فهرست مطالب

روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران - سال بیست و یکم شماره 1 (پیاپی 80، بهار 1394)

مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران
سال بیست و یکم شماره 1 (پیاپی 80، بهار 1394)

  • تاریخ انتشار: 1394/03/25
  • تعداد عناوین: 9
|
  • مقاله مروری
  • مریم رسولیان، جعفر بوالهری، مرضیه نجومی، سپیده حبیب، مصلح میرزایی خوشالانی * صفحات 3-16
    هدف
    خشونت خانگی پدیده ای شایع در جوامع و یک اولویت بهداشتی کشورهاست. عوامل متعددی، مانند عوامل زیست شناختی، ژنتیکی، روان شناختی، اجتماعی، فرهنگی و معنوی در شکل گیری خشونت خانگی یا جلوگیری از بروز آن نقش دارند. بنابراین، در مداخلات پیشگیرانه و مراقبت مستمر و موثر بهتر است نظام مراقبتی یکپارچه ای به کار گرفته شود که بتواند همه عوامل موثر را پوشش دهد. در ایران نیز پژوهش هایی در مورد شیوع و چند مداخله با رویکردهای آموزشی انجام شده است.
    روش
    با طراحی یک پژوهش پیشگیری از همسرآزاری در نظام مراقب های بهداشتی اولیه کوشش شد تا مدلی یکپارچه، مبتنی بر جامعه و بر مراقبت های بهداشتی اولیه ایران طراحی و اجرا شود. مدل حاصل از این پژوهش کاربردی در نوشته حاضر ارائه می شود.
    یافته ها
    مدل «پیشگیری از همسرآزاری در نظام مراقبت های بهداشتی اولیه» به گونه ای طراحی شده که قادر است در سطح جامعه روستایی و شهرهای کوچک، با کمک متون آموزشی، کارکنان مراقبت های بهداشتی اولیه، مانند بهورزان، کاردان ها و کارشناسان بهداشتی و پزشکان خانواده را به شکل کوتاه مدت آموزش دهد تا بتوانند به شناسایی موارد همسرآزاری، برقراری ارتباط، ثبت موارد و ارجاع قربانیان همسرآزاری جسمی بپردازند و با درمان مشاوره ای، حمایتی و دارویی به تسکین رنج هایشان کمک کنند.
    نتیجه گیری
    این مدل توانست با آگاه سازی و حساس سازی کارکنان مراقبت های بهداشتی اولیه بر همه محدودیت ها و نارسایی هایی که در مطالعه رمزی و همکاران درباره بی میلی کارکنان در همکاری به برنامه پیشگیری از خشونت گزارش شده بود، غلبه کند و نشان دهد بخش پزشکی و مراقبت های بهداشتی اولیه منبع ارزشمندی در کمک به اجرای برنامه های پیشگیری از خشونت هستند. این مدل محدودیت هایی نیز دارد و پیشنهادهایی برای کمک به رفع محدودیت ها در سطح کشور و تبادل تجربه با کشورهای منطقه ارائه شده است.
    کلیدواژگان: خشونت خانگی، همسرآزاری، نظام سلامت، مراقبت های بهداشتی اولیه، مدل های مداخله و پیشگیری
  • مقاله فراتحلیلی
  • علیرضا محسنی اژیه *، احمد عابدی، نسرین بهنام نژاد صفحات 17-25
    هدف
    پژوهش حاضر با هدف فراتحلیل اثربخشی روش تحلیل رفتار کاربردی (ABA) بر مشکلات و دشواری های کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم در ایران انجام شد.
    روش
    در این فراتحلیل، از بین 142 پژوهش انجام شده در سال های 1384 تا 1392، هشت پژوهش که روش شناسی مناسبی داشتند، بررسی شدند. این هشت و جمعا روی 200 شرکت کننده انجام شده بودند و به دلیل اینکه هر کدام از پژوهش ها روی چند مورد از مشکلات اوتیسم متمرکز بودند، 28 اازه ا به دست آمد. ابزار پژوهش سیاهه تحلیل محتوا (CAC)، از لحاظ روش شناختی، بود و با در دست داشتن آماره هایی، مانند t، F و 2، شاخص اندازه اثر مربوط به r برآورد شد.
    یافته ها
    اندازه اثر روش تحلیل رفتار کاربردی بر کاهش مشکلات کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم 82/ 0بود (p<0.001). بیشترین مقدار اندازه اثر (r=0.926) مربوط به پژوهش خرم آبادی و همکاران (متغیر مهارت های شناختی) و کمترین مقدار آن (r=0.151) مربوط به پژوهش مشهدی و همکاران (متغیر رشد اجتماعی) بود.
    نتیجه گیری
    مقدار تاثیر روش تحلیل رفتار کاربردی بر کاهش مشکلات کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم در ایران، مطابق جدول تفسیر اندازه اثر کوهن، بسیار بالاست. همچنین هنگامی که این روش در طولانی مدت و با شدت بیشتری اجرا شود، تاثیر بیشتری بر کاهش مشکلات این گروه از افراد دارد. بنابراین، از روش ABA می توان به عنوان درمانی مناسب برای کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم بهره گرفت.
    کلیدواژگان: فراتحلیل، روش تحلیل رفتار کاربردی، اختلال طیف اوتیسم
  • مقاله های پژوهشی اصیل
  • پروانه محمدخانی، لیلا محمدی *، هدیه آزادمهر، سمیه تقی زاده، درسا بهارلو صفحات 26-36
    هدف
    پژوهش حاضر با هدف پاسخ گویی به این پرسش انجام شد که آیا مداخله حل مساله هدایت شده، بر کاهش ولع مصرف، باورهای مربوط به مواد و سبک مقابله ای در نوجوانان سوء مصرف کننده مواد موثر است؟
    روش
    در یک طرح شبه تجربی پیش آزمون-پس آزمون با گروه شاهد، 30 نفر از نوجوانانی که به دلیل رفتار بزهکارانه، ساکن کانون اصلاح و تربیت تهران بودند، همتا شدند و هر جفت به طور تصادفی در یکی از گروه های آزمایش یا شاهد قرار گرفتند. تمام این نوجوانان در یک سال گذشته سابقه مصرف دست کم یک ماده را داشتند. برای ارزیابی این افراد از ابزارهای راهبرد های مقابله ای (CS)، پرسشنامه باورهای مرتبط با مواد (DBQ)، پرسشنامه ولع مصرف (CAQ) و تشخیص آزمایشگاهی استفاده شد. در گروه آزمایش، مداخله حل مساله هدایت شده نوجوان، در 5 هفته پیاپی، هر هفته یک جلسه ارائه شد. در هر جلسه، 90 دقیقه به مداخله و 30 دقیقه به ارزیابی ها اختصاص داشت. سه هفته بعد از آخرین جلسه مداخله، دوباره برای هر دو گروه آزمایش و شاهد پس آزمون اجرا شد. برای تحلیل داده ها از آزمون معناداری بالینی شاخص تغییر پایا و تحلیل کواریانس استفاده شد.
    یافته ها
    در گروه آزمایش در مقایسه با گروه شاهد، ولع مصرف و باورهای مربوط به مواد کاهش معنادار بالینی و سبک مقابله ای ابراز هیجانی کاهش معنادار آماری نشان داد.
    نتیجه گیری
    مداخله حل مساله هدایت شده نوجوان بر بهبود سبک های مقابله ای نوجوانان دچار سوء مصرف مواد موثر است. ابراز هیجانی نقش محوری در کاهش ولع مصرف و باورهای مصرف مواد دارد.
    کلیدواژگان: حل مساله هدایت شده نوجوان، سوء مصرف، ولع مصرف، باورها و راهبردهای مقابله ای
  • هما محمدصادقی، مسعود احمدزاد اصل، مهرآسا محمدصادقی، عاطفه قنبری جلفایی، شبنم نوحه سرا * صفحات 37-49
    هدف
    هدف از این مطالعه، بررسی سبک دلبستگی در مبتلایان به چاقی و مقایسه آن با افراد دارای وزن طبیعی بود.
    روش
    در این مطالعه، 159 فرد مبتلا به چاقی مراجعه کننده به مراکز کنترل و درمان چاقی، با 183 فرد غیرچاق از نظر سبک دلبستگی مقایسه شدند. سبک دلبستگی به وسیله پرسشنامه هازن و شیور و شاخص توده بدنی و متغیرهای جمعیت شناختی با گزارش خود افراد به دست آمد.
    یافته ها
    در مجموع، 342 نفر، با میانگین سن 8/ 34 سال (انحراف معیار 6/ 0)، شامل 82 درصد زن، بررسی شدند. فراوانی سبک دلبستگی ایمن، اجتنابی و اضطرابی در این افراد، به ترتیب، 66، 17 و 15 درصد بود. توزیع فراوانی انواع سبک های دلبستگی در افراد چاق و دارای وزن طبیعی تفاوت آماری معنی داری نداشت (05/ 0p). در تحلیل رگرسیون عوامل تعیین کننده شاخص توده بدنی، تنها عوامل مرتبط با شاخص توده بدنی بیشتر، سن بالاتر (05/ 0>p)، تحصیلات زیردیپلم (05/ 0>p)، مصرف دارو (05/ 0>p) و خانه دار بودن (05/ 0>p) بود.
    نتیجه گیری
    ارتباط همبودهای طبی با سبک دلبستگی ناایمن در راستای مطالعاتی است که بسیاری از بیماری های روان تنی را به سبک دلبستگی ناایمن مرتبط می دانند.
    کلیدواژگان: سبک دلبستگی، چاقی، شاخص توده بدنی
  • شهره محسنی آهویی، مهرداد افتخار *، رضا نگارنده صفحات 50-59
    هدف
    پژوهش حاضر با هدف بررسی کیفی تجربه والدین از دوران کودکی فرزند دچار اختلال هویت جنسی انجام شد.
    روش
    پژوهش حاضر یک مطالعه کیفی بود. با روش نمونه گیری در دسترس و هدفمند، با 10 نفر از والدین افراد دچار اختلال هویت جنسی ارجاع شده به انستیتو روانپزشکی تهران، در سال 1391، مصاحبه عمیق ساختارنیافته انجام شد. مصاحبه های ضبط شده پس از پیاده کردن و تایپ، با روش تحلیل محتوای استقرایی کدگذاری شدند.
    یافته ها
    یافته های به دست آمده در چهار طبقه اصلی، با عناوین «شباهت به جنس مخالف/ تفاوت با هم جنسان»، «مشکلات مدرسه»، «نحوه برخورد با واقعیت وجود مشکل هویت جنسی» و «احساسات والدین» قرار گرفتند. والدین، واقعیت وجود مشکل هویت جنسی را در دوران کودکی فرزندشان به شیوه های مختلف تجربه کرده بودند، اما برخورد با واقعیت دیده شده را به شیوه های مختلف و با توجی هات گوناگون، به گذر زمان سپرده و از راه حل هایی مانند به تعویق انداختن، جدی نگرفتن، توجه نکردن و وعده دادن، کمک گرفته بودند.
    نتیجه گیری
    پژوهش حاضر اولین مطالعه در کشور ما است که در آن صدای والدین مبتلایان به اختلال هویت جنسی شنیده شده است. با توجه به یافته های به دست آمده از مطالعه حاضر، لزوم طرح ریزی برنامه هایی چندبعدی احساس می شود که در آنها از یک سو، به آموزش عموم مردم (از جمله والدین) و آموزش تخصصی اهل حرفه، جهت آشنایی با اختلال هویت جنسی پرداخته و از سوی دیگر، به مشارکت والدین افراد دچار اختلال هویت جنسی در فرایند تشخیص و درمان توجه شده باشد.
    کلیدواژگان: اختلال هویت جنسی، ملال جنسیتی، تجربه
  • امرالله ابراهیمی *، مجید برکتین، علیرضا برنامنش، حمید نصیری صفحات 60-68
    هدف
    از آنجایی که افسردگی دوقطبی و تک قطبی هم از لحاظ زیستی و هم از نظر ظهور نشانه های بالینی متفاوتند، مقیاس های موجود اندازه گیری افسردگی برای سنجش افسردگی در اختلال دوقطبی مناسب نیستند. هدف پژوهش حاضر، تعیین ویژگی های روان سنجی نسخه فارسی مقیاس درجه بندی افسردگی دوقطبی (BDRS) بود.
    روش
    شرکت کنندگان 368 نفر، شامل 120 بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی در دوره افسردگی، 126 بیمار افسرده مبتلا به اختلال افسردگی عمده (تک قطبی)، از مراکز درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی اصفهان در سال 91-1390، و 122 فرد بهنجار، از همراهان بیماران و کارکنان مراکز نمونه گیری، بودند. مقیاس درجه بندی افسردگی دوقطبی (BDRS)، مقیاس درجه بندی افسردگی هامیلتون (HDRS)، ویراست دوم پرسشنامه افسردگی بک (BDI-II) و مقیاس درجه بندی مانیای یانگ (YMRS) برای گردآوری داده ها به کار رفتند و داده ها با استفاده از آزمون همبستگی پیرسون، تحلیل عاملی و تحلیل تمایزات تحلیل شدند.
    یافته ها
    مقیاس درجه بندی افسردگی دوقطبی در جمعیت ایرانی همسانی درونی بالایی (81/ 0=α) داشت و روایی آن از طریق همبستگی بالا با پرسشنامه افسردگی بک (61/ 0) و مقیاس درجه بندی افسردگی هامیلتون (71/ 0) تایید شد. خرده مقیاس آمیخته با مقیاس درجه بندی مانیای یانگ همبستگی 69/ 0 داشت. تحلیل عاملی سه عامل افسردگی روان شناختی، جسمانی و آمیخته را شناسایی کرد که برخی گویه های آن با نسخه اصلی متفاوت بود. مناسب ترین نقطه برش بالینی، نمره 18 با حساسیت 93 درصد و ویژگی 94 درصد بود.
    نتیجه گیری
    نسخه فارسی مقیاس درجه بندی افسردگی دوقطبی در جمعیت ایرانی از ویژگی های روان سنجی مناسب برخوردار است.
    کلیدواژگان: مقیاس درجه بندی افسردگی دوقطبی، روایی، پایایی، تحلیل عاملی، نقطه برش
  • گزارش های موردی
  • لیلا کمال زاده، کاوه علوی، منصور صالحی * صفحات 69-74
    هدف
    معرفی یک بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک که هم زمان دچار انواع مختلف رفتارهای پارافیلیک بود.
    گزارش مورد: بیمار مرد 25 ساله ای با سابقه ابتلای اختلال دوقطبی نوع یک، همراه با رفتارهای مالش خواهی، یادگارخواهی، مبدل پوشی و نظربازی، رفتارهای ایذایی، بهره هوش پایین تر از حد طبیعی و سابقه احتمالی اختلال کمبود توجه و بیش فعالیتی (ADHD) بود که تحت درمان با والپروئیک اسید (دپاکین)، ریسپریدون، نالترکسون و فیناستراید قرار گرفت.
    نتیجه گیری
    توجه به هم ابتلایی روانپزشکی در هر یک از اختلالات خلقی و پارافیلیک، با هدف ارزیابی و درمان کامل بیمار و اجتناب از تداخلات درمانی، اهمیت دارد.
    کلیدواژگان: اختلال دوقطبی، پارافیلیا، گزارش مورد
  • مهین اسلامی شهربابکی، منصوره نصیریان * صفحات 75-78
    هدف
    هدف گزارش حاضر توجه به افکار خودکشی در کودکان و ارزیابی این افکار بود.
    گزارش مورد: این گزارش به معرفی کودک پنج ساله ای می پردازد که با علائم تهدید به خودکشی و دیگرکشی با کارد، بی قراری، پرحرفی، تحریک پذیری و درگیری جسمی و کلامی با اطرافیان می پردازد. وی پیشتر، با تشخیص اختلال کمبود توجه و بیش فعالی، به طور کوتاه مدت و ناقص با متیل فنیدیت درمان شده بود و در زمان تهیه گزارش، در بخش روانپزشکی کودکان بیمارستان شهید بهشتی کرمان، برای نوبت دوم و با فاصله زمانی کوتاه از ترخیص نوبت اول، بستری بود. تفکر در مورد خودکشی، دیگر کشی و یا اقدام به آن، در این کودک به دلیل تفکر غیرانتزاعی مختص این دوران و بدون توانایی اندیشیدن به عواقب و کشندگی روش تصور می شود.
    نتیجه گیری
    حتی در کودکان نیز باید در صورت احتمال وجود افکار خودکشی/دیگرکشی یا اقدام به خودکشی، مورد به طور دقیق ارزیابی و اقدامات لازم جهت کاهش این رفتار انجام شود.
    کلیدواژگان: خودکشی، دیگرکشی، کودکان پیش دبستانی، اختلال دوقطبی
  • نامه به سردبیر
  • مهین اسلامی شهربابکی، محدثه ایرانپور* صفحات 79-81
    بر پایه آمارهای جهانی، حدود 1 تا 5/2 درصد کودکان به اختلالات طیف اوتیسم (درخودماندگی) مبتلا هستند (1) و تکامل و استقلال یابی آنها تحت تاثیر نواقص و انحرافات جدی رشدی و اختلال های همراه خواهد بود (2). به دلیل ماهیت این اختلالات، کودکان مبتلا در زندگی با چالش های مهمی روبه رو می شوند و به حمایت شدید خانواده، مدرسه، جامعه و دولت نیاز دارند. نیازها و رفتارهای خاص این کودکان و پیش آگهی نامطلوب این اختلالات، تنش زیادی برای خانواده به همراه دارد و این تنش ممکن است بر روابط آنها با کودک و عملکرد کودک و کل خانواده تاثیر بگذارد (3). در طول روند تشخیص گذاری بر کودک، خانواده دچار عواطف و ارزیابی منفی از خود و در بسیاری از موارد دچار رفتارهایی، مانند انکار و پنهان کردن مساله می شود (4). والدین کودکان درخودمانده به طور معنی داری تنش و احساس ملامت بیشتری نسبت به والدین کودکان دچار مشکلات ذهنی، فلج مغزی یا اختلال های ژنتیکی تجربه می کنند و بیشتر به افسردگی مبتلا می شوند (4). در آسیای میانه، بسیاری از والدین دلیل پنهان کردن مشکل فرزندشان را این چنین بیان می کنند: «ما خود از این که فرزندی با نیازهای ویژه داریم، خجالت زده نیستیم. اما اگر به جامعه نگاه کنید، می بینید که نمی توانیم بگوییم فرزندمان نیازهای خاص دارد، بنابراین باید واقعیت را پنهان کنیم» (5).
    پژوهش ها نشان داده اند بیشتر کودکان دچار اختلالات طیف اوتیسم در منزل نگه داری می شوند و بنابراین مشکل اجتماعی شدن آنها باعث تشدید مشکلات آنها در آینده می شود. یکی از دلایل نگهداری این کودکان در منزل، وابستگی عملکردی آنها به والدین و رفتارهای ناسازگارانه بسیار شدید آنهاست. دغدغه مسائل مالی نیز یکی دیگر از دلایل است. هزینه های تحمیلی به خانواده این کودکان سه برابر بیشتر از کودکان هم سن آنها و بسیار بیشتر از هزینه هایی است که کودکان عقب مانده ذهنی یا معلول جسمی به خانواده تحمیل می کنند (6). در کشورهای آسیایی، هزینه های درمانی و مراقبتی این کودکان تقریبا هفتاد درصد حقوق یک کارمند دولت است؛ بسیاری از خدمات درمانی دور از محل زندگی خانواده ارائه می شود و بنابراین، خانواده مجبور است برای دریافت این خدمات به نقاط دیگر برود (5).
    سیمسک2 و کروگلو3 مشغله های فکری والدین کودکان درخودمانده را بررسی کردند (7). بیشترین نگرانی این والدین ناتوانی در تامین نیازهای اولیه فرزندانشان بود. آنها نگران بودند اگر یکی از والدین یا هر دو فوت کنند، چه کسی از فرزندشان مراقبت می کند. آنها شیوه درست برخورد با مشکلات ناشی از این اختلال را نمی دانستند و به مراکزی نیاز داشتند که مشکلاتشان را با روشی جامع و مساله محور مدیریت کنند. والدین از انواع درمان های مربوط به درخودماندگی بی اطلاع بودند و امکان انتخاب میان روش های مختلف درمان برای آنها وجود نداشت. آنها به توضیح پزشک درباره بیماری کودک و مشاوره برای رفع مسائل رفتاری کودک نیاز مبرم داشتند (7).
    در پژوهش دیگری مشغله های والدین کودکان درخودمانده بدین شکل بیان شد (8): بسیاری از خدمات درمانی در مدارس ارائه نمی شود و برای کودکان از ابتدای کودکی تا پایان تحصیلات و ورود به جامعه، روند منظم خدمات حمایتی وجود ندارد. بدین صورت که در ابتدای مداخلات تشخیصی و درمانی، بر درمان و پیگیری تاکید می شود، اما بقیه روند زندگی این کودکان بر عهده والدین است؛ مانند این که یک فرد دیابتی فقط در سه سال اول تشخیص دیابت، تحت نظر قرار گیرد و بعد به حال خود رها شود (2)! این در حالی است که در بسیاری از کشورهای پیشرفته، برنامه ریزی برای انتقال از دوره تحصیلات به جامعه و یافتن کار و حمایت از تحصیل در مقاطع بالاتر، از عادی ترین کارهایی است که برای افراد مبتلا به اختلالات طیف اوتیسم انجام می شود. در عین حال، تلاش می شود در تمام طول زندگی فرد و در دوره های حیاتی زندگی، از جمله نوجوانی، جوانی و بزرگسالی، حمایت هایی فراهم شود (8).
    احمدی و همکاران، در سال 2011، نیازهای خانواده های ایرانی دارای کودک درخودمانده را با خانواده های کانادایی مقایسه کردند (3). بر اساس این پژوهش، در سه زمینه تشابه وجود داشت: کمبود اطلاعات والدین در مورد چگونگی دسترسی به خدمات مورد نیاز، همکاری ضعیف والدین و متخصصان در برنامه ریزی، اجرا و ارزیابی خدمات درمانی، و ناهمگونی خدمات ارائه شده در مراکز متفاوت. نیازهای والدین ایرانی بسیار بیشتر از والدین کانادایی بود. اساسی ترین نیازهای والدین ایرانی عبارت بود از درخواست تداوم خدمات درمانی برای تمام طول زندگی این کودکان، درک و همدلی بهتر متخصصان و حتی جامعه با خانواده، چرخه آموزشی کارآمد که کودک را برای زندگی مستقل آماده کند و داشتن زمان فراغت برای والدین که با اعضای خانواده یا دوستان تفریح کند (3). چیمه و همکاران نشان دادند مادران کودکان درخودمانده در روند تشخیص گذاری کودک، احساساتی مانند انکار ، خشم و افسردگی را تجربه می کنند (9). بسیاری از آنها یا خودشان خود را ملامت می کنند یا دیگران آنها را سرزنش می کنند که «شما اصلا به این بچه نمی رسید، معلوم است که حرف نمی زند» یا «این بچه از بس جلوی تلویزیون است، این طوری شده است» (9).
    در حالی که در کشورهای غربی راهبردهای جدیدی برای خدمات مراقبت بهداشتی و سازگاری با نیازهای کودکان درخودمانده برنامه ریزی می شود، در کشورهای در حال توسعه درصد مبتلایان به اختلالات طیف اوتیسم در حال افزایش است و اطلاعات بسیار کمی در مورد خدمات مراقبت بهداشتی وجود دارد (10).
    مطالب بیان شده نشان می دهد به طور کلی به علت ماهیت این اختلال، والدین این کودکان تنیدگی های زیادی را متحمل می شوند و این مساله چالش های زیادی را، هم برای خانواده و هم برای جامعه، به وجود می آورد. به ویژه در کشورهای در حال توسعه، مانند ایران، حمایت های مالی و خدمات درمانی کافی ارائه نمی شود و خدمات درمانی و توان بخشی برای تمام طول زندگی این افراد برنامه ریزی نشده است. به بیان دیگر، هم برای درمان و توان بخشی جامع کودکان مبتلا به اختلالات طیف اوتیسم به برنامه ریزی های کوتاه مدت، میان مدت و طولانی مدت نیاز جدی و عمیق وجود دارد و هم توجه ویژه به خانواده های این کودکان ضرورتی انکار ناپذیر است. زیرا عملکرد والدین به صورت فردی و از طرفی به عنوان والد کودک درخودمانده و نیز در سایر نقش ها، دچار اختلال می شود و در صورت عدم توجه، هزینه های کودک درخودمانده، و حتی هزینه های کل خانواده بر دولت و جامعه تحمیل می شود.
    کلیدواژگان: مشکلات، کودکان مبتلا به اوتیسم، والدین، خدمات درمانی و توان بخشی، ایران
|
  • Maryam Rasulian, Jafar Bolhari, Marzie Nojomi, Sepide Habib, Mosleh Mirzaei Khoshalani* Pages 3-16
    Objectives
    Domestic violence is a common phenomenon and also a health priority in all communities. Researches have shown that multiple biological، genetic، psychological، social، cultural and spiritual factors have key roles either in development or in prevention of domestic violence. Therefore، it is better to consider an integrated health care system which covers all influencing factors for preventive interventions and continuous and effective care. In recent years، several studies have been conducted about prevalence of domestic violence in Iran and also several interventions have been proposed by educational approach.
    Method
    This research attempted to design and to implement an integrated community-based model for preventing domestic violence based on primary health care (PHC) system in Iran. In this article، the model resulted from this study has been presented.
    Findings
    The model of “Intimate Partner Violence Prevention in Primary Health Care system” was designed by short-term training of the primary health care providers such as health workers، technicians، health professionals and family physicians in the level of small towns and rural societies for identifying the cases of intimate partner violence، communicating with people who are abused، recording the cases of violence and referring the victims of physical abuse. Also they can help these individuals to ameliorate their distress by counseling، supportive psychotherapy and some medications.
    Conclusion
    By informing and sensitizing primary health care providers، this model could overcome all the limitations and shortcomings about unwillingness of the staff for cooperation in the program of the prevention of violence which has been reported in the study of Ramsey and colleagues، 2002. Also، it demonstrated that the medical section and primary health care system are valuable resources for assistance to perform the programs of violence prevention. However، this model has several limitations. Also some suggestions for removing the constraints in the national level and for interacting with other regional counties in terms of experiences have been provided.
    Keywords: domestic violence, intimate partner violence, delivery of health care, primary health care, intervention, preventive models
  • Alireza Mohseni Ejiyeh *, Ahmad Abedi, Nasrin Behnamnejad Pages 17-25
    Objectives
    The present meta-analysis was aimed to evaluate the effectiveness of applied behavior analysis (ABA) on behavioral problems and difficulties in children with autism spectrum disorders in Iran.
    Method
    A total of 142 studies published from 2005 to 2013 were reviewed and eight studies were selected for meta-analysis based on applying appropriate methodologies. The eight studies involved a total of 200 participants and since each study focused on multiple autism-related problems, 28 effect sizes were obtained. The research instrument was a checklist of content analysis.
    Results
    The overall mean effect size was found to be r=0.83 (p<0.001). The highest effect size (r=0.926) was obtained in the research of Khorramabadi, et al. (for the variable of cognitive skills) and the lowest effect size (r=0.151) was seen in the study of Mashhadi, et al. (for the variable of social development).
    Conclusion
    The results indicate a large effect size of ABA on decreasing the problems and difficulties of children with autism spectrum disorders in Iran. In addition, greater effects are found when this method is used in long-term and with higher intensity. Therefore, it seems that ABA can be used as an appropriate treatment method for children with autism spectrum disorders.
    Keywords: meta, analysis, applied behavior analysis (ABA), autism spectrum disorders
  • Parvaneh Mohammadkhani, Leila Mohammadi *, Hadie Azadmehr, Somayeh Taghizadeh, Dorsa Baharloo Pages 26-36
    Objectives
    The aim of this study was to evaluate the effectiveness of guided adolescent problem solving method on craving, attitudes toward drug abuse and coping strategies in adolescents with substance abuse.
    Method
    In a quasi-experimental study with pretest/posttest design, 30 misdemeanor offending adolescents who were resident of a reformatory center (Tehran Correcting and Training Center) participated in this study and every pair of adolescents were randomly allocated in two experimental and control groups. All of these adolescents had history of drug abuse in the past year. The participants in both groups were assessed by Coping Strategies Questionnaire, Drug Belief Questionnaire, and Craving Abuse Questionnaire as well as urine toxicology tests. In the experimental group, guided adolescent problem solving was provided one session in each week for five successive weeks. In each session, 90 and 30 minutes were allocated to intervention and assessment, respectively. Three week after the last session of intervention, posttest was performed for both experimental and control groups. Reliable change index and covariance analysis were used for data analysis.
    Results
    There were statistically significant difference between groups in terms of craving, believes related to drug abuse and verbal expression of emotions.
    Conclusion
    Guided adolescent problem solving was effective on improving the coping strategies in adolescents with drug abuse. Expression of emotions has the key role in reducing the craving and attitude toward drug abuse in adolescents.
    Keywords: guided adolescent problem solving, drug abuse, craving, believes, coping strategies
  • Homa Mohammad, Sadeghi, Masoud Ahmadzad, Asl, Mehrasa Mohammad, Sadeghi, Atefe Ghanbari, Jolfaei, Shabnam Nohesara* Pages 37-49
    Objectives
    To assess the attachment styles in obese patients and to compare it with a group of normal weight individuals.
    Method
    In this study, attachment styles of 159 patients with obesity who referred to centers for management of obesity were compared with 183 subjects with normal weight. The attachment styles was assessed by Hazan and Shaver’s questionnaire, body mass index (BMI) as well as self-report demographic variables.
    Results
    Total of 342 subjects (82% female) were assessed. Average age of these individuals was 34.8 years (SD=0.6. The frequencies of secure, avoidant and preoccupied attachment styles in persons with obesity were 66%, 17% and 15% respectively. There was not any significant statistical difference between the distribution of frequency of the attachment styles in obese people and persons with normal weight (p>0.05). There were significant lower medical comorbidities in subjects with secure attachment (p<0.01). In regression analysis, the determinant factors of higher body mass index (BMI) were increased age (p<0.05), the level of education under high school diploma (p<0.05), medication consumption (p<0.05), and also being housewife (p<0.05).
    Conclusion
    Results of this study was closely aligned with the studies that have shown the association between many of psychosomatic disorders and insecure attachment styles.
    Keywords: style of attachment, obesity, Body Mass Index (BMI)
  • Shohreh Mohseni Ahouee, Mehrdad Eftekhar *, Reza Negarandeh Pages 50-59
    Objectives
    The present study was performed by the aim of qualitative evaluation of the experience of parents from the prepubescent period of their children with gender identity disorder.
    Method
    This study was a qualitative research. By the available and targeted method of sampling, 10 parents of children with gender identity disorder who were referred to Tehran Psychiatric Institute in 2012 participated in a deep unstructured interview. After typing, the recorded interviews were encoded by the method of inductive content analysis.
    Results
    The gathered findings were classified in four main categories as “similarities to the opposite sex / differences from the same sex”, “difficulties in school”, “the way of coping with the reality of gender identity issues”, and “parents’ feelings”. By the different ways, the parents had experienced the reality of the difficulties of gender identity in their child during his or her childhood, but they postponed coping with this event by using the various mechanisms such as negligence, overseeing, giving a promise, lack of seriously and procrastinating.
    Conclusion
    The present study is the first research in our country in which the parents of children with gender identity disorder demonstrated their problems. With consider to the obtained findings from the present study, it is necessary not only to design the multi-dimensional programs which educate general public (include parents) and also experts for becoming familiar with gender identity but also to involve the parents of children with gender identity disorder in cooperation with primary healthcare providers for the process of diagnosis and treatment.
    Keywords: gender identity disorder, gender dysphoria, experience
  • Amrollah Ebrahimi *, Majid Barekatain, Alireza Bornamanesh, Hamid Nassiri Pages 60-68
    Objectives
    Bipolar and unipolar depressions are different in terms of both biological or clinical sign and symptoms, so the available scales are not suitable for measuring the depression in bipolar disorder. The aim of the present study was to determine the psychometric features of the Persian Version of Bipolar Depression Rating Scale (BDRS).
    Method
    A total of 368 participants, including 120 patients with bipolar disorder in the period of depression and 126 patients with major depressive disorder from the Medical Centers affiliated to Isfahan University of Medical Sciences, Iran, in the years of 2011-2012 and also 122 healthy individuals among relatives of patients and the staff of the sampling centers, were recruited in this study. Bipolar Depression Rating Scale (BDRS), Hamilton Depression Rating Scale (HAM-D), Young Mania Rating Scale (YMRS) and Beck Depression Inventory (BDI-II) were used for gathering the information. Data analysis was done by using of Pearson’s correlation coefficient, factorial analysis and discriminate analysis.
    Results
    Bipolar Depression Rating Scale (BDRS) had high internal consistency in the population of Iran (α=0.81) and its validity was confirmed by robust correlation with Beck Depression Inventory (BDI-II) (r=0.61) and Hamilton Depression Rating Scale (HAM-D) (r=0.71). Correlation of the mixed subscale of BDRS with Young Mania Rating Scale (YMRS) was 0.69. Factor analysis identified three factors of psychological, physical and mixed depression; however, some of its items were different from original version. The most suitable clinical cutoff point was score of 18 with sensitivity and specificity of 93% and 94%, respectively.
    Conclusion
    Persian version of the Bipolar Depression Rating Scale in Iranian population has provided the suitable and reliable psychometric features.
    Keywords: bipolar depression rating scale, reliability, consistency, factorial analysis, cutoff point
  • Leila Kamalzadeh, Kaveh Alavi, Mansour Salehi* Pages 69-74
    Objectives
    To introduce a patient with bipolar disorder type1 who developed multiple paraphilic behavior. Case report: A 25 year old man with history of bipolar disorder type 1 along with paraphilic behaviors including frotteurism, fetishism, transvestism, voyeurism, and oppositional behaviors, lower than normal intelligence and possible history of attention deficit/hyperactivity disorder (ADHD) was referred and treated by valpiroic acid (Depakine), risoeridone, naltrexone, and finasteride.
    Conclusion
    It is important to consider the psychiatric comorbidity of mood disorder and paraphilic disorders for proper evaluation and treatment of the patient and also for preventing the medication interactions.
    Keywords: bipolar disorder, paraphilia, case report
  • Mahin Eslami Shahrbabaki, Mansoureh Nasirian* Pages 75-78
    Objectives
    Considering and evaluation of suicidal thoughts in children.Case report: This report introduces a five years old child who presented with the signs and symptoms of threaten to suicide and homicide by knife, restlessness, verbosity, irritability, verbal and physical aggression toward others. This child has been treated with methylphenidate, due to symptoms of attention deficit / hyperactivity disorder (ADHD) for a short period of time. During the preparation of this report, he was hospitalized in the children’s psychiatric ward of Shahid Beheshti Hospital of Kerman for the second time after a short interval from the first-time hospitalization. Suicidal and homicidal thoughts of this child and his attempts for suicide or homicide were possibly due to non-abstract thinking related to his age without ability to think about consequences of these actions.
    Conclusion
    Suicidal and homicidal thoughts or actions should be evaluated carefully even in the children, and also the appropriate interventions should be performed to reduce these behaviors.
    Keywords: suicidal, homicidal, preschool children, bipolar disorder