلیل رها شدن از قید بافت و واقعیت بیرونی آیات و منابع خود، به زبان شعر و ادبیات نزدیک می شود و از سوی دیگر، به واسطه تکیه بر مدلول های انتزاعی و سویه معرفتی زبان خود، در دایره زبان دین قرار می گیرد و با زبان ادبیات و هنر مرزبندی دارد.
    کلیدواژگان: زبان عرفانی، روح الارواح، تفسیر قرآنی، تجربه دینی، پل نویا