فهرست مطالب

معرفت فلسفی - سال شانزدهم شماره 2 (پیاپی 62، زمستان 1397)

فصلنامه معرفت فلسفی
سال شانزدهم شماره 2 (پیاپی 62، زمستان 1397)

  • تاریخ انتشار: 1397/12/21
  • تعداد عناوین: 9
|
  • صفحات 7-10
    در فلسفه تطبیقی (Comparative philosophy) غرض بررسی و مقایسه دو سنت یا دو مکتب، یا دو فیلسوف یا دو نظریه و امثال آن است. در این مقایسه مثلا مبانی، ساختار و روش و نتایج دو فلسفه ارائه می شود و مشابهت ها یا تفاوت های آنها و احیانا نقاط قوت و ضعفشان نشان داده می شود. ممکن است غرض محقق نشان دادن برجستگی یک فلسفه بر دیگری باشد یا اساسا چنین غرضی نداشته باشد. مقایسه فلسفه ابن سینا و کانت، مثلا یعنی مقایسه مبانی و روش و مسائل و استدلال ها و نتایج این دو فلسفه و احیانا داوری بین آنها. همین طور است مقایسه وحدت وجود اسپینوزا و وحدت وجود ابن عربی، یا برهان وجودی آنسلم با برهان صدیقین صدرالمتالهین.
    البته نباید ظاهربین بود و تفاوت ها و شباهت های سطحی و ظاهری را ملاک قرار داد و به صرف بیان تفاوت ها و شباهت ها بسنده کرد. پرداختن به فلسفه تطبیقی مشروط به شناخت عمیق دو فلسفه است. شناخت دنیای دو فیلسوف و نحوه نگاهشان و شناخت زبانشان شرط ضروری برای ورود در این عرصه است. گاهی ممکن است شباهت ظاهری باشد و تفاوت بنیادی و بعکس. پرداختن به فلسفه تطبیقی کار هر فیلسوف یا پژوهشگر فلسفه نیست. با خواندن چند ترجمه و کتاب و مقاله نمی توان دست به این کار زد. آشنایی عمیق با سنت های فلسفی و تاریخ فلسفه از لوازم فلسفه تطبیقی است، اما برای کار تطبیقی صرف دانستن تاریخ فلسفه کافی نیست.
    غرض از فلسفه تطبیقی نفس مقایسه و بیان شباهت ها و تفاوت ها نیست، بلکه باید دید ثمره آن چیست. ارزش مقایسه در ثمره آن است و باید نتیجه ای داشته باشد. صرف بیان مشابهت ها و تفاوت ها توجیه ندارد. مقایسه باید راه گشایی در حل مسئله و نوآوری داشته باشد. باید دید پرسشی که در هر دو نظام مطرح است چه پاسخی دارد؟ فلسفه تطبیقی برای بهتر شناختن فلسفه و حل مسائل فلسفی است. از رودررو قرار دادن دو مکتب یا دو متفکر می خواهیم به نتیجه ای برسیم. با مقایسه، دو طرف مقایسه بهتر شناخته می شوند. فلسفه تطبیقی برای شناخت و معرفی فلسفه خودی نیز راهگشاست. گاهی ممکن است تفاوت ها سطحی باشد و در مقایسه تحقیقی به وحدت بنیادین دو فلسفه برسیم؛ همچنین شباهت ها هم ممکن است سطحی باشد و دو فلسفه تفاوت بنیادی با هم داشته باشند. در فلسفه تطبیقی به تاثیر و تاثرات مکتب ها و افراد نسبت به یکدیگر هم ممکن است پی ببریم. از این جهت، فلسفه تطبیقی با تاریخ فلسفه گره می خورد. حاصل کلام این است که مطالعه تطبیقی فلسفه در فهم واقع و کشف حقیقت به ما کمک می کند. به درک فلسفه نزدیک تر می شویم. همچنین زمینه را برای تفاهم و نزدیک شدن فرهنگ ها فراهم می کند. فلسفه تطبیقی دیالوگ بین جریان های فلسفی است که زمینه برای دیالوگ بین فرهنگ ها را فراهم می کند و گفت وگوی بین تمدن ها را در عمیق ترین لایه های آن طرح می کند.
    فلسفه تطبیقی به معنایی که ما در اینجا توضیح دادیم بیشتر در دوره جدید مطرح شد و شاخه ای نسبتا جدید در فلسفه است و در گذشته چندان مورد توجه نبوده است. البته جسته و گریخته در لابه لای مباحث آراء فلاسفه بحث می شد و احیانا مقایسه ای صورت می گرفت، اما توجه استقلالی به این موضوع نبود. شاید یک نمونه کهن از مقایسه دو فلسفه کاری است که فارابی در الجمع بین رایی الحکیمین کرده است. او کوشیده بین آراء افلاطون و ارسطو در مواردی که آنها در ظاهر با هم اختلاف دارند جمع کند و حتی الامکان هماهنگی و توافق آنها را برجسته کند. اما چنان که می دانیم ظاهرا مبنای کار فارابی مطابق تصور آن زمان این بود که کتاب اثولوجیای افلوطین را از آن ارسطو می دانستند. در هر حال حتی این کار فارابی با فلسفه تطبیقی به معنای امروزی آن فاصله دارد. نمونه دیگر قطب الدین رازی است که در کتاب محاکمات بین آراء فخررازی و خواجه نصیرالدین در شرح اشارات داوری می کند. مقایسه نظرها و نظریات همیشه در فلسفه بوده، اما این غیر از فلسفه تطبیقی به عنوان یک گرایش و رشته است. چنان که اشاره به اندیشه های پیشینیان در همه کتاب های فلسفی ما هست، اما این عین تاریخ فلسفه نیست. نکته مهم در اینجا این است که فلسفه تطبیقی بیشتر به مقایسه دو فلسفه از دو فرهنگ مختلف می پردازد و این مقایسه است که حساس و جالب و سودمند است. مواردی که ما در فلسفه خودمان داشته ایم گفت وگوی درون فرهنگی است، اما در فلسفه تطبیقی توجه اصلی به مطالعه فلسفه هایی است که با هم فاصله دارند و بیگانه از هم به نظر می رسند، از همین جهت گاهی از آن تعبیر به فلسفه بین فرهنگی (cross- cultural philosophy) می شود.
    بی شک بین فلسفه ها اشتراکاتی هست که مبنای مقایسه است. اشتراک اصلی فلسفه ها این است که همه آنها پایبند به روش عقلی هستند. مسائل را تجزیه و تحلیل عقلی می کنند و با روش عقلی به استنتاج می پردازند و با علوم تجربی، تاریخی و نقلی و شهودی متفاوت هستند. از جهت خاستگاه نیز وجه اشتراک فلسفه اسلامی و غربی این است که هردو ریشه در فلسفه یونانی دارند. البته ریشه فلسفه غرب فقط یونان نیست، بلکه ریشه های رومی و مصری هم دارد و بنا بر بعضی از نظرها از فرهنگ و اندیشه شرقی و ایرانی هم بهره برده است. در اینجا باید افزود که فلسفه اسلامی از طریق ترجمه آثار اسلامی در قرون وسطا و تاثیرگذاری بر حکمای مدرسی، بر فلسفه غرب تاثیر گذاشته است. نکته اشتراک دیگر بین فلسفه اسلامی و بسیاری از فلسفه های غربی این است که آنها با ادیان ابراهیمی پیوند دارند و از آن متاثر هستند و از این جهت ریشه ها و مفاهیم مشترک دارند.
    مبنای دیگر مقایسه، وجود تفاوت هاست. بدون وجود تفاوت مقایسه معنا ندارد. مثل اینکه فلسفه اسلامی و فلسفه غرب هر دو از فلسفه یونان سرچشمه گرفتند، اما مسیرهای متفاوتی را طی کرده اند. فلسفه از عوامل مختلفی تاثیر می پذیرد. فلسفه از فرهنگ، اوضاع اجتماعی، دین، علوم و معارف دیگر و حتی خصوصیات روحی و روانی افراد رنگ می پذیرد. ازاین رو فلسفه در غرب، در جهان اسلام و در شرق دور سرنوشت مختلف داشته است. حتی در اسلام بین شیعه و سنی از جهت سیر و جایگاه فلسفه تفاوت هست. ادیان مسیحیت و یهودیت، تمدن یونان و روم، تحولات قرون وسطا و دوران رنسانس و پیدایش علم جدید در شکل گیری و مسیر فلسفه در غرب تاثیر چشمگیری داشته است. به عنوان مثال اگر فیزیک نیوتن ازیک سو و تشکیکات هیوم از سوی دیگر نبود فلسفه کانت هرگز به وجود نمی آمد. اگر رشد چشمگیر علوم تجربی و موفقیت تکنولوژیک آن نبود هرگز فلسفه پوزیتیویسم در غرب شکل نمی گرفت. اگر نظام سرمایه داری (کاپیتالیزم) در غرب شکل نمی گرفت مارکسیسزم پیدا نمی شد. این تحولات در جهان اسلام رخ نداده است. از سوی دیگر، تعالیم قرآن و آموزه های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امامان شیعه علیهم السلام در شکل گیری فلسفه اسلامی و رشد الهیات بسیار موثر بوده است. پیوند عقلانیت و معنویت در اسلام موجب شکل گیری عرفان نظری در جهان اسلامی شده که خود نوعی نظام مابعدالطبیعی است. عرفان نظری در مسیحیت و هند کم و بیش هست، اما هرگز به شکل عمیق و نظام مند که در جهان اسلام به صورت یک علم رشد پیدا کرده در سنت های دیگر دیده نمی شود. از سوی دیگر، به جهت رکود علوم تجربی و علوم اجتماعی در جوامع اسلامی متاخر فلسفه ناظر به این ساحت ها در جهان اسلام گسترش نیافت.
    توجه به چند نکته در مطالعات تطبیقی لازم است. یکی این است که باید از ترجمه و تطبیق شتابزده مفاهیم یک فرهنگ به مفاهیم آشنای فرهنگ خودی دوری کرد. این همسان پنداری گاهی مانع فهم ما از فرهنگ های دیگر می شود. تا به واژه آشنایی در مکتب فلسفی دیگر برمی خوریم نباید فکر کنیم لزوما این واژه یا اصطلاح در آن فرهنگ همان معنایی را دارد که در فرهنگ ما دارد. این امر مختص به فلسفه نیست، بلکه در همه مطالعات تطبیقی باید به آن توجه داشت. اصولا یکی از دشواری های کار تطبیقی ترجمه و معادل یابی است. البته منظورم فقط ترجمه و معادل لفظی در اینجا نیست، بلکه منظورم معادل مفهومی است. گاهی برخی تا آنجا پیش می روند که فرهنگ ها را به طورکلی غیرقابل نفوذ و درک می دانند که از آن به تطبیق ناپذیری (Incommensurability) تعبیر می کنند که این به نظرم افراط و زیاده روی است، گرچه دشواری این فهم و تطبیق را باید پذیرفت.
    مطلب دیگر این است که در مطالعه مقایسه ای تا جایی که ممکن است نباید پیش داوری داشت و فلسفه مورد قبول خود را همیشه برتر و فلسفه های دیگر را فرودست تر فرض کرد. این گونه ذهنیت مانع فهم و داوری درست درباره مکتب ها و نظریات رقیب می شود. اصولا پیش داوری ها رهزن هستند، مثلا یکی از پیش داوری ها آن چیزی است که ذات گرایان و طرف داران حکمت خالده دارند که براساس آن برای همه فلسف ها و ادیان و به طورکلی معارف بشری به ذات و گوهر مشترک قائل هستند. من نمی گویم ذات و گوهر مشترکی وجود ندارد، اما سخنم این است که اگر هم چنین نظری داریم در مطالعه تطبیقی باید آن را در پرانتز بگذاریم و از پیش فرض نکنیم. اگر تحقیق ما را به آنجا رساند اظهار کنیم.
  • احمد حیدرپور *، غلامرضا فیاضی صفحات 11-24
    غرض اصلی از این نوشتار بررسی دلایل و مفاد قاعده «امکان اشرف» در فلسفه مشاء و حکمت متعالیه است. در این راستا آشکار خواهد شد که علاوه بر عدم تمامیت دلایل این قاعده، مفاد آن بدون استمداد از وحدت شخصی وجود پذیرفتنی نیست؛ زیرا دلایل مشهور قاعده، همگی مبتنی بر استحاله صدور کثیر از واجب تعالی و کفایت امکان ذاتی ممکنات برای صدور از واجب تعالی است؛ درحالی که اولا این دو مبنا با یکدیگر ناسازگارند و ثانیا طبق نظر نهایی صدرالمتالهین و محققان، صدور کثیر از واجب تعالی ممکن است؛ اما مفاد این قاعده مستلزم تسلسل است و قواعد و مبانی فلسفی تا قبل از ظهور حکمت صدرایی قادر به حل این معضل نبوده اند. صدرالمتالهین نیز برای حل آن چاره ای جز تمسک به وحدت شخصی وجود نیافته است. استدلال بر این قاعده از طریق عین ربط بودن معلول به علت هستی بخش نیز راهی است که حکمت متعالیه برای اثبات آن هموار ساخته است. تتبع بسیار، فراوانی مدارک، تقریر صورت منطقی استدلالات و نگاه منتقدانه از ویژگی های این نوشتار است.
    کلیدواژگان: قاعده الواحد، قاعده امکان اشرف، فلسفه مشاء، حکمت متعالیه، وحدت شخصی وجود، قاعده النفس فی وحدتها کل القوی
  • محسن فکوری، محسن فهیم *، مجتبی جعفری صفحات 25-38
    بازخوانی اسرار نهفته در هبوط و بایسته های مربوط به صعودش، نه تنها فراهم کننده بستر تکامل نفس است، بلکه خودش قدمی والا در راستای تکامل نفس قلمداد می شود. صدرالمتالهین آیه مربوط به خلافت حضرت آدم علیه السلام را به نفس انسان و بیان ماهیت و انیت و کیفیت پیدایش آن ناظر دانسته، رابطه تنگاتنگی میان هبوط و صعود نفس ترسیم می نماید و هبوط را زمینه ساز صعود می داند. از رهگذر این جستار روشن می شود که در اندیشه صدرالمتالهین، مقام هبوط پایین ترین مرتبه از مراتب وجودی نفس است که بیانگر غایت نزول از فطرت اصلی اوست. هبوط در اندیشه صدرالمتالهین بیانگر یکی از مراتب وجودی نفس است که ارتباط تنگاتنگی با بدن دارد و زمینه ساز تکامل وجودی نفس است؛ ازاین رو هبوط نه تنها نقصی برای انسان نیست، بلکه زمینه ساز تکامل وجودی اوست که بدون هبوط میسور نیست. به باور وی، خطاب هبوط، خطاب تکوینی است؛ زیرا هبوط از بهشت به زمین تحت اختیار حضرت آدم علیه السلام نیست تا بتوان ایشان را بدان مکلف کرد.
    کلیدواژگان: هبوط، صعود نفس، تکامل نفس، جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء، صدرالمتالهین
  • کورش حیدری، محمدکاظم رضازاده جودی * صفحات 39-51
    صدرالمتالهین با پی ریزی حکمت متعالیه بر مبانی هستی شناختی نظیر اصالت وجود، تشکیک وجود و بساطت وجود، و با الهام گرفتن از فرهنگ دینی، به اثبات نظریه شعور همگانی پرداخت. صدرالمتالهین در برخی آثارش علم را مساوق تجرد دانسته، مادیات را فاقد شعور می داند؛ اما در بیشتر آثارش شعور همگانی را پذیرفته که مطابق آن، همان گونه که وجود، حقیقت یگانه ای است که در همه موجودات با اختلاف مراتب جاری است، صفات حقیقی آن، که همان علم و قدرت و اراده و حیات است، در همه موجودات جاری است. بنابراین همه موجودات، حتی جمادات، زنده، دانا، تسبیح گوی خداوند و عارف و شاهد وجود پروردگار و خالق خود هستند. به نظر می رسد نظریه نخست ناظر به علم بسیط و نظریه دوم ناظر به علم مرکب می باشد. از رهگذر این جستار روشن می شود که نظریه شعور همگانی به مثابه دستاوردی معرفت شناسانه از سلسله دستاوردهای حکمت متعالیه است که در فرهنگ دینی مطرح شد و در بستر حکمت متعالیه برهانی گشت، نه تنها در مسائل فلسفی و هستی شناسی تاثیرگذار است، بلکه بیانگر نوعی جهان شناسی است که کاملا با دیگر رویکردهای جهان شناسانه تفاوت دارد. این نظریه در نحوه تعامل با محیط زیست، اصول اخلاق زیست محیطی صدرایی را ترسیم می نماید که مهم ترین آنها عبارتند از: 1. اصل تعامل هوشمندانه با محیط زیست؛ 2. اصل تعامل شاهدانه با محیط زیست؛ 3. اصل تعامل مسئولانه با محیط زیست؛ 4. اصل تعامل مقدس با محیط زیست.
    کلیدواژگان: شعور همگانی، حکمت متعالیه، محیط زیست، اخلاق زیست محیطی
  • محمدحسین زاده(یزدی) * صفحات 53-77
    از پایه ای ترین مباحث دانش معرفت شناسی، بحث های ناظر به تصورات و مفاهیم است. در این نوشتار در پی پژوهش درباره این مسئله ایم که ویژگی های مفاهیم یا واژگان نظری (تئوریک) و نیز مفاهیم مشاهدتی چیست؟ آیا اصولا مفاهیم نظری مفاهیمی حقیقی اند یا مانند مفاهیم ساختگی همچون غول و پری دریایی و مفاهیم قراردادی و اعتباری غیرحقیقی؟ به بیان دیگر در ساحت مفاهیم نظری، واقع گرایی را باید برگزید یا ناواقع گرایی را؟ در گستره مفاهیم مشاهدتی چطور؟ سرانجام اینکه جایگاه این دسته مفاهیم در نظام طبقه بندی مفاهیم یا تصورات کجاست؟ بی تردید این مبحث از مهم ترین و بنیادی ترین مباحث معرفت شناسی در ساحت مفاهیم یا تصورات است؛ مفاهیمی که گزاره ها، قوانین و نظریه های علمی از آنها سامان می یابد. در این پژوهش درباره چنین مشکلی کاوش می کنیم و راه حل آن را پی می گیریم.
    کلیدواژگان: مفاهیم نظری، ابزارگروی، مفاهیم مشاهدتی، مفاهیم ساختگی، واقع گروی، تعریف اسمی و معقول اول
  • محمدحسین زاده * صفحات 79-90
    کانت فیلسوفی ناسازگارگراست که به ناسازگاری تعین علی و اختیار باور دارد. او می کوشد تا رهیافتی ارائه کند که به وسیله آن بتوان هم به تعین علی و هم به اختیار توامان معتقد بود. برای این منظور، او هریک از اختیار و ضرورت علی را در موطنی خاص و جدا از موطن دیگر تبیین می کند تا این دو مولفه ناسازگار، از یکدیگر جدا باشند و با هم مواجه نشوند. در این مقاله، دیدگاه کانت و راه حل او درباره تعارض ضرورت علی و اختیار تبیین شده است. در بررسی دیدگاه کانت این نتیجه به دست آمد که پنج اشکال به راه حل کانت وارد است و با فرض پذیرفتن ناسازگاری ضرورت علی و اختیار، راه حل کانت، راه حل مناسبی برای باور به اختیار نیست.
    کلیدواژگان: کانت، اختیار، ضرورت علی، ناسازگارگرایی، نومن، فنومن
  • محسن انبیایی * صفحات 91-101
    نیروبرد (مکانیک) کوانتومی در طلیعه قرن بیستم جانشین نیروبرد سنتی شد. برای معادله موج شرودینگر که در این نیروبرد جدید، دارای جایگاهی همچون جایگاه قوانین حرکت نیوتن در نیروبرد سنتی است، تعبیرهای فلسفی بسیاری ارائه شده که تعبیر منطق کوانتومی یکی از این تعابیر است. بنیان گذاران منطق کوانتومی مدعی اند که بر اساس مشاهداتشان در سطح کوانتومی، منطق سنتی که پیش از این به عنوان معیار سنجش استدلال صحیح از ناصحیح بوده است، فاقد کارایی مناسب است و باید آن را با یکی از تقاریر منطق کوانتومی جای‎گزین ساخت. در این مقاله ضمن معرفی مختصر نیروبرد کوانتومی و تعبیر منطق کوانتومی از این نیروبرد، حتی الامکان از ورود به مباحث صوری منطق کوانتومی احتراز می‎شود و با روش تحلیلی، امکان جای‎گزینی منطق سنتی با چنین منطقی بررسی می‎شود. بر اساس این تحقیق مشخص شد که منطق کوانتومی را باید صرفا یک صورت بندی ریاضیاتی دانست، نه یک منطق جای‎گزین، چراکه اولا منوط به یک تعبیر خاص از معادله شرودینگر است و ثانیا به وضوح از منطق سنتی برای ابطال آن استفاده کرده است. همچنین نتیجه ای که از کاربست این منطق بر دو منطق سنتی و کوانتومی حاصل می شود، صادق و کاذب بودن هم زمان هر دو منطق است، نه کاذب بودن منطق سنتی و صادق بودن منطق جای‎گزین.
    کلیدواژگان: منطق کوانتومی، منطق ارسطویی، منطق سنتی (کلاسیک)، نیروبرد (مکانیک) کوانتومی، نظریه کوانتوم، تعبیر کوانتومی، تابع موج
  • محمود نمازی اصفهانی * صفحات 103-118
    در این نوشتار، منابع معرفتی فلسفه های اگزیستانس بررسی می‎شود. بدین منظور ابتدا به اختصار پیشینه نظرات درباره ارزش معلومات بشری از یونان باستان تا دوره معاصر و فلسفه قرن بیستم بیان می‎گردد. و در خلال تبیین این سیر تاریخی، اندیشه پدیدارشناسی و درون ماندگاری به عنوان یکی از منابع معرفتی فلسفه های اگزیستانس رصد می‎شود. در این بخش شیوه انتقال این اندیشه از کسانی همچون لامبرت و کانت در دوره جدید به نیچه، سارتر و دیگران در دوره معاصر و فلسفه اگزیستانسیالیسم مورد توجه قرار می گیرد. و نقش حلقه واسط این جریان فکری یعنی شوپنهاور، به عنوان شاگرد باواسطه کانت و استاد بی واسطه نیچه برجسته می گردد. سپس جایگاه پدیدارشناسی در میان دانش های همگنش یعنی هستی شناسی، معرفت شناسی، اخلاق و منطق تشریح، و مشخص می شود. که پدیدارشناسی نمی تواند گرایشی در برابر دانش های همگنش باشد؛ زیرا پدیدارشناسی یعنی شناخت پدیده ها و با این وصف جزو دانش شناخت به شمار می‎آید، نه در مقابل آن. سپس مفهوم لغوی و اصطلاحی، تعریف، ادوار و موضوع پدیدارشناسی واکاوی می شود. و این نتیجه به دست می آید که ارائه تعریف ثابت و یقینی برای پدیدارشناسی، ناممکن است. در پایان، دیدگاه (پدیدارشناسی به مثابه مبنای معرفت شناختی اگزیستانسیالیسم) نقد و بررسی می گردد.
    کلیدواژگان: اگزیستانسیالیسم، پدیدارشناسی، درون ماندگاری
  • محمدحسین طالبی * صفحات 119-138
    دانش فلسفه حق دانش نوپدیدی است که با استدلالات عقلی درباره امری واقعی به نام حق (در برابر تکلیف) و مسائل مربوط به آن اظهارنظر می کند. تاملات عقلی ژرف اندیشانه درباب محتوای مفهومی و نیز ساختار وجودی آموزه حق، و نیز درباب انواع حق و صاحبان آن و همچنین نگاه موشکافانه ناظر به منشا همه انواع حق، از مهم‎ترین مسائل دانش فلسفه حق به مثابه دانشی میان رشته ای به شمار می روند. در این نوشتار، دانش فلسفه حق به عنوان دانشی نوپا و مستقل معرفی شده و رئوس ثمانیه این دانش برای نخستین بار بیان می شوند. در گام نخست دانش فلسفه حق، تعریف شده و سپس موضوع آن توضیح داده خواهد شد. در مرحله بعد غرض این علم و در گام چهارم قلمرو این دانش نوپا و مباحث آن توضیح داده می شوند. فایده این علم، جایگاه آن و ارتباط این علم نوپدید با دیگر شاخه های دانش و نیز روش تحقیق در آن مطالبی است که در مراحل بعد بیان خواهند شد. واپسین بخش این نوشتار حاوی نکاتی درباره مولف این علم است. روش تحقیق در این پژوهش، توصیفی تحلیلی است.
    کلیدواژگان: حق، تکلیف، فلسفه حق، معنای حق، انواع حق، صاحبان حق، منشا حق، رئوس ثمانیه فلسفه حق
|
  • Ahmad Heydar, poor *, Qolam, Reza Fayyazi Pages 11-24
    The main purpose of the present article is investigating the reasons and the content of the ‘law of higher possibility’ in peripatetic philosophy and transcendental theosophy. Accordingly, it will become clear that in addition to non-integrity of the reasons for that law, its content is not acceptable without aid from personal unity of existence, because the well-known reasons of that law are all based on impossibility of plural emanation from the Most High Necessary existent as well as the sufficiency of the essential possibility of the possibilities for being emanated from the Most High Necessary existent. This is while, firstly, these two foundations are inconsistent, and, secondly, according to Mulla Sadra’s final opinion and that of other scholars, the plural emanation from the Most High Necessary existent is possible. The content of that law, however, involves infinite regression; and the philosophical rules and bases were unable, before the emergence of Mulla Sadra’s philosophy, to resolve that issue. Besides, Mulla Sadra was forced to resort to the ‘personal unity of existence’ to resolve it. Another way prepared by the transcendental theosophy to prove it is arguing for that law through the relationship between the effect and the creating cause. Much research, ample documents, stating the logical form of the arguments, and the critical look are among the features of this article.
    Keywords: the law al-waahid, the law of higher possibility, peripatetic philosophy, transcendental theosophy, personal unity of existence, the law of ‘the soul, while unique, contains all faculties
  • Muhsen Fakuri, Muhsen Fahim *, Mujtaba Ja’fari Pages 25-38
    A rereading of the mysteries hidden in Adam’s Fall and the musts related to his ascend not only prepares the ground for his soul’s perfection, but also is – in itself – a high step in the way of the soul’s perfection. Mulla Sadra considers the Quranic verse about Adam’s divine vicegerency as related to his soul and stating its nature and the quality of its creation, drawing a close relation between Adam’s Fall and the soul’s ascend, considering Adam’s Fall as the ground for his ascend. Accordingly, this study clarifies that in Mulla Sadra’s thought, the status of Adam’s Fall is the lowest order in the existential orders of the soul, which shows the ultimate fall from his original nature. Adam’s Fall in Mulla Sadra’s thought shows one of the existential orders of the soul with a close relationship with the body and prepares the ground for the existential perfection of the soul. Thus, not only is the Fall not a deficiency for the man, it prepares the ground for his existential perfection, which was not possible without that fall. He believes that the address in the Fall is a genetic one because the fall from the paradise into the earth was not volitional for Adam so that he may be obliged to do it.
    Keywords: Adam’s Fall, the soul’s ascend, the soul’s perfection, physical emergence, spiritual survival, Mulla Sadra
  • Korosh Heydari, Muhammad Kazem Reza, zada Judi * Pages 39-51
    By establishing the transcendental theosophy on ontological bases such as existentialism, gradation of existence and simplicity of existence, and by getting inspired from the religious culture, Mulla Sadra attempted to prove the theory of universal consciousness. In some of his works, Mulla Sadra has considered science concomitant with abstractness, regarding material beings as lacking consciousness, but in most of his works, he has accepted the [theory of] universal consciousness, based on which, just as the existence is a unique reality running in all beings with differing orders, its true attributes (knowledge, power, will and life) is running in all beings. Thus all beings, even inanimate objects, are alive, intelligent, praising God and acknowledging God’s existence as their creator. Apparently, the first theory is related to the simple knowledge and the second theory is related to composite knowledge. Accordingly, the present study clarifies that the theory of universal consciousness, as an epistemological achievement of various achievements of transcendental theosophy – put forward in religious culture and argued for in the context of transcendental theosophy – not only is influential in philosophical and ontological issues, but also shows some sort of ontology quite different from other sorts of it. This theory delineates Mulla Sadra’s principles of environmental ethics in interaction with environment, the most important of which are as follows: (1) the principle of intelligent interaction with environment, (2) the principle of witness interaction with environment, (3) the principle of responsible interaction with environment, and (4) the principle of sacred interaction with environment.
    Keywords: universal consciousness, transcendental theosophy, environment, environmental ethics
  • Muhammad Hussein, Zade Yazdi * Pages 53-77
    Among the most basic discussions in epistemology are those related to ideas and concepts. In the present writing, we are trying to find out the features of theoretical concepts or terms as well as observational concepts. We are to find out whether the theoretical concepts are true concepts in principle or untrue ones like fairy tales and monsters or conventional concepts. In other words, must we choose realism or unrealism in the realm of theoretical concepts? What about the realm of observational concepts? And finally, what is the status of such concepts in the classification system of concepts and ideas? Undoubtedly, this discussion is among the most important and most basic epistemological discussions in the realm of concepts and ideas, through which the scientific propositions, laws and theories are organized. In the present study, we explore such a difficulty and pursue the related solution.
    Keywords: theoretical concepts, instrumentalism, observational concepts, fabricated concepts, realism, nominal definition, the prime intelligible
  • Muhammad Husseinzadeh * Pages 79-90
    Kant is one of the philosophers that believe in the incompatibility between causal determination and free will. He tries to provide an approach in which one can be convinced of both causal necessity and free will. For this purpose, he explains each of causal necessity and free will in a special domain apart from the other domain, so that these two incompatible components are separated and not confronted. In this paper, Kant's viewpoint and his solution to the conflict between causal necessity and free will are explained. In examining Kant's view, it was concluded that Kant's solution has five rejections, and assuming that the necessity and free will are incompatible, Kant's solution is not an appropriate way to believe in free will.
    Keywords: Kant, Free Will, Causal Necessity, Incompatibility, Noumenon, Phenomenon
  • Muhsen Anbiyaie * Pages 91-101
    Quantum mechanics replaced the traditional mechanics in the early twentieth century. To study Schrodinger’s wave equation, whose position in this new mechanics is like the status of Newton’s movement laws in traditional mechanics, numerous philosophical statements have been offered, one of which is ‘quantum logic’. The founders of quantum logic claim that on the basis of their observations in quantum level, the traditional logic, which previously served as the measurement for right and wrong arguments, lacks the proper efficiency and must be replaced by one of the expressions of quantum logic. In the present article, while shortly introducing quantum mechanics and quantum logic, we have avoided entering the formal discussions of quantum logic and used analytical method to investigate the possibility of replacing the traditional logic with quantum logic. According to this study, it was clarified that one must regard quantum logic just as a mathematical formulization, not an alternative logic, because firstly it is dependent on a certain statement of Schrodinger’s equation, and secondly, one must use traditional logic to falsify it. Applying this logic to traditional and quantum logic would result in truth and falsehood of both logics and not falsehood of traditional logic and truth of alternative logic.
    Keywords: quantum logic, Aristotle’s logic, traditional (classic) logic, quantum mechanics, quantum theory, quantum statement, wave function
  • Mahmoud Namazi * Pages 103-118
    In this paper the epistemic sources of existential philosophies are inspected. To this end, first, we explain briefly the antecedent views regarding the value of human knowledge from ancient Greece to contemporary philosophy and philosophy of the 20th century. During the explanation of this historical survey, the idea of phenomenology/internality as one of the epistemic sources of existential philosophies is observed. In this section, the way in that this reflection transfers from Johann Heinrich Lambert (1728 – 1777) and Immanuel Kant (1724 – 1804) in modern history, to Jean-Paul Charles Aymar Sartre (1905 – 1980) and Friedrich Wilhelm Nietzsche (1844 – 1900) and others in contemporary century and existential philosophy is examined. Then the role of mediocrity of this line of thought, i.e., Arthur Schopenhauer (1788 – 1860) as an intermediary student of Kant and direct teacher of Nietzsche is highlighted. Then the position of phenomenology among its homogeneous fields, such as, epistemology, ethics and logic is descripted and distinguished. In this section it will be observed that phenomenology could not be a tendency opposing its homogeneous fields, for phenomenology means to know phenomena, and therefore in this case it is part of knowledge, not opposite to it. Then lexical and terminological concepts, definition, courses and the subject of phenomenology are investigated. In this part we will deduce that it is impossible to give a firm, fixed and definite definition for phenomenology. At the end the theory of phenomenology as a basis of epistemology of existentialism is examined.
    Keywords: existentialism, phenomenology, internality
  • Mohammad Hossein Talebi * Pages 119-138
    The science of the philosophy of rights is a new science which speaks about a factual thing by the name of right (the opposite of duty) and its related issues by rational arguments. Some of the most significant issues of the philosophy of rights science as an interdisciplinary science are: profound rational meditations about conceptual content of the right and its existential structure, types of rights and rights holders, and an acute look analyzing the source of all kinds of rights as well. In this writing, the science of the philosophy of rights as a new and independent science as well as its eight fundamental issues will be explained. In the first step, the science of the philosophy of rights will be introduced, and then its subject will be explored. In the next stage, the purpose of this science will be explained. The extent of the philosophy of rights and its issues will be explicated in the fourth step. The benefit of this science, its position and the relation of this new science with other branches of knowledge as well as the its research method will be mentioned in the next stages. The last part of this writing includes some points about the main author of this science.
    Keywords: the right, duty, philosophy of rights, the meaning of right, types of right, right holders, source of rights, eight fundamental issues of the philosophy of rights