فهرست مطالب

پایش - سال هفتم شماره 1 (پیاپی 25، زمستان 1386)

مجله پایش
سال هفتم شماره 1 (پیاپی 25، زمستان 1386)

  • 90 صفحه، بهای روی جلد: 10,000ريال
  • تاریخ انتشار: 1387/01/05
  • تعداد عناوین: 11
|
  • پروین میرمیران، حمیرا مهربانی، فریدون عزیزی * صفحات 5-9

    نقش تغذیه در ایجاد و توسعه بیماری های غیرواگیر مانند بیماری های قلب و عروق و سرطان ها غیر قابل انکار است. هدف از این مطالعه بررسی تاثیر تعداد وعده های غذایی بر کاهش عوامل خطر بیماری های غیرواگیر است.
    افراد مورد مطالعه 592 نفر (275 مرد و 317 زن) با سن 50-19 سال بودند که به صورت تصادفی از طرح قند و لیپید تهران انتخاب شدند. الگوی مصرف از طریق تکمیل پرسشنامه دو روز یادآمد غذایی گرفته شد و افراد بر اساس تعداد وعده های غذایی در چهار گروه مختلف قرار گرفتند. گروه اول کمتر از 6 وعده در روز، دوم 7-6 وعده، سوم 9-8 وعده و چهارم بیش از 9 وعده در روز. اندازه گیری های تن سنجی و فشار خون بر اساس پروتکل های استاندارد صورت گرفت.
    نسبت شانس ابتلا به عوامل خطر بیماری های قلبی نسبت به گروه چهارم با استفاده از رگرسیون لجستیک بررسی شد. تعداد افراد در گروه اول، دوم، سوم و چهارم به ترتیب 190، 135، 185 و 82 نفر بود. شانس ابتلا به هیپرکلسترولمی، هیپرتری گلیسریدمی، LDL بالا در کسانی که تعداد وعده های بیشتری دریافت کرده بودند، کمتر بود که به ترتیب در گروه های اول، دوم، سوم نسبت به چهارم هیپرکلسترولمی عبارتند از: OR=1.18(%95CI=1.09-9.41), OR=3.93(%95CI=2.15-13.55), OR=9.14(%95CI=2.14-36.77) و هیپرتری گلیسریدمی OR=2.44(%95CI=1.44-2.98), OR=2.67(%95CI=1.80-3.46), OR=3.64(%95CI=1.98-4.30) و LDL بالا برای گروه اول و دوم: OR=9.27(%95CI=5.27-16.30) و OR=5.6(%95CI=2.79-11.55).
    با کنترل انرژی دریافتی، افزایش تعداد وعده های غذایی و کاهش حجم هر وعده می توان خطر ابتلا به برخی عوامل خطر بیماری های قلبی را کاهش داد.

    کلیدواژگان: تعداد وعده ها، انرژی دریافتی، عوامل خطر، چربی های خون، لیپوپروتئین ها
  • فریدون عزیزی*، الهه عینی صفحات 11-15

    متغیرهای متعددی در افزایش عوامل خطر بیماری های غیر واگیر دخالت دارند، از جمله این متغیرها نقش اشتغال و وضعیت تاهل در افزایش عوامل خطر بیماری های غیر واگیر است. یافته های متناقضی در رابطه با این ارتباط گزارش شده است. در این مطالعه رابطه اشتغال و وضعیت تاهل با عوامل خطر بیماری های غیر واگیر در زنان تهرانی مورد بررسی قرار گرفت. در یک مطالعه مقطعی 566 زن شاغل (216 زن مجرد و 350 زن متاهل) و 561 زن خانه دار (151 زن مجرد و 410 زن متاهل) با تطابق سنی به صورت تصادفی از جمعیت 15005 نفری مطالعه قند و لیپید تهران انتخاب و وارد مطالعه شدند.
    اطلاعات جمعیتی نمونه ها توسط پرسشنامه جمع آوری شد. قد، وزن، دور کمر و فشارخون سیستولیک و دیاستولیک اندازه گیری شد. شاخص توده بدنی (Body Mass Index-BMI) و نسبت دور کمر به باسن (Weight/Hip Ratio-WHR) محاسبه گردید. نمونه های سرمی برای اندازه گیری کلسترول، تری گلیسرید، HDL از افراد مورد بررسی اخذ گردید و آزمون تحمل گلوکز (Glucose Tolerance Test-GTT) اندازه گیری شد. LDL به وسیله فرمول فریدوالد محاسبه گردید. از آزمون آماری T test و ANOVA برای مقایسه متغیرها در دو گروه استفاده شد. اشتغال، وضعیت تاهل و تحصیلات، وارد مدل رگرسیون شدند. تفاوت های مشاهده شده با (P<0.05) معنی دار تلقی شد.
    میانگین و انحراف معیار سن در زنان مجرد و متاهل در دو گروه خانه دار و شاغل به ترتیب 34.3±8.4, 35.0±9.0, 34.4±8 و 34.7±9.0 بود. تفاوت معنی داری در تمام عوامل خطر بیماری های غیر واگیر و وضعیت تاهل مشاهده گردید. این تفاوت در زنان متاهل در مقایسه با زنان مجرد معنی دار بود (P<0.01). میانگین و انحراف معیار دو متغیر دور کمر و فشار خون دیاستولیک در زنان شاغل و زنان خانه دار مجرد و متاهل به ترتیب 76.3±11.0, 84.2±11.0, 75.4±9.5 و 86.0±12.4 سانتی متر و 77.0±8.4, 76.0±9.3, 73.0±8.4 و 77.0±10.0 میلی متر جیوه بود که این اختلاف نیز از نظر آماری معنی دار است (P<0.05).
    یافته ها موید افزایش بعضی از عوامل خطر بیماری های غیر واگیر در زنان خانه دار در مقایسه با زنان شاغل هستند. تمامی عوامل خطر بیماری های غیر واگیر در زنان متاهل بالاتر از زنان مجرد است.

    کلیدواژگان: زنان شاغل، زنان خانه دار، وضعیت تاهل، بیماری های غیر واگیر، عوامل خطر
  • محمد برخورداری *، پیمان سلامتی، کامبیز ستوده صفحات 17-21

    این مطالعه با هدف بررسی شیوع حرکات عادتی/ کلیشه ای، در کودکان شهر ارومیه انجام گردید. 300 کودک 4-12 ساله از 13 مهد کودک و دبستان به روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انتخاب و از طریق مراکز فوق الذکر برای کودکان و والدین آنها دعوتنامه ارسال گردید و با استفاده از پرسشنامه معتبر، شیوع حرکات بررسی شد. 167 پسر (56 درصد) و 133 دختر (44 درصد) مورد بررسی قرار گرفتند. تقریبا 50 درصد از کودکان (149 نفر)، مبتلا به یک نوع حرکت عادتی بودند.
    شایع ترین موارد یافت شده: دندان قروچه 16 درصد، سر کوبیدن 13 درصد، کشیدن مو 8 درصد، ناخن جویدن 7 درصد و انگشت مکیدن 6 درصد بود. بین جنسیت و حرکت عادتی رابطه ای یافت نشد، به جز در مورد سر کوبیدن که در پسرها شایع تر بود (P<0.001). همچنین ارتباط آماری معنی داری بین تحصیلات، شغل و رفتار والدین با کودک و حرکت عادتی یافت نشد.
    یافته های این مطالعه حاکی از آن است که شیوع انواع حرکات عادتی در کودکان بالاست. لذا توصیه می شود مطالعات گسترده تری در مورد بررسی آن انجام شود.

    کلیدواژگان: حرکات عادتی، دندان قروچه، سر کوبیدن، کشیدن مو، ناخن جویدن، انگشت مکیدن
  • محسن رضاییان، زینت سالم، غلام حسین حسن شاهی، امیر شمسایی، آرموند طوروسیان، رضا هزاره صفحات 23-28

    از ارزیابی رشد کودکان می توان به منظور تعیین وضعیت سلامت و وضعیت تغذیه یعنی نارسایی های تغذیه ای از قبیل کمبود و فزونی تغذیه ای استفاده نمود. یکی از ارزان ترین و سریع ترین روش های ارزیابی در کودکان، ارزیابی آنتروپومتریک (تن سنجی) است که وضعیت تغذیه آنان را در کوتاه و بلند مدت نشان می دهد.
    از آن جایی که تا کنون در زمینه بررسی تن سنجی کودکان مهاجر افغانی مطالعه ای در ایران به عمل نیامده است، مطالعه حاضر با هدف تعیین شاخص توده بدن (Body Mass Index) در کودکان مهاجر افغانی در سال 1384 انجام شد.
    این مطالعه مقطعی بر روی 606 کودک 14-6 ساله افغانی که در مدارس خودگردان شهرستان شهریار مشغول به تحصیل بوده اند. با اندازه گیری قد و وزن انجام شد. سپس شاخص توده بدن محاسبه شد و با استفاده از تقسیم بندی انجام شده از سوی مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری ها (Center for control and prevention disease) کودکان به سه گروه کم وزن، طبیعی و دارای اضافه وزن تقسیم شدند و میانگین سن کودکان 9.91±2.42 سال بود.
    نتایج نشان داد که 97 نفر (16 درصد) از کودکان، کم وزن، 492 نفر (81.2 درصد) دارای وزن طبیعی و 17 نفر (2.8 درصد) دارای اضافه وزن هستند. درصد کم وزنی در دختران (16.9 درصد) در مقایسه با پسران (15.2 درصد)، کم وزنی متولدین ایران (17.3 درصد) در مقایسه با متولدین افغانستان (15.1 درصد) و کم وزنی کودکان با رتبه اول و دوم (17 درصد) در مقایسه با کودکان رتبه سوم و بالاتر (15.3 درصد) بود که از نظر آماری این اختلافات معنی دار نبودند.
    نتایج این بررسی پیشنهاد می کند با توجه به فراوانی سوء تغذیه در کودکان مهاجر افغانی، برنامه های مداخله ای و آموزشی جهت بهبود رفع مشکل بهداشتی و تغذیه ای آنان اعمال شود.

    کلیدواژگان: وضعیت تغذیه، شاخص توده بدن، کودکان مهاجر افغانی
  • لیدا مقدم بنائم، حسن افتخار اردبیلی*، فرشته مجلسی، عباس رحیمی، سعید تاملی، علیرضا امینی منش صفحات 29-33

    مسمومیت حاملگی به طور معمول به صورت نشانگانی از افزایش فشار خون ناشی از حاملگی به همراه پروتئینوری با ادم تعریف می شود و پرفشاری در حاملگی عبارتست از فشار خون سیستولیک بالای 140 میلی متر جیوه، یا فشار خون دیاستولیک بالای 90 میلی متر جیوه در حداقل 2 بار اندازه گیری جداگانه به فاصله حداقل 6 ساعت. مسمومیت حاملگی یک عامل مهم ایجاد عوارض در مادر، مرگ پیش از ولادت (Prenatal death) و زایمان زودرس می باشد. از سوی دیگر بارداری های ناخواسته با شیوع 38 درصد در جهان، زنان را در معرض بروز علایم فشار عصبی، خطر افزایش بروز سقط، زایمان زودرس و تولد نوزادان کم وزن قرار می دهد. از آنجا که تاکنون ارتباط بین بارداری های ناخواسته و مسمومیت حاملگی، مورد بررسی قرار نگرفته بود، این مطالعه به منظور تعیین وجود یا عدم وجود این ارتباط طراحی شد. در این مطالعه 1800 زن باردار با سن بارداری کمتر از 28 هفته در دو گروه بارداری های خواسته و ناخواسته با تعداد مساوی (900 نفر در هر گروه) از زمان ورود در مطالعه تا زمان زایمان تحت بررسی و مراقبت های معمول بارداری قرار گرفتند. در صورت بروز پرفشاری و ادم (خیز)، زن باردار مبتلا به مسمومیت حاملگی تشخیص داده شد. در این مطالعه 23 مورد (2.5 درصد) مسمومیت حاملگی در گروه مادران دارای بارداری های خواسته و 37 مورد (4 درصد) در گروه مادران دارای بارداری های ناخواسته به وقوع پیوست که تفاوت بین دو گروه معنی دار نبود P=0.066, Odds ratio= 1.635(0.963-2.774).
    در مدل رگرسیون لجستیک چند متغیره نیز ارتباطی بین بارداری های ناخواسته و وقوع مسمومیت حاملگی مشاهده نشد. P=0.081, Odds ratio=1.603(0.943-2.724).
    از آنجا که با وجود بررسی های مختلف علل دقیق وقوع مسمومیت حاملگی شناخته نشده اند، باید مطالعاتی در سطح وسیع تر و در جوامع مختلف در این مورد انجام شود تا بتوان به قضاوت صحیحی در مورد ارتباط بارداری های ناخواسته و مسمومیت حاملگی دست یافت.

    کلیدواژگان: مسمومیت حاملگی، حاملگی ناخواسته، مراقبت دوران بارداری، مراکز بهداشتی درمانی
  • ژیلا صدیقی، سید رضامجدزاده *، سحرناز نجات، اکبر فتوحی، علی شهید زاده، ژاله غلامی، مسعود یونسیان، آرش رشیدیان، بیتا مسگرپور، آرش اعتمادی، کامران یزدانی صفحات 35-47

    این مطالعه با هدف طراحی مدل «ترجمه دانش» در سطح واحدهای تولید کننده دانش (مانند دانشگاه) انجام شده است. بر اساس این مدل نظری می توان اقدامات مورد نیاز برای شناسایی وضعیت موجود و طراحی مداخله های مورد نیاز در عرصه «ترجمه دانش» حاصل از پژوهش را در دانشگاه، سازماندهی و ارزیابی کرد. این بررسی در سال 1385 انجام شده و در آن از دو نوع مطالعه استفاده شده است. مطالعه اول به روش مروری (به هدف شناسایی مدل های ارایه شده در منابع) و مطالعه دوم به روش «بحث گروهی متمرکز» (به هدف جمع آوری نظرات تخصصی محققین و تصمیم گیران در خصوص عوامل موثر و موانع موجود در عرصه «ترجمه دانش» در نظام سلامت) انجام شد.
    دستاوردهای مطالعه مروری و «بحث گروهی متمرکز» منجر به طراحی مدلی تحت عنوان چرخه «ترجمه دانش» حاصل از پژوهش شده است. این مدل از 5 بخش اصلی تحت عنوان «تولید دانش»، «انتقال دانش»، «استفاده از پژوهش»، «انتقال سوال» و «بستر سازمان» تشکیل شده است. هر کدام از این بخش ها (به غیر از بستر سازمان) شامل دو جزء هستند. به طور کلی این مدل، الگوی اولیه برای مشخص کردن مفاهیم و ارتباطات مورد نیاز در عرصه «ترجمه دانش» را ارایه می دهد.

    کلیدواژگان: ترجمه دانش، کاربرد پژوهش، دانشگاه، نوآوری
  • همایون امینی*، ونداد شریفی، سید محمد اسعدی، محمدرضا محمدی، حسین کاویانی، یوسف سمنانی، امیر شعبانی، زهرا شهریور، رزیتا داوری آشتیانی، میترا حکیم شوشتری، ارشیا صدیق، محسن جلالی رودسری صفحات 49-57

    در این مطالعه، نسخه فارسی مصاحبه بالینی ساختار یافته برای اختلال های محور I در (Structured Clinical Interview for DSM-I) DSM-IV را با روش شناسی بین فرهنگی به فارسی ترجمه کرده و در یک مطالعه چند مرکزی، روایی آن را سنجیده ایم. این مطالعه در دو مرحله انجام گرفت: الف) ترجمه ابزار و بررسی روایی بین فرهنگی ترجمه، ب) مطالعه روایی ترجمه ابزار در جمعیت بالینی ایرانی. در این مطالعه 299 مراجعه کننده 18 تا 65 ساله که به درمانگاه های سرپایی مراجعه داشتند و یا در بخش های سه مرکز روانپزشکی در تهران بستری بودند شرکت نمودند. جهت بررسی روایی با هر بیمار یک مصاحبه کامل با استفاده از SCID توسط پرسشگر آموزش دیده انجام شد. آنگاه برای سنجش روایی SCID ظرف 3 روز از انجام مصاحبه، دو روانپزشک با توجه به کل اطلاعات موجود، با چک لیست DSM-IV به صورت توافقی تشخیص گذاری کردند و نتایج با تشخیص های SCID مقایسه شد. برای بررسی روایی از شاخص های کاپا، درصد توافق تشخیصی، حساسیت و ویژگی استفاده شد. برای تمام تشخیص ها جز کل اختلالات اضطرابی کاپا بالاتر از 0.4 بود. در صورتی که تشخیص های ارایه شده توسط روانپزشکان را Gold Standard تلقی کنیم، نتایج ویژگی عمدتا بهتر از نتایج حساسیت بوده است. در اکثر تشخیص ها ویژگی، بالاتر از 0.85 و در نیمی از این تعداد بالای 0.9 بوده است که نشان دهنده ویژگی مطلوب است. شاخص حساسیت تا حدودی پایین تر بوده است. نسخه فارسی SCID، ابزاری معتبر برای تشخیص گذاری برای مقاصد بالینی و به ویژه پژوهشی و حتی آموزشی است. از این رو به کارگیری آن برای مقاصد فوق الذکر در محیط های بالینی توصیه می شود.

    کلیدواژگان: روایی، فرهنگ، مصاحبه بالینی ساختار یافته
  • حمیرا فلاحی*، اکبر فتوحی، فرانک فرزدی، مسعود یونسیان، فرحناز الماسی صفحات 59-65

    ایدز از جمله بیماری هایی است که به علت کشندگی بالا، هزینه مراقبتی فراوان و ایجاد مشکلات اجتماعی و نیز گروه هدف آن که عمدتا از اقشار جوان جمعیت هستند از معضلات مهم جوامع بشری است. امروزه علی رغم درمان های موجود، ایدز به یک بیماری مزمن تبدیل شده است. افراد آلوده به ویروس HIV نیز نظیر سایرین به ویزیت و مراقبت های دهان و دندان نیاز دارند، ولی پایین بودن آگاهی و باورهای نادرست در خصوص HIV/AIDS موجب می شود که دندانپزشکان با ترس با افراد HIV مثبت برخورد نمایند یا اصلا آنها را نپذیرند. هدف این پژوهش بررسی میزان بهره مندی افراد آلوده به ویروس HIV از خدمات دندانپزشکی و عوامل موثر بر عدم بهره مندی آنان است. در این مطالعه که به صورت مقطعی انجام شد 230 نفر از افراد HIV مثبت در 3 کلینیک مشاوره بیماری های رفتاری در تهران بررسی شدند. انتخاب افراد مذکور به صورت تصادفی ساده بود و پرسشنامه ای بی نام به طور حضوری برای جمعیت تحت مطالعه تکمیل گردید. نتایج نشان داد 56 درصد از افراد تحت مطالعه فاقد پوشش بیمه ای بودند. میزان بی کاری افراد تحت مطالعه قبل و بعد از اطلاع از آلودگی به ویروس HIV از 5.2 درصد به 51.7 درصد افزایش یافته بود. در افراد تحت مطالعه از زمان اطلاع از آلودگی تا زمان انجام مطالعه 165 تقاضا (زن =27، مرد =138) برای دریافت خدمات دندانپزشکی ذکر شده است. میزان مراجعه افراد متقاضی برای دریافت خدمات دندانپزشکی 47.9 درصد و میزان بهره مندی از این خدمات 75.9 درصد است. فقط 60 درصد از افراد در هنگام بهره مندی از خدمات مذکور وضعیت آلودگی خود به ویروس HIV را به تیم درمانی اطلاع داده بودند. شایع ترین علل عدم مراجعه افراد متقاضی دریافت خدمات دندانپزشکی هزینه بالای این خدمات ذکر شده است. شایع ترین علل عدم بهره مندی از خدمات دندانپزشکی، عدم پذیرش آنان توسط کادر درمانی بوده و شایع ترین علل اطلاع ندادن افراد مذکور به کادر درمانی، ترس آنان از پذیرفته نشدن توسط کادر درمانی عنوان شده است. میزان مراجعه و بهره مندی افراد تحت مطالعه از خدمات دندانپزشکی نسبتا پایین بود. به نظر می رسد با توجه به علل عدم مراجعه، وضعیت بیمه و بی کاری افراد تحت مطالعه، پوشش بیمه ای، تا حدودی بتواند این مشکل را رفع نماید. در ضمن، عدم گزارش 40 درصد افراد HIV+ بسیار هشداردهنده است. دندانپزشکان بایستی نوع معالجه اینگونه بیماران را بیاموزند تا هم سلامت دهان و دندان بیماران تامین شود و هم باعث عدم گزارش دهی بیماران به مسوولان نگردد.

    کلیدواژگان: ویروس HIV، ایدز، بهره مندی، خدمات دندانپزشکی
  • آزیتا گشتاسبی*، مریم سادات وحدانی نیا، عباس رحیمی فروشانی، علی محمدی صفحات 67-73

    اختلالات عملکرد جنسی در زنان وابسته به سن، پیشرونده، شایع و موثر بر کیفیت زندگی هستند. این مطالعه به بررسی شیوع اختلالات عملکرد جنسی و ارتباط آن با متغیرهای زمینه ای و باروری در زنان متاهل مناطق شهری استان کهگیلویه و بویراحمد پرداخته است.
    با توجه به پوشش مطلوب خانوارهای تحت پوشش مراکز بهداشتی درمانی استان، زنان تحت نظارت این مراکز به روش نمونه گیری سهمیه ای تصادفی انتخاب و مصاحبه شدند. اطلاعات از طریق پرسشنامه ای محقق ساخت (با تایید روایی و پایایی توسط صاحب نظران) شامل متغیرهای جمعیتی - باروری و اختلالات عملکرد جنسی (بر اساس طبقه بندی DSM-IV) جمع آوری شدند. بانک داده ها در نرم افزار آماری SPSS ویرایش 13 ایجاد و ارتباط اختلالات عملکرد جنسی با متغیرهای مورد مطالعه در مدل رگرسیون لجستیک بررسی شد.
    در مجموع 1540 نفر از زنان متاهل مناطق شهری استان مورد مطالعه قرار گرفتند. میانگین سنی زنان 33.2±9.4 بوده و بیشتر آنها خانه دار بودند (84.5 درصد). ترتیب شیوع اختلالات عملکرد جنسی عبارت بود از: کمبود میل جنسی (35.1 درصد)، درد هنگام نزدیکی (34.9 درصد)، نرسیدن به اوج لذت جنسی (34.5 درصد) و عدم تحریک جنسی (31.6 درصد).
    نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد متغیرهای ذیل بر اختلالات عملکرد جنسی موثر بوده اند: تجربه کمبود میل جنسی: «سن» 463:OR=3.07(1.58-5.99) سال[، «عمل جراحی لگنی» OR=1.57(1.13-2.18)] سزارین[، تجربه عدم تحریک جنسی: «سن» 36-45: OR=2.2 0(1.27-3.79)] سال[، «روش پیشگیری از بارداری» OR=1.81(1.15-2.85)]: آمپول پروژسترونی/کاشتنی/انزال منقطع[، تجربه نرسیدن به اوج لذت جنسی: «سن ازدواج» 7-15: OR=2.93(1.33-6.42)] سال[، «روش پیشگیری از بارداری» OR=1.62(1.06-2.49)]: آمپول پروژسترونی/کاشتنی/انزال منقطع[، تجربه درد هنگام نزدیکی: «سن» 31-35: OR=0.48(0.29-0.77)] سال[، «تحصیلات» OR=1.84(1.10-3.07)]: دبیرستان[، «روش پیشگیری از بارداری» OR=1.80(1.02-3.18)]: کاندوم[.
    نتایج مطالعه بیانگر شیوع بالای اختلالات عملکرد جنسی در زنان مورد مطالعه است. در نظر داشتن متغیرهای زمینه ای و باروری موثر بر بروز این اختلالات، در شناسایی و درمان مبتلایان کمک کننده است.

    کلیدواژگان: اختلالات عملکرد جنسی، زنان، عوامل خطر، کهگیلویه و بویراحمد
  • بتول موسوی*، علی منتظری، محمدرضا سروش صفحات 75-81

    هدف از این مطالعه بررسی کیفیت زندگی زنانی بود که در طول جنگ تحمیلی و پس از آن مبتلا به ضایعه نخاعی شده اند. 21 نفر از 35 زن جانبازی که طی جنگ دچار ضایعه نخاعی شده اند، حاضر به شرکت در این مطالعه شدند.
    جهت بررسی کیفیت زندگی در این گروه، از پرسشنامه SF-36 استفاده شد. میانگین سن زنان دچار ضایعه نخاعی 41.95 سال (انحراف معیار= 12.9 سال) با محدوده سنی 17 تا 62 سال بود. میانگین مدت زمان ضایعه نیز 23.52 سال (انحراف معیار= 3.6 سال) بود. در گروه جانبازان دچار ضایعه نخاعی، 12 نفر (57.7 درصد) هرگز ازدواج نکرده بودند، 6 نفر (28.6 درصد) متاهل و 2 نفر (9.5 درصد) مطلقه بودند. 4 نفر (19 درصد) دچار کوادری پلژی (فلج هر 4 اندام) و بقیه موارد (81 درصد) پاراپلژی و پارزی بودند. کیفیت زندگی در حیطه های عملکرد جسمانی، درد جسمی، سلامت عمومی، عملکرد اجتماعی، مشکلات روحی و سلامت روان به طور معنی داری (P<0.05) از جامعه نرمال ایرانی کمتر بود. هر چند میانگین نمره در حیطه نشاط کمتر از جامعه ایرانی بود، اما تفاوت معنی داری مشاهده نشد. میانگین نمره سلامت عمومی در تتراپلژیک ها به طور معنی داری کمتر از پاراپلژیک ها بود. وضعیت تاهل و اشتغال، تاثیری بر روی کیفیت زندگی جامعه مورد مطالعه نداشت. به طور کلی جانبازان زن دچار ضایعه نخاعی از کیفیت زندگی مطلوبی برخوردار نبوده و سطح رضایت مندی آنان پایین بود.

    کلیدواژگان: ضایعه نخاعی، جانباز زن، کیفیت زندگی، جنگ، ایران، SF-36
|
  • Mirmiran P, Mehrabani H.H, Azizi F* Pages 5-9
    Objective(s)

    To study the association between the frequency of meals and the levels of non-communicable diseases (NCD) risk factors.

    Methods

    The sample comprised 592 people (275 men, 317 women) aged 19-50 years, selected randomly from the pool of participants in the Tehran Lipid and Glucose Study. Eating patterns were assessed and the number of meals in a day recorded using two-day 24-hour recall questionnaires. We divided the sample into four subgroups: Group l comprised subjects taking less than 6 meals per day. Group 2 included those taking 6-7 meals per day, the third had 8-9 meals per day, and Group 4 took more than 9 meals per day. Blood lipids were measured after 12-14 hours of fasting; anthropometric indices and blood pressure were also recorded.

    Results

    The four groups were composed of 190, 135, 185, and 82 individuals respectively. The risk of having high total cholesterol, triglycerides and LDL-cholesterol was found to decrease with greater meal frequency. No significant difference was observed in the intake of macronutrients. The intake of fibers was greater in the fourth group (P<0.001).

    Conclusion

    The study shows that increasing meal frequency may decrease the risk of NCDs. Considering the high prevalence of these disorders, changes in eating habits seem necessary.

    Keywords: Meal frequency, Energy intake, Lipid profile, Lipoproteins, Risk factors
  • Azizi F *, Ainy E Pages 11-15
    Objective(s)

    To investigate the relationship between the presence of risk factors for non-communicable diseases and occupation and marital status in Tehran women.

    Methods

    The sample was composed of 566 working women (216 single, 350 married) and 561 age-matched non-working subjects (151 single, 410 married), selected randomly from among 15005 participants in the Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS). Questionnaires were used to obtain demographic information. In addition, we recorded height, weight, waist circumference, systolic and diastolic blood pressures, body mass index (BMI), and waist to hip ratio (WHR). Serum total cholesterol, triglycerides (TG), and high-density lipoprotein (HDL) levels were measured and oral glucose tolerance test (GTT) performed. Low-density lipoprotein (LDL) levels were calculated using the Friedwald formula. We used Student's t test and one-way analysis of variance (ANOVA) to compare working and non-working women. Variables entered in the model included occupation, marital status, and education.

    Results

    The mean± SD age in single and married subjects in the working group was 34.3±8.4 and 34.7±9.0 years, respectively. The same values for single and married subjects in the non-working group were 34.4±8.0 and 35.0±9.0 years. There were significant associations between marital status and the prevalence of all non-communicable disease risk factors (P<O.O I). We also detected higher waist circumference and diastolic blood pressure in non-working women compared to those who had a job.

    Conclusion

    The data show higher levels of some non-communicable disease risk factors in non-working as compared to working women. All non-communicable disease risk factors were higher among married subjects.

    Keywords: Working women, Non-working women, marital status, Non-communicable disease, Risk factors
  • Barkhordari M *, Salamati P, Sotoudeh K Pages 17-21
    Objective(s)

    To study the prevalence of Stereotypic Movements (SM) in children.

    Methods

    Using a multistage sampling method, we selected 300 children from 13 day care centers and primary schools in Urmia (Western Azerbaijan Province). Data collection involved parent interviews in the presence of the children.

    Results

    Three hundreds children (167 boys and 133 girls) were included in the study. Nearly 50% (149 out of 300) had one type of SM. The prevalence of different type of stereotypic movements were as follows: bruxism 16%, head banging 13%, hair pulling 8%, nail biting 7% and thumb sucking 6%; each of the affected subjects had only one type of SM .There were not any significant relationships between sex and various SM varieties- except for head banging, which was more common in boys (P<0.001). There were no significant associations between parents' education or occupation and the presence of any type of SM (P> 0.05).

    Conclusion

    The prevalence of Stereotypic Movements is high in children. To confirm the findings more comprehensive studies are recommended.

    Keywords: Stereotypic Movements, Bruxisrn, Head banging, Hair pulling, Nail biting, Thumb sucking
  • Rezaeian M *, Salem Z, Hassanshahi Gh, Shamsaee A, Tourousian A, Hazareh R Pages 23-28
    Objective(s)

    To measure Body Mass Index (BMI) in Afghan immigrant children in 2005.

    Methods

    In this survey we selected 606 Afghan children aged 6-14 years and measured their weights and heights. After calculating body mass index (BMI), we categorized the subjects as underweight, normal, or obese.

    Results

    This study showed that 97 cases (16%) had low weight, 429 (81.2%) fell within the normal range and 17 (2.8%) were over-weight. Low weight was more common in girls than in boys (15.2% vs. 16.9%) but the difference was not statistically significant. Also, the prevalence of low weight was greater in children born in Iran (17.3%) than in those born in Afghanistan (15.2%). Children with birth ranks of3 were more likely to have low weight in comparison to first- and second-born subjects (17% vs. 15.3%), but the difference was not statistically significant.

    Conclusion

    In light of the high prevalence of malnutrition in Afghan· immigrant children, interventional and educational programs are needed to improve health and nutrition status in Afghan immigrants.

    Keywords: Body Mass Index, Immigrant Afghan Children, Nutritional Status
  • Moghaddam Banaem L *, Eftekhar H, Majlesi F, Rahimi A, Taamoli S, Aminimanesh A.R Pages 29-33
    Objective(s)

    To determine and compare the risk of preeclampsia in planned versus unplanned pregnancies in Tehran, Iran.

    Methods

    We studied 1800 pregnant women attending the urban and rural health centers of Shahr-e-Rey in Tehran for their routine prenatal care. The subjects were divided into 2 groups: Group A consisted of women with planned pregnancy and group B included women with unplanned pregnancy. Inclusion criteria were: gestational age less than 28 weeks at the time of entering the study and consent to take part in the research. Both groups were followed through their prenatal care and up to their delivery. The occurrence of preeclampsia was ascertained by the presence symptoms (hypertension and edema) in the prenatal visits. Hypertension was defined as systolic blood pressure> 140 mmHg or diastolic blood pressure> 90 mmHg measured on 2 separate occasions, at least 6 hours apart.

    Results

    There were 23 cases of preeclampsia in Group A (2.5%) and 37 cases in Group B (4%). The difference between the two groups was not statistically significant (P =0.066, Odds ratio=l.635, 95% CI=0.96-2.77). In multiple logistic regression analysis, there was no significant relationship between unplanned pregnancy and preeclampsia (P-value=0.081, Odds ratio= 1.603, 95% CI= 0.943-2.724).

    Conclusion

    There was no significant relationship between unplanned pregnancy and preeclampsia. As there is not enough evidence in the literature to support this finding, larger studies are recommended to evaluate the relationship between unplanned pregnancy and preeclampsia.

    Keywords: Unplanned pregnancy, Preeclampsia, Prenatal care, Health center
  • Sadighi J *, Majdzadeh R, Nedjat S, Fotouhi A, Shahidzade A, Gholarni J, Yonesian M, Rashidian A, Mesgarpour B, Eternadi A, Yazdani K Pages 35-47
    Objective(s)

    The present study was aimed to design a knowledge transfer model that would provide a conceptual framework for linking the different components of a knowledge translation cycle. Such a theoretical model will enable us to organize and evaluate the current situation and design further studies on the transfer of research generated knowledge.

    Methods

    This research, performed in 2006- 7 in Tehran University of Medical Sciences, utilized two distinct methodologies: the first part was a narrative review with the goal of identifying the existing knowledge transfer models; the second part included focus group discussions to find out the views and opinions of researchers and decision-makers concerning the factors that promote or hinder knowledge translation within the health system.

    Results

    The two studies have provided the input for designing a "Knowledge Translation Cycle" with five domains: Knowledge Creation, Knowledge Transfer, Research Utilization, Question Transfer, and the Context of University. Within each domain, the model includes two components (with the exception of the university context).

    Conclusion

    This model offers a theoretical basis for identifying the basic requirements and the linking mechanisms for the translation of knowledge.

    Keywords: Knowledge translation, Research utilization, University, Innovation
  • Amini H *, Sharifi V, Asaadi S.M, Mohammadi M.R, Kaviani H, Semnani Y, Shabani A, Shahrivar Z, Hakim Shooshtari M, Seddigh A, Jalali-Roodsari M Pages 49-57
    Objective

    To assess the validity of diagnoses obtained with the Iranian version of the Structured Clinical Interview for DSM-IV (SCIO-I).

    Methods

    This study was undertaken in two stages: (a) translation of SCIO-I into Persian (Iranian language), (b) assessing the validity of the Persian version in a sample of Iranian patients. We recruited 299 psychiatric patients- including inpatients and ambulatory cases- from 3 teaching hospitals. A trained SCIO interviewer administered the SCIO and then two psychiatrists developed a consensus diagnosis, using data from multiple sources.

    Results

    The degree of agreement between SCIO interviews and psychiatrists' diagnosis ranged from "moderate" for obsessive-compulsive and major depressive disorders to "good" for bipolar disorder and schizophrenia. With the psychiatrists' diagnosis used as the gold standard, the SCIO-based diagnosis showed high specificity and moderate to high sensitivity for most psychiatric diseases.

    Conclusion

    The results of this study indicate that the Iranian version of the SCIO is a valid instrument for diagnosis in clinical settings.

    Keywords: Culture, Structured Clinical Interview, Validity
  • Fallahi H *, Fotohi A, Farzadi F, Yunesian M, Almasi F Pages 59-65
    Objective(s)

    To determine the level of dental health services utilization by HIV-positive patients.

    Methods

    In this study we used a proportional random sampling method to select 230 HIV-positive patients from three HIV counseling centers. An anonymous questionnaire was completed for each patient.

    Results

    The total demand for dental services was 165. The rate of demand was 47.9% and the rate of utilization was estimated 75.9%. Most patients (56%) did not have insurance. Only 60% of these individuals notified the health workers of their HIV status. The most common reason for not demanding services was high cost, and the most common reason of non-utilization was the refusal by health workers to provide services. The main reason for not reporting the HIV-positive status was fear of rejection by the dentist.

    Conclusion

    Inadequate insurance coverage and poverty might result in decreased access to dental health in HIV-positive individuals. In addition there is need to improve knowledge of HIV in dentists and change their attitudes and practices in order to increase utilization of dental services by HIV-positive patients.

    Keywords: HIV, AIDS, Utilization, Dental health
  • Goshtasbi A *, Vahdaninia M, Rahimi Foroushani A, Mohammadi A Pages 67-73
    Objective

    This study aimed to determine the prevalence of female sexual dysfunction (FSD) and its relationship with reproductive variables in married women in urban areas of Kohgilouyeh-Boyerahmad Province.

    Methods

    This cross-sectional study covered urban areas of Kobgilouyeh-Boyerahmad Province. Using a quota sampling method, an ad hoc questionnaire containing items on demographic and reproductive variables, was administered to women attending primary health care delivery centers. Sexual dysfunctions were defined by the DSM-IV criteria. Data were analyzed using binary logistic regression.

    Results

    A total of 1540 married women residing in urban areas were studied. The mean age of the respondents was 33.2 (SD=9.4) years and most were housewives (%84.5). The self-reported frequencies of different FSDs were as follows: loss of desire (%35. l), dyspareunia (%34.9), anorgasmia (%34.5) and loss of arousal (%31.6). Binary logistic regression analysis showed the following risk factors for various FSDs: loss of desire: "age" [46>y: OR=3.07(1.58-5.99)], "pelvic surgery" [Cesarean Section: OR= 1.57 ( 1.13-2.18)]. loss of arousal: "age" [36-45y: OR=2.20(1.27-3.79)], "contraceptive method" [depo- provera/norplant/withdrawal: OR= l .81( 1.15-2.85)] anorgasmia “age at marriage" [7-15y: OR=2.93(l.33-6.42)], "contraceptive method" [depo• Provera/norplant/withdrawal: OR=l .62 (1.06-2.49)] dyspareunia: "age" [3 l-35y: OR=0.48(0.29-0.77)], "education" [high school: OR= 1.84(1.10-3 .07)], "contraceptive method" [condom: OR= 1.80 (1.02-3.18)].

    Conclusion

    The findings indicate that FSD is prevalent in the study population. The effects of demographic and reproductive variables should be considered in management of these disorders.

    Keywords: Female Sexual Dysfunction, Women, Risk Factors, Kohgilouyeh-Boyerahmad
  • Mousavi B *, Montazeri A, Soroush MR Pages 75-81
    Objective

    To assess health-related quality of life (HRQOL) in women who had suffered spinal cord injuries in the Iran-Iraq war (l980-1988).

    Methods

    A total of 35 female patients who had suffered spinal cord injury (SCI) in the war were entered into the study. Patients who gave their consent to participate in the study were asked to complete The Shott Form of Health Survey questionnaire (SF-36).

    Results

    The study achieved a response rate of 60% (21/35). The mean age of participants was 41.95 (SD=l2.9) years (ranging from 17 to 62 years): 57.7% of the subjects were single and 28.6% were married. Compared to the normal population, quality of life was significantly lower in all subscales (p<0.05) studied except for Vitality (VI) and Role Functioning (RP).

    Conclusion

    The study showed that spinal cord injury was associated with a significant decline in quality of life.

    Keywords: Quality of life, SF-36, Spinal cord injury, War, Iran