فهرست مطالب

آرشیو توانبخشی - سال هفدهم شماره 3 (پیاپی 67، پاییز 1395)

فصلنامه آرشیو توانبخشی
سال هفدهم شماره 3 (پیاپی 67، پاییز 1395)

  • تاریخ انتشار: 1395/09/07
  • تعداد عناوین: 8
|
  • امید رستم زاده، مالک امینی *، افسون حسنی مهربان صفحات 192-199
    هدف
    کاره به فعالیت های مربوط به مراقبت از خود، مشارکت در منزل، بازی، فعالیت های اوقات فراغت، مشارکت اجتماعی و محیط های آموزشی گفته می شود. مشارکت کودکان در کاره ها با سلامت و رفاه آن ها ارتباط دارد. هدف از مطالعه حاضر، مقایسه مشارکت کودکان فلج مغزی 4 تا 6 سال درمقایسه با کودکان همسال در هریک از کاره ها طبیعی بوده است.
    روش بررسی
    در این مطالعه مورد-شاهد، 50 کودک مبتلا به فلج مغزی با دامنه سنی 4 تا 6 سال از کلینیک های خصوصی جسمی حرکتی و 50 کودک سالم دامنه سنی 4 تا 6 سال از پیش دبستانی ها و مهدکودک های سطح شهر تهران در سال 1394 در مطالعه شرکت کردند. نمونه های نام برده به روش غیراحتمالی آسان و دردسترس انتخاب شدند. مشارکت این کودکان از طریق نسخه فارسی پرسش نامه مشارکت کودکان (CPQ) ارزیابی شد. پس از ارائه توضیحات لازم والد کودک پرسش نامه مذکور را تکمیل کرد. برای تجزیه داده ها از نسخه 18 نرم افزار SPSS و به منظور مقایسه مشارکت کودکان فلج مغزی و سالم در کاره ها از آزمون تی مستقل استفاده شد.
    یافته ها
    میانگین سنی کودکان مبتلا به فلج مغزی و سالم در این مطالعه به ترتیب 5 و 5 سال و یک ماه بود. از نظر تنوع، شدت، میزان کمک، میزان لذت و رضایت والدین، مشارکت در حیطه های مراقبت از خود، مشارکت در منزل، بازی، اوقات فراغت و محیط های آموزشی تفاوت معناداری بین کودکان فلج مغزی و کودکان سالم همسال مشاهده شد (001/0P<). در حیطه مشارکت اجتماعی تفاوت معناداری بین دو گروه نبود (05/0P>).
    نتیجه گیری
    نتایج نشان داد میزان مشارکت کودکان مبتلا به فلج مغزی در کاره ها پایین تر از کودکان سالم است؛ بنابراین آگاهی از مشارکت این کودکان به متخصصان سیستم بهداشتی برای طراحی درمان های متناسب با نیازهای کودکان و ارتقای مشارکت و سلامت آن ها کمک می کند. احتمالا یکی از دلایل پایین بودن میزان مشارکت کودکان فلج مغزی در کاره ها هدفمندنبودن بسیاری از مداخلات و استفاده نکردن از کاره ها در مداخلات است.
    کلیدواژگان: مشارکت، فلج مغزی، کاره، کودک
  • فاطمه شاه رفعتی، معصومه پورمحمدرضای تجریشی *، ابراهیم پیشیاره، هوشنگ میرزایی، اکبر بیگلریان صفحات 200-211
    هدف
    یکی از ملاک های تشخیصی اختلال اتیسم، آسیب به مهارت های ارتباطی فرد است که مشکلاتی را در فراگیری مهارت های زبانی و گفتاری به وجود می آورد. امروزه استفاده از بازی درمانی با هدف حمایت از کودکان با اختلال اتیسم رواج یافته است. بازی درمانی رویکردی فعال است که به کودک اجازه می دهد تا احساسات هشیار و ناهشیار خود را به واسطه بازی آشکار کند. این مطالعه با هدف تعیین اثربخشی بازی درمانی گروهی بر ارتباط کودکان 5 تا 8 سال مبتلا به اختلال اتیسم با عملکرد بالا انجام شد.
    روش بررسی
    پژوهش حاضر مطالعه ای آزمایشی با طرح پیش آزمون پس آزمون با یک گروه کنترل بود. از جامعه آماری کودکان پسر 5 تا 8 ساله مبتلا به اختلال اتیسم، 12 کودک مراجعه کننده به بنیاد خیریه کودکان اتیسم در سال 1392، به شیوه هدفمند انتخاب شدند. معیارهای ورود کودکان به مطالعه شامل این نکات بود: تشخیص اختلال اتیسم با عملکرد بالا، باسوادبودن والدین برای تکمیل پرسش نامه، مبتلانبودن کودک به اختلال های بینایی و شنوایی و جسمی حرکتی مانند فلج مغزی و حضورنداشتن در جلسات مداخله بازی درمانی مشابه به طورهم زمان. کودکان به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه 6 نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش افزون بر خدمات آموزشی بنیاد خیریه (شرکت در جلسات کاردرمانی ذهنی و جسمی و گفتاردرمانی)، در 20 جلسه 45 تا 60 دقیقه ای (3 جلسه در هفته) بازی درمانی گروهی شرکت کردند؛ ولی گروه کنترل فقط خدمات آموزشی و درمانی روزانه بنیاد خیریه را دریافت کردند. افراد هر دو گروه از نظر مهارت های ارتباطی قبل و بعد از بازی درمانی گروهی و 2 ماه پس از آن، با استفاده از مقیاس رتبه بندی اوتیسم گیلیام (گارس) ارزیابی شدند. داده های به دست آمده از مرحله پیش آزمون و پس آزمون با استفاده از تحلیل کوواریانس تجزیه وتحلیل شد. به منظور بررسی پایداری اثر مداخله (2 ماه پس از آخرین جلسه بازی درمانی) آزمون اندازه گیری مکرر به کار رفت.
    یافته ها
    نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که بازی درمانی گروهی بر ارتباط کودکان مبتلا به اختلال اتیسم با عملکرد بالا تاثیر معنادار می گذارد. همچنین نتایج آزمون اندازه گیری مکرر بیانگر آن بود که این تاثیر پس از 2 ماه پیگیری باقی می ماند (001/0>P).
    نتیجه گیری
    از پژوهش حاضر نتیجه گرفته می شود که بازی درمانی گروهی به عنوان فعالیتی با قابلیت انطباق پذیری درخور توجه، نوعی وسیله برای درک و برقراری ارتباط با کودک به شمار می رود و نتایجی از این دست را در کودک به دنبال دارد: 1. در برقراری ارتباط با دیگران از نمادهای غیرکلامی استفاده کند؛ 2. ادراکش را گسترش دهد؛ 3. اضطراب کمتری را تجربه کند؛ 4. با کاوش درزمینه تعارض های پیرامون خود احساسات خود را بروز دهد؛ 5. خلا بزرگ بین تجارب و ادراک خود را برطرف کند و از این طریق بتواند به بینش و حل مسئله دست یابد. در بازی درمانی گروهی کودک شیوه همکاری و تبادل با دیگران و رعایت حقوق آن ها را می آموزد و طبیعی به نظر می رسد که کودک بتواند در مقابل کمک خواهی دیگران پاسخگو باشد و به هنگام بروز مشکلات در حین بازی، بردباری و صبوری نشان دهد و از این طریق، مهارت ارتباط را در خود ارتقا بخشد. بنابراین بازی به عنوان یک روش آموزشی و درمانی مناسب برای ارتقای مهارت های ارتباطی کودکان با اختلال اتیسم به شمار می رود.
    کلیدواژگان: اتیسم با عملکرد بالا، ارتباط، بازی درمانی گروهی
  • حمید دالوند، لیلا دهقان *، عبدالرضا یاوری، آزاده ریاحی، اکرم ولی زاده صفحات 212-221
    هدف
    مراقبان خانوادگی کودکان مبتلا به فلج مغزی در سیر مراقبت از کودک فلج مغزی با مشکلات مراقبتی در حیطه های مراقبت فردی، پی جویی برای درمان، تطابق های مراقبت آموزشی و اوقات فراغت (بازی وتفریح) مواجه می شوند. آن ها به آموزش های ویژه ای نیاز دارند تا بتوانند نیازهای خود را در حین مراقبت برطرف کنند. هدف از این مطالعه تعیین اولویت نیازهای آموزش هندلینگ مادری در مراقبان خانوادگی کودکان مبتلا به فلج مغزی براساس رویکرد خانواده محور بود.
    روش بررسی
    این پژوهش از نوع توصیفی تحلیلی بود که به صورت مقطعی انجام شد. جامعه هدف مطالعه حاضر کودکان فلج مغزی 4 تا 12 سال شهر اراک و نمونه های دردسترس کودکان مراجعه کننده به مراکز توانبخشی بودند. از بین این کودکان 186 کودک که شرایط ورود به مطالعه را داشتند، به صورت ساده و از نمونه های دردسترس انتخاب شدند. برای تعیین سطح عملکرد حرکتی ظریف از سیستم طبقه بندی توانایی دستی (MACS) و برای تعیین اولویت نیازها از مقیاس عملکرد کاری کانادایی (COPM) استفاده شد. داده های به دست آمده با استفاده از آماره های توصیفی و روش تحلیلی واریانس دوطرفه تجزیه و تحلیل شد.
    یافته ها
    در این پژوهش 89 دختر و 97 پسر مبتلا به فلج مغزی، با میانگین سنی 52/7 و انحراف معیار 38/2 شرکت داشتند که براساس نوع فلج مغزی 67/7درصد اسپاستیک، 13/9درصد دیس کنیتیک، 5/9درصد آتاکسیک و 4/8درصد هیپوتونیک بودند. بیشترین اولویت نیاز آموزش هندلینگ مادری، آموزش در حیطه مراقبت از خود و مربوط به سطح پنج سیستم طبقه بندی توانایی دستی بود. اولویت نیازهای آموزش هندلینگ مادری به مراقبان خانوادگی کودکان مبتلا به فلج مغزی براساس عملکرد کاری (مراقبت از خود و بهره وری و بازی وتفریح) در سطوح عملکرد حرکتی ظریف، مربوط به سرویس بهداشتی و مربوط به سطح چهارم بود. بین اولویت نیازهای آموزش هندلینگ مادری کودکان مبتلا به فلج مغزی از نظر سن و سطح عملکرد حرکتی ظریف و سن و بهره وری و سن و تفریح تفاوت معنی داری وجود نداشت (05/0P>). درزمینه سن و مراقبت از خود، این تفاوت آماری معنی دار شد (05/0P<)؛ یعنی با تغییر وضعیت از نظر سن در سطوح توانایی عملکرد دست و بهره وری و تفریح، از نظر نوع نیازهای آموزشی هندلینگ مادری تفاوت آماری معنی داری به وجود نمی آید. باوجوداین درباره مراقبت از خود این تفاوت آماری معنی دار است.
    نتیجه گیری
    نتایج نشان داد بیشترین اولویت نیاز آموزش هندلینگ مادری در حیطه مراقبت از خود، غذادادن، سرویس بهداشتی، تحرک و جابه جایی است. از طرفی هرچه سطح عملکرد توانایی دستی بیشتر می شود، میزان نیازهای آموزشی هندلینگ مادری برای مراقبان افزایش و با افزایش سن کودکان مبتلا به فلج مغزی این اولویت ها تغییر می یابند. از طرفی تعامل هم زمان سن و سطح عملکرد توانایی دستی کودک مبتلا به فلج مغزی تاثیری بر اولویت نیاز آموزشی هندلینگ مادری ندارد. آموزش نظام مند خانواده ها و مراقبان درزمینه نیازهای هندلینگ مادری کودک فلج مغزی و نحوه صحیح برطرف کردن آن ها و چگونگی مراقبت از این کودکان گامی تسهیل کننده درراستای ارتقای آموزش هندلینگ مادری کودک مبتلا به فلج مغزی است. به نظر می رسد شناخت و آموزش هندلینگ مادری برای کاردرمانگرانی که هم نقش درمان کودک فلج مغزی و هم نقش آموزش به خانواده را برعهده دارند، بتواند راهگشای مراقبت و درمانی اثربخش باشد.
    کلیدواژگان: کودک مبتلا فلج مغزی، سیستم طبقه بندی توانایی دستی، آموزش هندلینگ مادری
  • رضوان لک، محسن امیری *، ایرج عبداللهی، اکبر بیگلریان، رکسانا بزازبهبهانی، مریم زرگوش صفحات 222-231
    هدف
    هدف مطالعه حاضر بررسی تاثیر تمرینات استقامتی و قدرتی بر عضلات کف لگن زنان مبتلا به بی اختیاری ادرار استرسی با استفاده از EMG بیوفیدبک است.
    روش بررسی
    این پژوهش یک کارآزمایی بالینی نیمه تجربی از نوع قبل و بعد بود که به منظور بررسی مقایسه ای استقامت عضلات کف لگن در بیماران خانم مبتلا به بی اختیاری ادرار استرسی، قبل و بعد از تمرینات کف لگن انجام و به وسیله EMG بیوفیدبک ارزیابی شد. نمونه گیری به روش نمونه گیری دردسترس و به صورت غیراحتمالی ساده انجام شد؛ به این ترتیب که افرادی که شرایط ورود به آزمون را داشتند، به طورتصادفی و داوطلبانه وارد آزمون می شدند. در مدت زمان انجام مطالعه 40 نفر با داشتن شرایط ورود به آزمون به مطالعه وارد شدند و در یک گروه قرار گرفتند و اندازه گیری قبل و بعد از درمان انجام شد که از میان آن ها 35 نفر درمان را تا انتها انجام دادند. قدرت و استقامت عضلات کف لگن قبل و بعد از مداخله با کمک EMG بیوفیدبک مدل مایوتراک اینفینیتی ساخت کشور کانادا ارزیابی شد. جلسات به مدت 10 هفته و هرهفته دوبار انجام و هر جلسه اعداد مربوط به استقامت و حداکثر قدرت عضلات کف لگن هر بیمار برحسب میکروولت ثبت شد. زمان حفظ انقباض در کلینیک سه هفته اول 5 ثانیه و سه هفته دوم 10 ثانیه و از هفته ششم به بعد، 15 ثانیه بود. برای انجام تمرین در منزل از بیمار خواسته می شد انقباض ها را از وضعیت خوابیده شروع کند و هر دو هفته به وضعیت های نیمه خوابیده، چهاردست و پا، نشسته و درنهایت ایستاده پیشرفت دهد. زمان حفظ انقباض ها در هریک از این وضعیت ها از 3 تا 30 ثانیه پیشرفت داده شد. تعداد انقباض ها هم از 10 تا 30 تکرار در هر دفعه بود. بیماران تمامی تمرینات کف لگن تجویزشده را زیرنظر مستقیم فیزیوتراپیست و به کمک EMG بیوفیدبک انجام دادند. در این پژوهش هر آزمودنی قبل و بعد از مداخله با خودش سنجیده شد: به این صورت که آزمودنی در ابتدای مداخله از نظر میزان حداکثر قدرت و استقامت عضلات کف لگن و در پایان دوره مداخله نیز از نظر میزان تغییرات حداکثر قدرت و استقامت عضلات کف لگن به کمک EMG بیوفیدبک ارزیابی می شد. اطلاعات به دست آمده از فرم ها جمع آوری و به جدول مادر منتقل و با استفاده از نسخه 11 نرم افزار SPSS تجزیه وتحلیل شد. برای ارائه آمار توصیفی، شاخص های تمایل مرکزی و پراکندگی تمام متغیرهای کمی به دست آمد. در بخش آمار تحلیلی آزمون حالت عادی از متغیرهای کمی گرفته و با استفاده از آزمون شاپیرو-ویلک از طبیعی بودن توزیع آن ها اطمینان حاصل شد.پس ازآن برای تجزیه وتحلیل تاثیر مداخله بر متغیرهای وابسته آزمون تی زوجی به کار رفت. همچنین از تحلیل رگرسیونی و آزمون اسپیرمن به منظور یافتن رابطه میان متغیرها و ضریب همبستگی درون گروهی و میزان تکرارپذیری اندازه گیری از دستگاه EMG بیوفیدبک استفاده شد.
    یافته ها
    دستگاه EMG بیوفیدبک تکرارپذیری عالی و بسیارخوب را در هر دو گروه سالم و بیمار برای متغیر حداکثر قدرت (94/0 و 90/0) و تکرارپذیری عالی و خوب را برای متغیر استقامت در هر دو گروه سالم و بیمار (91/0 و 73/0) نشان داد. حداکثر قدرت و استفامت عضلات کف لگن در بیماران قبل و بعد از مداخله تفاوت معنادار آماری داشت (001/0P<). همچنین تاثیر مداخله بر استقامت عضلات کف لگن با توجه به سن، تعداد و نوع زایمان افراد شرکت کننده معنادار نبود (05/0).
    نتیجه گیری
    نتایج پژوهش نشان داد تمرینات قدرتی و استقامتی عضلات کف لگن با استفاده از EMG بیوفیدبک حداکثر قدرت و استقامت عضلات کف لگن را در زنان مبتلا به بی اختیاری ادرار استرسی افزایش می دهد.
    کلیدواژگان: بی اختیاری ادرار استرسی، عضلات کف لگن، ورزش، بیوفیدبک
  • فاطمه فکار قراملکی *، محمدرحیم شاه بداغی، علی جهان، شهره جلایی صفحات 232-243
    هدف
    لکنت رشدی، اختلالی در روانی گفتار است که توسط تکرارهای غیرارادی، کشیده گویی و گیر بدون صدا به ویژه در بخش اول سخن تشخیص داده می شود و تاکنون علت قطعی بروز آن مشخص نشده است. یکی از نظریات مطرح شده در این زمینه، فرضیه نقص در کنترل حرکتی گفتار است که در آن کنترل، زمان بندی و هماهنگی عضلات بین مسیرهای تنفسی و حنجره ای و راه صوتی گفتار آسیب می بیند. فرکانس پایه، شدت صوت، دامنه تغییرات فرکانس پایه، دامنه تغییرات شدت صوت و زمان شروع آواسازی ازجمله مهم ترین مولفه های آکوستیکی است که معمولا برای ارزیابی غیرمستقیم عملکردهای فیزیولوژیکی زیربنایی عملکردهای کنترل حرکتی گفتار استفاده می شوند. هدف از انجام این مطالعه، بررسی برخی از ویژگی های آکوستیکی کنترل حرکتی گفتار در کودکان مبتلا به لکنت و غیرلکنتی دوزبانه آذری و فارسی و غیرلکنتی تک زبانه فارسی است.
    روش بررسی
    این پژوهش به صورت توصیفی تحلیلی و از نوع بررسی مقطعی مقایسه ای انجام شد. نمونه های مطالعه شده، 25 پسر مبتلا به لکنت دوزبانه و 23 پسر غیرلکنتی دوزبانه و 21 پسر غیرلکنتی تک زبانه در محدوده سنی 6 تا 10 سال بودند. مولفه های آکوستیکی فرکانس پایه، شدت صوت، دامنه تغییرات شدت صوت، دامنه تغییرات فرکانس پایه و زمان شروع آواسازی در تکالیف کشیدن واکه های /a/ و /i/ و همچنین تکرار عبارات حامل و با استفاده از نرم افزار PRAAT در آزمودنی ها ارزیابی و تحلیل شد. اطلاعات جمع آوری شده و مقادیر به دست آمده با استفاده از نسخه 17 نرم افزار SPSS مشخص شد. تجزیه وتحلیل داده های به دست آمده برای مقایسه گروه های لکنتی و غیرلکنتی دوزبانه و تک زبانه با استفاده از آزمون های تحلیل واریانس یک راهه و کروسکال والیس براساس اهداف مطالعه انجام شد.
    یافته ها
    مطالعه حاضر به منظور بررسی ویژگی های آکوستیکی موثر در کنترل حرکتی گفتار در هرسه گروه افراد لکنتی و غیرلکنتی دوزبانه و تک زبانه انجام شد. تجزیه وتحلیل ویژگی های آکوستیکی مطالعه شده شامل فرکانس پایه، شدت صوت، دامنه تغییرات شدت صوت، دامنه تغییرات فرکانس پایه و زمان شروع آواسازی در تکالیف کشیدن واکه های /a/ و /i/ و همچنین تکرار عبارات حامل، حاکی از نبود تفاوت معنادار بین گروه لکنتی دوزبانه و غیرلکنتی دوزبانه و تک زبانه بود (P>0/05).
    نتیجه گیری
    با استناد به یافته های این پژوهش می توان چنین استنباط کرد که ویژگی های کنترل حرکتی گفتار مطالعه شده در این تحقیق شامل فرکانس پایه، شدت صوت، دامنه تغییرات فرکانس پایه، دامنه تغییرات شدت صوت و زمان شروع آواسازی در گفتار روان کودکان مبتلا به لکنت و غیرلکنتی و بین گروه های زبانی تفاوت معناداری ندارد. تاکنون مطالعات متعدی نشان داده اند که لکنت ارتباط نزدیکی با نقص در کنترل حرکتی گفتار دارد. باتوجه به این موضوع که در بیشتر مطالعات تصویربرداری عصبی، تفاوت های ساختاری و عملکردی مغزی مربوط به کنترل حرکتی گفتار افراد لکنتی مشاهده شده است، در صورتی که نتایج مطالعه حاضر نتوانست این تفاوت های رفتاری را نشان دهد. یافته های این پژوهش مبنی بر وجودنداشتن تفاوت معنادار در متغیرهای مطالعه شده، از فرضیه وجود محدودیت های کنترل مهارت های حرکتی گفتار در کودکان لکنتی حمایت نمی کند.
    کلیدواژگان: کنترل حرکتی گفتار، لکنت، ویژگی های آکوستیکی، فرکانس پایه، زمان شروع آواسازی
  • سمیرا خلیفه لو، حسین مبارکی *، محمد کمالی، زهرا جعفری صفحات 244-251
    هدف
    سنجش رضایت والدین از خدمات ارائه شده به کودکان کم شنوا، از شاخص های مهم ارزیابی اثربخشی برنامه های مراکز خانواده و کودک کم شنوا و همچنین ابزار مفیدی برای بررسی نقایص این برنامه هاست. براین اساس در مطالعه حاضر طراحی و تعیین روایی و پایایی پرسش نامه رضایت والدین از خدمات ارائه شده به کودکان کم شنوا زیر 6 سال مدنظر بوده است.
    روش بررسی
    پژوهش حاضر مطالعه ای توصیفی تحلیلی و از نوع اعتبارسنجی و ابزارسازی بود. پرسش نامه محقق ساخته رضایت مندی والدین از خدمات ارائه شده به کودکان کم شنوا شهر تهران توسط 60 نفر از والدین کودکان کم شنوا تکمیل شد. این افراد به طورتصادفی انتخاب شده و حداقل یک سال از خدمات آموزشی و توانبخشی شنوایی مراکز خانواده و کودک کم شنوا شهر تهران استفاده کرده بودند. 15 نفر از این والدین به منظور سنجش تکرار پذیری در آزمون مجدد شرکت کردند. این پرسش نامه از 5 زیرآزمون تشکیل شده بود. این زیرآزمون ها عبارت بود از: رضایت از امکانات ساختاری و محیطی مرکز ( شامل 7 سوال)، رضایت از شرایط بهداشتی مرکز (شامل 10 سوال)، رضایت از خدمات و عملکرد مرکز (شامل 18 سوال)، رضایت از ارتباط و شیوه برخورد کارکنان مرکز (شامل 12 سوال) و رضایت از هزینه های پرداختی در مقابل خدمات (شامل3 سوال). به منظور اعتبارسنجی و خصوصیات روان سنجی پرسش نامه طراحی شده این دست گزینه ها ارزیابی شد: رضایت والدین از خدمات ارائه شده به کودکان کم شنوا، ثبات درونی در سطح مورد و مقیاس، همبستگی مورد با کل مقیاس، تکرارپذیری آزمون بازآزمون و روایی صوری و روایی محتوایی. درنهایت، داده های موجود با استفاده از نسخه 17 نرم افزار SPSS تجزیه وتحلیل آماری شد. روش های آماری مطالعه حاضر عبارت بود از: محاسبه ضریب های آلفای کرونباخ، همبستگی اسپیرمن و آزمون های کولموگروف اسمیرنوف، فریدمن،کروسکال والیس و یومان ویتنی.
    یافته ها
    درباره ویژگی های روان سنجی روایی محتوایی پرسش نامه 79/0 و پایایی ثبات درونی 90درصد به دست آمد. همبستگی مورد با کل مقیاس برای هر مورد محاسبه شد که همگی موارد، همبستگی مناسبی را نشان داد. به علاوه پایایی آزمون بازآزمون 75درصد بود. در این بررسی بیشتر والدین از تمامی حیطه های خدماتی مراکز راضی یا نسبتا راضی بودند. این حیطه ها شامل این نکات بود: رضایت مندی کلی (5/69درصد)، امکانات ساختاری و محیطی (66/80درصد)، شرایط بهداشتی (75درصد)، خدمات و عملکرد مرکز (91/66درصد)، ارتباط و شیوه برخورد کارکنان (91/66درصد) و هزینه ها (55/5درصد). درمیان موارد پرسش نامه بیشترین میزان رضایت به نحوه ارتباط و شیوه برخورد کارکنان (31/0=SD و 72/4=M) و کمترین میزان رضایت از هزینه های پرداختی در مقابل خدمات مرکز (62/0=SD و 27/3=M) مربوط بود. نتایج حاصل از همبستگی اسپیرمن بین ابعاد ویژه و رضایت کلی به طور معناداری مثبت بود (P<0/01) که روایی ساختار پرسش نامه را تایید کرد. در تحلیل بین میزان رضایت از خدمات دریافتی سن، میزان تحصیلات، تعداد اعضای معلول در خانواده، مدت زمان رسیدن به کلینیک و وضعیت شنوایی والدین ارتباط معناداری دیده نشد.
    نتیجه گیری
    نتایج حاصل از این مطالعه حاکی از آن بود که پرسش نامه حاضر روایی و پایایی مناسبی داشت. به علاوه به نظر می رسد والدین از بیشتر زمینه هایی که در موارد پرسش نامه به آن ها پرداخته شده و درمجموع از کل خدمات بسیارراضی بودند.
    کلیدواژگان: رضایت، کم شنوایی، خدمات در حوزه شنوایی، والدین
  • غلام رضا امینیان، فاطمه بهرامیان *، معصومه باقرزاده، شیما فردی پور، زهرا صفایی پور، آمنه عابدیان اول صفحات 252-259
    هدف
    در بین آسیب های مربوط به بزرگ سالان و جوانان، مشکلات زانو از رایج ترین آن ها و سندرم درد پتلوفمورال ازجمله شکایات متداول مبتلایان به شمار می رود و ازآنجایی که در افراد ورزشکار شیوع بالایی دارد، به آن درد دونده ها نیز می گویند. سندرم درد پتلوفمورال یکی از اختلالات مربوط به زانوست که سبب ایجاد درد در جلوی زانو و اختلالات عملکردی در افراد مبتلا می شود. علایم این عارضه اغلب در ناحیه کشکک است. کریپتاسیون هم از علایم شایع در این بیماران است. این علایم با بالاوپایین رفتن از پله، زانوزدن، نشستن طولانی مدت و ایستادن از حالت نشسته شدت می یابد. علت ایجاد این سندرم متفاوت است و ازجمله آن ها می توان به این موارد اشاره کرد: پتلاآلتا، اختلالات فمور، نبودن تعادل عضلانی، افزایش زاویو کیو و پرونیشن بیش ازحد. سندرم درد پتلافمورال در زنان درمقایسه با مردان شایع تر است. این سندرم با پرونیشن ساب تالار همراه است که به سبب آن نحوه توزیع فشار کف پا تغییر می کند. سندرم درد پتلافمورال احتمال خطر ابتلا به استئوارتریت را افزایش می دهد؛ بنابراین درمان مناسب این بیماری اهمیت فراوانی دارد. روش های درمانی زیادی در این زمینه ذکر شده است که می توان آن ها را به دو گروه جراحی و غیرجراحی تقسیم کرد. فیزیوتراپی و کفی ها و ارتزهای زانو که به طور گسترده برای درمان افراد مبتلا به سندرم درد پتلوفمورال به کار می رود، در گروه درمان های غیرجراحی قرار می گیرد. از کفی ها به طورگسترده در شرایط وجود پرونیشن بیش ازحد مانند سندرم پتلافمورال استفاده می شود. کفی ها می تواند از طریق کاهش پرونیشن درد را بهبود بخشد. یکی از این کفی ها، کفی با تکنیک برداشت از بخش داخلی پاشنه (قالب گچی) است. این تکنیک روش جدید اصلاح کفی است که پرونیشن را کنترل می کند. این تکنیک برداشتن مقدار کوچکی از قسمت داخلی سطح پلنتار پاشنه را شامل می شود. کفی ها می تواند علایم ذکرشده را در این افراد بهبود بخشند. هدف این مطالعه ارزیابی تاثیر کفی ساخته شده با تکنیک برداشت از بخش داخلی پاشنه (قالب گچی) بر توزیع فشار کف پا در افراد مبتلا به سندرم درد پتلوفمورال است.
    روش بررسی
    این مطالعه از نوع مطالعه کنترل شده به صورت قبل و بعد بود که در آن 14 زن مبتلا به سندرم درد پتلوفمورال شرکت کردند. توزیع فشار کف پا و سطح تماس در این افراد با استفاده و بدون استفاده از کفی با تکنیک برداشت از بخش داخلی پاشنه (قالب گچی) در 8 ناحیه در زیر پا با استفاده از سیستم پدار اندازه گیری شد. برای مقایسه دو حالت نام برده آزمون آماری مقایسه زوج ها به کار رفت.
    یافته ها
    نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد کفی ساخته شده با تکنیک برداشت از بخش داخلی پاشنه (قالب گچی) فشار کف پا در داخل ناحیه عقب پا را کاهش می دهد (001/0P=). همچنین میانگین فشار کف پا (003/0 P=) و سطح تماس (002/0 P=) در ناحیه داخلی قسمت میانی پا در حالت استفاده از کفی درمقایسه با بدون کفی به طورمعناداری افزایش یافت. در نواحی دیگر تفاوت معناداری دیده نشد.
    نتیجه گیری
    کفی مدنظر در نحوه توزیع فشار تغییر ایجاد و میزان پرونیشن پا را حفظ کرده است. کفی مدنظر فقط نحوه توزیع فشار را از ناحیه ای به ناحیه دیگر منتقل کرده و نتوانسته است در تمام نواحی ارزیابی شده فشار را به طوریکنواخت و متناسب منتقل کند؛ بنابراین نمی توان گفت که توزیع فشار کف پا را در افراد مبتلا به سندرم درد پتلو فمورال بهبود بخشیده است یا خیر.
    کلیدواژگان: سندرم درد پتلوفمورال، کفی، ارتز پا، فشار کف پا، سیستم پدار
  • مرجان اخوان امجدی، معصومه سیمبر *، سیدعلی حسینی صفحات 260-275
    هدف
    هدف از این مطالعه، شناسایی مسائل بهداشت باروری جنسی زنان با مشکلات جسمی حرکتی در پنج حیطه سلامت جنسی، غربالگری بیماری های شایع زنان، سلامت مادران، پیشگیری از بارداری ناخواسته و پیشگیری از بیماری های مقاربتی است.
    روش بررسی
    در این مطالعه مروری که در سال 1395 انجام شده است، از مقالات نمایه شده در پایگاه های اطلاعاتی پروکوییست، اس.آی.دی، مگیران، آوید، ایران داک، ایران مدکس، ساینتس دایرکت، کورنس، اشپرینگر، گوگل اسکالر و اسکوپوس استفاده شد. مجموعه مقالات بررسی شده شامل 61 مقاله (از 18 کشور مختلف) بود که تحقیقات کیفی و کمی مربوط به 15 سال اخیر (از سال 2000 تاکنون) را به زبان های فارسی و انگلیسی دربرداشت. پژوهش هایی که حجم نمونه و نحوه اجرای نامشخصی داشتند یا فقط روی معلولان ذهنی یا مردان انجام شده بود، از روند مطالعه حذف شدند. همچنین مقالاتی که متن کامل آن ها دردسترس نبود نیز از مطالعه حذف شدند.
    یافته ها
    شیوع 10درصدی زنان ناتوان در سنین باروری و افزایش سالانه 5/8میلیون نفری افراد ناتوان، بر ضرورت تلاش برای یافتن راه حل هایی برای ارائه هرچه بهتر خدمات تاکید دارد. بااین حال در این زمینه تحقیقات، به ویژه پژوهش های کیفی، بسیارمحدود بوده است. نتایج بیانگر آن بود که در بیشتر جوامع، دانش لازم درباره ناتوانی و چگونگی ارائه خدمات بهداشتی به این گروه از افراد کم بوده است. مهم ترین علل دسترسی نداشتن این جوامع به مراقبت های بهداشتی عبارت بود از: مشکلات بیمه و مالی، نداشتن دسترسی فیزیکی به مراکز بهداشتی، نگرش منفی ارائه دهندگان خدمت، نبود ارتباط موثر، ساختار فیزیکی غیردوستانه، کمبود تجهیزات، نبود نیاز ضروری به انجام آزمون، محدودیت های جسمی و شناختی و دسترسی نداشتن به تسهیلات. در جوامع اشاره شده ارائه خدمات غربالگری پاپ اسمیر و ماموگرافی بسیارضعیف بود و بیشتر آن ها مشاوره لازم را از پزشک مرتبط دریافت نمی کردند و آگاهی پایین و مراقبت های ضعیف تنظیم خانواده کاملا مشهود بود. در ایران نیز افرادی که دچار معلولیت هستند، به طور چشمگیری مراقبت های تنظیم خانواده کمتری دریافت کرده بودند. اغلب این زنان بارداری و زایمان را امری طبیعی می دانستند و به بچه دارشدن تمایل داشتند. این افراد با توجه به متفاوت بودن ارائه خدمات در بارداری و زایمان، تجربه مثبتی از این دوران را بیان می کردند؛ اما با افزایش عوارض بارداری و زایمان مواجه می شدند. آنان در معرض ابتلا به بیماری های مقاربتی بودند و در آن ها ارائه مشاوره جنسی ضعیف بود؛ زیرا بیشتر پزشکان تصور می کردند که آن ها رابطه جنسی ندارند.
    نتیجه گیری
    با توجه به پایین بودن آگاهی و دریافت مراقبت های بهداشت باروری جنسی در این گروه، آگاه سازی جامعه به ویژه افرادی که به نحوی با معلول ارتباط دارند، از مهم ترین برنامه هایی است که می تواند در درجه اول به شناخت و دستیابی مناسب تر به شیوه های انطباق خانواده و جامعه با معلول و برعکس منتهی شود و درآینده خدمات توان بخشی را نیز بهبود بخشد. همچنین به نظر می رسد باید به دنبال ارائه راهکاری برای افزایش توجه مسئولان به این گروه از افراد جامعه بود. برای رسیدن به این مهم باید نیازسنجی مرتبط صورت گیرد تا براساس آن سیاست های بهداشتی لازم برای آن ها درنظرگرفته شود و از این طریق بتوان به ارتقای سلامت افراد ناتوان جامعه کمک کرد
    کلیدواژگان: معلولان جسمی، افراد با ناتوانی، بهداشت جنسی، بهداشت باروری
|
  • Omid Rostam Zadeh, Malek Amini *, Afsoon Hasani Mehraban Pages 192-199
    Objective
    The participation of children in occupations, such as self-care, home environment, play, leisure, and educational and social environments, is significantly correlated with their health and wellbeing. Therefore, the aim of this study was to compare the children with cerebral palsy (CP) and their normally-developing counterparts in terms of their participation in each area of occupations.
    Materials and Methods
    This case-control study was conducted in 2015 with 50 children (aged 4-6 years) having CP and 50 normally-developing children (aged 4-6 years) in the Tehran city. The participants were chosen by a convenience sampling strategy and examined using the Persian version of Children Participation Questionnaire. The questionnaire was completed by the parents after the necessary explanations. SPSS (version 18) was used for statistical analysis, and independent t-test was used for the comparison.
    Results
    The mean ages of children with CP and normally-developing children were 5 years and 5.1 years, respectively. Significant differences (P0.05).
    Conclusion
    The results showed that the children with CP have a lower level of participation in occupations compared to their normally-developing counterparts. One of the reasons for the low participation level of children with CP could be the lack of goal-oriented and occupation-oriented interventions. Thus, this finding will help the healthcare providers to create and develop appropriate therapeutic and rehabilitation interventions so as to meet the needs of these children and promote their participation level and wellbeing.
    Keywords: Cerebral palsy, Child, Occupation, Participation
  • Fateme Shah Rafati, Masoume Pourmohamadreza, Tajrishi *, Ebrahim Pishyareh, Houshang Mirzaei, Akbar Biglarian Pages 200-211
    Objective
    Communication deficiency is one of the diagnostic criteria for autism, which leads to difficulty in learning speech and linguistic skills. Nowadays, it is common to use play therapy for supporting children with autism. Play therapy is an active approach that helps a child to reveal his conscious and unconscious feelings through playing. The present study aimed to determine the effectiveness of group play therapy on the communication skills of children with high functioning autism.
    Materials and Methods
    The present research was an experimental study, including a pretest and posttest design with a control group. Twelve 5-8 years old boys with high functioning autism were selected purposively from the Autism Charity Foundation in Tehran in 2013. All subjects were included according to get a diagnose of high functioning autism, literacy of parents to complete the questionnaire, lack of sensory disorders such as visual or auditory disorders, lack of physical or motor disorders such as cerebral palsy, not attending to the same play therapy intervention program simultaneously. All subjects were assigned randomly to the experimental and control groups (6 children in each group). The experimental group participated in 20 sessions (three times a week; 45 to 60 minutes for each session) and received group play therapy along with the routine program (mental and physical occupational therapy, and speech therapy). However, the control group received only the routine program. The communication skills of all the children were evaluated using the Gilliam Autism Rating Scale (GARS) before, at 20th session, and 2 months after the intervention. The collected data from two situations (pre-test, post-test) were analyzed by analysis of covariance. Repeated measure test was used to determine the lasting effect of group play therapy on the communication of boys after two months follow-up.
    Results
    The findings of the analysis of covariance showed that the group play therapy significantly influenced the communication of male children with high functioning autism. In addition, it was found that the effects of the group play therapy lasted significantly on the communication skills of the children even at two months follow-up (P
    Conclusion
    It is concluded that the group play therapy can help the children to understand and communicate well. This therapy can be used as a complementary training and therapeutic method for children with high functioning autism to help improve their communication deficiencies.
    Keywords: High functioning autism, Communication, Group play therapy
  • Hamid Dalvand, Leila Dehghan*, Abdolreza Yavari, Azadeh Riyahi, Akram Valizadeh Pages 212-221
    Objective
    Caregivers of children with cerebral palsy (CP) are faced with many challenges in self-care, treatment follow-up, educational care, and personal leisure time. Therefore, they should be trained for resolving their needs during caregiving. This study aimed to determine the priority of needs of mothering handling training for family caregiving of children and youth with CP at home based on the family-centered approach.
    Materials and Methods
    This cross-sectional study was performed on 186 children with CP (aged 4-12 years) from the rehabilitation clinics in the city of Arak. The participants were chosen by a convenience sampling strategy. Clinical tests such as the Manual Ability Classification System (MACS) and the Canadian Occupational performance measure were used to assess the level of fine motor function and determine the priority of needs of children with CP, respectively. The data were analyzed using statistical tests including two-way ANOVA.
    Results
    In this study, there were 89 girls and 97 boys with CP with a mean age 7.52.38 years. The CP types were as follows: spastic (67.7%), dyskinetic (13.9%), ataxic (5.9%), and hypotonic (4.8%). The most important priority of needs of mothering handling training was self-care and care related to children with CP in the level of V of MACS. The results showed that the priority of needs of the mothering handling training based on occupational performance (self-care, productivity and play/leisure) were toileting in the level of IV of MACS. There were no significant differences in the priority of needs of the training in the areas of sex and level of fine motor function (P>0.05); however, there were significant differences in age and self-care (P
    Conclusion
    The results showed that the highest priority of needs of mothering handling training was self-care, feeding, toileting, and functional mobility. However, the needs of mothering handling training enhanced with increasing severity of fine motor function lesions and age. The simultaneous relationships between age and MACS levels in children with CP have no effect on the priorities of mothering handling training. Organized training of families and caregivers about needs of mothering handling training and proper care of their children are facilitating steps in promoting the education of mothers of children with CP. It seems that the understanding and education of mothering handling for therapists responsible for managing children with CP and the education of their parents can open the way to effective caring and treatment.
    Keywords: Child with cerebral palsy, Manual ability classification system, Mothering handling training
  • Rezvan Lak, Mohsen Amiri *, Iraj Abdollahi, Akbar Biglarian, Roksana Bazaz Behbahani, Maryam Zargoosh Pages 222-231
    Objective
    The aim of the study was to determine the effect of strength and endurance training on the pelvic floor muscles in women suffering from stress urinary incontinence using electromyography (EMG) biofeedback.
    Materials and Methods
    Forty women volunteers suffering from stress urinary incontinence participated in this quasi-experimental clinical trial (before and after). The strength and endurance of pelvic floor muscles were evaluated before and after the intervention using EMG biofeedback (MyoTrac Infiniti). The patients performed pelvic floor exercises twice a week for a ten-week program under the supervision of a physical therapist. All data were analyzed using paired t-test, regression analysis, and Pearson correlation coefficient using SPSS (version 11).
    Results
    It was found that the maximum strength and endurance levels in each patients’ pelvic floor muscles before and after the intervention were statistically significant (P
    Conclusion
    The strength and endurance training of pelvic floor muscles using EMG biofeedback increased the pelvic floor muscle strength and endurance in women with stress urinary incontinence.
    Keywords: Stress urinary incontinence, Pelvic floor muscles, Exercise, Biofeedback
  • Fatemeh Fakar Gharamaleki *, Mohammad Rahim Shahbodaghi, Ali Jahan, Shohre Jalayi Pages 232-243
    Objective
    Stuttering is a developmental disorder of speech fluency with unknown causes. One of the proposed theories in this field is deficits in speech motor control that is associated with damaged control, timing, and coordination of the speech muscles. Fundamental frequency, fundamental frequency range, intensity, intensity range, and voice onset time are the most important acoustic components that are often used for indirect evaluation of physiological functions underlying the mechanisms of speech motor control. The purpose of this investigation was to compare some of the acoustic characteristics of speech motor control in children who stutter and children who do not stutter.
    Materials and Methods
    This research is a descriptive-analytic and cross-sectional comparative study. A total of 25 Azari-Persian bilingual boys who stutter (stutters group) and 23 Azari-Persian bilinguals and 21 Persian monolingual boys who do not stutter (non-stutters group) in the age range of 6 to 10 years participated in this study. Children participated in /a/ and /i/ vowels prolongation and carrier phrase repetition tasks for the analysis of some of their acoustic characteristics including fundamental frequency, fundamental frequency range, intensity, intensity range, and voice onset time. The PRAAT software was used for acoustic analysis. SPSS software (version 17), one-way ANOVA, and Kruskal-Wallis test were used for analyzing the data.
    Results
    The results indicated that there were no significant differences between the stutters and non-stutters groups (P>0.05) with respect to the acoustic features of speech motor control .
    Conclusion
    No significant group differences were observed in all of the dependent variables reported in this study. Thus, the results of this research do not support the notion of aberrant speech motor control in children who stutter.
    Keywords: Speech motor control, Stuttering, acoustic features, Fundamental frequency, Voice onset time
  • Samira Khalifeh Loo, Hosein Mobaraki *, Mohammad Kamali, Zahra Jafari Pages 244-251
    Objective
    Parent's satisfaction with the services for children with hearing loss is one of the most important indicators in evaluating the effectiveness of therapeutic and rehabilitation programs for such children. Accordingly, in the present study, the validity and reliability of the questionnaire for parent's satisfaction with the services provided for hearing-impaired children under the age of 6 years are examined .
    Materials and Methods
    In this descriptive and analytical research work, the questionnaire under study was completed by 60 randomly selected parents in Tehran who had used the training and rehabilitation services of these centers for at least one year. Fifteen of these parents were re-tested to assess reliability. The questionnaire was composed of 5 subtests of satisfaction of structural facilities (7 questions), satisfaction of sanitation conditions (10 questions), satisfaction of services and performance of the center (18 questions), satisfaction of the communication and the behavior of the staffs (12 questions), and satisfaction of fees against the services (3 questions). Internal consistency in level item and scale, items correlation with the total scale, test-retest repeatability, face validity, and content validity were also evaluated. Finally, the available data were analyzed by using SPSS (version 17) software. The other statistical methods included the Cronbach's alpha coefficients, Spearman correlation, and the tests of Kolmogorov-Smirnov Friedman, Kruskal-Wallis, and U-Mann Whitney.
    Results
    In relation to psychometric properties, 0.79 validity of the questionnaire and 90% reliability of internal consistency were obtained. Adequate correlations with the total scale were found for each item. In addition, the test-retest reliability was 75%. Most of the parents were found to be satisfied or pretty satisfied with most of the service areas of the centers, including overall satisfaction (69.5%), structural and environmental facilities (80.66%), sanitation conditions (75%), services and the performance of the center (91.66%), communication and stuff attitude (91.66%), and cost (55.5%). Among the items of the questionnaire, the greatest satisfaction was related to communication and staff attitude (SD=0.31, M=4.72), and the lowest satisfaction was with the fees of the service center (SD=0.62, M=3.27). The result of Spearman correlation between specific dimensions and overall satisfaction showed significantly positive correlation (P
    Conclusion
    The results of this study suggest that the questionnaire has good validity and reliability. In addition, it seems that the parent's satisfaction is high with respect to the services of the centers.
    Keywords: Satisfaction, Hearing loss, Hearing services in the area, Parents
  • Gholam Reza Aminian, Fatemeh Bahramian *, Masoumeh Bagherzadeh, Shima Fardipour, Zahra Safaeipour, Ameneh Abedian Avval Pages 252-259
    Objective
    Knee problems, particularly patellofemoral pain syndrome (PFPS), are one of the common complaints of adolescents and young adults. PFPS is also known as "runner's knee" or "jumper's knee" due to its high prevalence among sportspersons. Its symptoms can be aggravated by ascending and descending stairs, squatting, deep squatting, kneeling, prolonged sitting, standing up from sitting, and running. Hence, it affects many aspects of daily life, including the ability to perform pain-free exercise or work-related activities. Non-surgical treatments such as physiotherapy, insoles, and knee orthoses are commonly used to treat people with PFPS. Insoles with medial heel skive is a new method of insole modification that can control pronation and involves the selective removal of small amounts of medial plantar heel of the positive cast of the foot.
    The aim of this study is to evaluate the effects of custom-made insole with medial heel skive technique on plantar pressure in PFPS subjects.
    Materials and Methods
    In this controlled before-after study, 14 subjects with PFPS were recruited. Plantar pressure and contact area in eight areas of the foot with and without insole with medial heel skive technique were measured using the Pedar system. A paired t-test was used for statistical analysis.
    Results
    The results of this study showed that the use of insole with medial heel skive technique resulted in decreased plantar pressure in the medial hind foot (P=0.001) compared to without insole. Also, the average plantar pressure (P=0.003) and contact area (P=0.002) in the medial mid-foot with the insole with medial heel skive significantly increased in comparison to without insole. However, no significant change was observed in other regions.
    Conclusion
    The above-mentioned insoles managed to control pronation and alter plantar pressure distribution. However, since the insoles simply transferred the pressure from one area to another area and failed to distribute the pressure equitably over the examined regions, they cannot be considered to have improved plantar pressure distribution in patients with PFPS.
    Keywords: Patellofemoral pain syndrome, Insole, Foot orthoses, Plantar foot pressure, Pedar system
  • Marjan Akhavan Amjadi, Masoumeh Simbar *, Seyed Ali Hosseini Pages 260-275
    Objective
    The purpose of this study is to identify the sexual and reproductive health challenges in women with physical-motor problems in five domains of sexual health, screening for common diseases, maternal health, prevention of unwanted pregnancy, and sexually transmitted diseases.
    Materials and Methods
    This review study was conducted in 2016. Articles on the related topic were searched in the following databases: Proquest, Scopus, Springer, Cochrane, ScienceDirect, Iranmedex, MagiranIrandoc, SID, and Ovid. A total of 61 related research papers, including quantitative and qualitative researches in English and Persian, from the last 15 years papers (from 18 different countries since 2000) were included in this study. Articles with unknown sample size and methodology or those conducted only on mentally handicapped individuals or men were excluded. In addition, articles with no full text access were also excluded.
    Results
    It was found that, in the majority of communities, there was a lack of knowledge about disabilities and how to provide health services to women with physical-motor problems. Insurance and financial problems were the most common reasons for inaccessibility to health care. Other problems included the lack of physical access to health centers, negative attitudes of service providers, lack of effective communications, unfriendly physical structure, and lack of equipments. The Pap smear and mammography screening services were very poor; most of these services did not have the necessary approval from doctors. Other causes included lacking necessity of performing the test, physical and cognitive limitations, and lacking access to the facilities. In addition, low knowledge and poor family planning care were also evident. In Iran, people with disabilities had received significantly less care and family planning. Most of these women considered pregnancy and childbirth to be normal . Despite the differences in the provision of services in pregnancy and childbirth, the participants expressed positive experience during this period, although they did face increased complications of pregnancy and delivery. These women are at risk for sexually transmitted diseases and are provided with weak sexual counseling about sexuality because most of the doctors believed that they have no sex.
    Conclusion
    Thus, due to the low knowledge and received sexual-reproductive health care in this group, community awareness, particularly for those related to the disabled individuals, is one of the main programs that can lead to the understanding and proper achievement of techniques for family and community adaptation. This will also improve the rehabilitation services. It is important to devise a way to increase the attention of the concerned authorities toward the people with disabilities for better implementation of health policies for such individuals.
    Keywords: Physically handicapped, People with disability, Sexual health, Reproductive health