فهرست مطالب

Zahedan Journal of Research in Medical Sciences
Volume:5 Issue: 2, 2003

  • تاریخ انتشار: 1382/05/11
  • تعداد عناوین: 9
|
  • میررضا بخیرنیا، علیرضا عبدالله شمشیرساز، محمد کامگار، غزاله عرفان زاده، نوید بوذری، سیدمحمود طباطبایی، باقر لاریجانی صفحه 1
    به نظر می رسد که عناصر کمیاب در متابولیسم استخوان نقش حیاتی ایفا می کنند. این مطالعه وضعیت مس سرم و ارتباط آن را با اختلالات تراکم استخوان (BMD) در بیماران تالاسمی مشخص می کند. در 131 بیمار مبتلا به بتاتالاسمی که تحت انتقال خون قرار می گرفتند و تمام این بیماران در محدوده سنی 10 تا 20 سال قرار داشتند سطح سرمی مس با روشFlame-Atomic Absorption Spectrophotometry اندازه گیری شد.BMD در مهره های کمری (L1-L4) و گردن استخوان فمور با روش DEXA اندازه گیری شد. میزان دریافت مس از راه تغذیه همراه با میزان مصرف کلسیم روزانه توسط پرسش نامه های بسامد غذایی ارزیابی شد و تاریخچه درمان بیماری و داده های دموگرافیک هم به دست آمد. کمبود مس سرم در %67.7 از دختران و %75.7 از پسران بیمار دیده شد. دختران بیمار با شاخص درمانی پایین (P<0.025) سطح سرمی مس بالاتری داشتند (P<0.05). در جمعیت مورد مطالعه متوسط دریافت روزانه مس 0.41 ±1.08 میلی گرم در روز بود. z-score BMD کمتر از -2 در مناطق کمری و فمورال به ترتیب در %68.7 و %17.6 بیماران ارزیابی شده، دیده شد. سطح مس سرم با اختلالات BMD ارتباطی نشان نداد. میزان پایین مس سرم همراه با سطح بسیار پایین مصرف روزانه این عنصر اهمیت رسیدگی به رژیم غذایی و مکمل های خوراکی را در این بیماران نشان می دهد. مطالعات بالینی جهت بررسی تاثیر این مداخلات پیشنهاد می شود.
    کلیدواژگان: مس سرم، تالاسمی، تراکم استخوان، دریافت مس
  • اکبر سلطانی، نسیبه خالق نژاد طبری، محمد پژوهی، حسین ادیبی، ایمان رحیمی، باقر لاریجانی صفحه 2
    ناهمخوانی امتیاز T وقتی روی می دهد که تفاوت بین تراکم استخوانی لگن و ستون فقرات به حدی باشد که منجر به دو تشخیص متفاوت (بر اساس معیارهای تشخیصی سازمان جهانی بهداشت- (WHO گردد. این مقاله شیوع ناهمخوانی امتیاز T در نواحی آناتومیک مختلف را در 4229 بیماری که بین سالهای 1379 تا 1382 در مرکز سنجش تراکم استخوان بیمارستان شریعتی تهران ارزیابی شدند، گزارش می کند. این مطالعه بصورت مقطعی بر روی اطلاعات جمع آوری شده از 4229 بیمار مراجعه کننده به مرکز سنجش تراکم استخوان مرکز تحقیقات غدد بیمارستان شریعتی تهران طی 3 سال انجام شد.داده های مربوط به اطلاعات دموگرافیک و عوامل خطر و معاینات اولیه شامل قد و وزن و نیز سنجش تراکم استخوان (BMD) با استفاده از روش DXA انجام شد. نتایج سنجش تراکم استخوان مطابق معیارهای WHO تفسیر گردید. برای آنالیز آماری از نرم افزار SPSS استفاده شد. در مجموع 4229 نفر %8.2) مرد و %91.8 زن(با متوسط سنی 53.44± 11 ارزیابی شدند. ناهمخوانی ماژور در %2.7، ناهمخوانی مینور در %38.9 و همخوانی در %58.3 مراجعه کنندگان مشاهده شد. وجود ناهمخوانی در سنجش تراکم استخوان با جنس مراجعه کنندگان ارتباطی نداشت (P=0.001). میانگین سنی با افزایش ناهمخوانی افزایش می یافت (P<0.001) و فراوانی ناهمخوانی در دو گروه سنی زیر 65 سال و بالای 65 سال متفاوت بود (P=0.006). در بین زنان مورد مطالعه فراوانی ناهمخوانی در زنان یائسه بیشتر بود (P<0.001). همچنین فراوانی ناهمخوانی در مردان مشابه زنان قبل از یائسگی بود و در زنان بعد از یائسگی نیز با افزایش تعداد سالهای پس از یائسگی افزایش می یافت (P<0.001). تعیین میزان اهمیت ناهمخوانی در پیش آگهی بیماران و خطر شکستگی ناشی از آن نیازمند انجام مطالعات آینده نگر است. شیوع بالای ناهمخوانی می تواند از نظر بالینی در تفسیر نتایج تراکم سنجی ایجاد مشکل کند و اعتبار این روش تشخیصی را مخدوش می کند و برای رفع این نقیصه انجام مطالعاتی برای تعریف معیارهای معتبرتر دانسیتومتر یا تعیین استراتژی تشخیصی- درمانی ویژه اینگونه نتایج لازم به نظر می رسند.
    کلیدواژگان: ناهمخوانی امتیاز T، استئوپوروز، استئوپنی، تراکم سنجی استخوانی، DXA
  • میررضا بخیرنیا، دکترمحمد پژوهی، حسین ادیبی، رضا برادر جلیلی، غزاله عرفان زاده، باقر لاریجانی صفحه 3
    هدف این مطالعه مشخص کردن ارتباط بین تراکم مواد معدنی استخوان (BMD) با فشار خون و کلسیم دریافتی روزانه در 214 مرد که سن آن ها بین 20 تا 76 سال است، می باشد. BMD با روش DEXA در مهره های کمری (L2-L4) و مناطق مختلف استخوان فمور اندازه گیری شد. فشار خون سیستولیک و دیاستولیک توسط دستگاه اندازه گیری فشار خون MPC-350 اندازه گیری گردید. داده های دموگرافیک توسط پزشکان جمع آوری و میزان مصرف روزانه کلسیم افراد شرکت کننده با پرسش نامه های تغذیه ای مشخص شد.مدل های رگرسیون چندگانه خطی پس از همسان شدن برای سن، شاخص توده بدنی، کلسیم رژیم غذایی و تاریخچه ورزشی بیماران، نشان دادند که فشار خون دیاستولیک با BMD گردن فمور رابطه منفی دارد P=0.032) و (B=-0.145. با در نظر گرفتن همان فاکتورها فشار خون دیاستولیک ارتباط منفی نزدیک به معنی دار بودن با BMA گردن فمور داشت. فشار خون سیستولیک با BMD گردن فمور P=0.012) و (r=-0.171 و Ward’s P=0.006) و (r=-0.186 ارتباط داشت، اما این ارتباط پس از در نظر گرفتن فاکتورهای مداخله گر محتمل پایدار نماند. مطالعات بیشتری لازم است تا مشخص شود که افزایش فشار خون به عنوان یک علت باعث کاهش توده استخوانی می شود.
    کلیدواژگان: تراکم معدنی استخوان، فشار خون شریانی، مصرف کلسیم روزانه
  • مجتبی صداقت، زهره حمیدی، اکبر سلطانی، آرش حسین نژاد، ایمان رحیمی، باقر لاریجانی صفحه 4
    استئوپروز شایعترین بیماری متابولیک استخوان می باشد که با کاهش توده استخوانی و ایجاد ناهنجاری های ریزساختاری در آن و افزایش شیوع شکستگی خودبخود در افراد همراه است. روش (Dual X-ray Absorptiometry) DXA روش انتخابی برای اندازه گیری BMD است. با توجه به گران و غیر قابل حمل بودن و استفاده از اشعه یونیزان در این دستگاه ها، امروزه QUS یا Quantitative Ultrasound (سونوگرافی کمی استخوان)، روشی غیر تهاجمی، ارزان و قابل حمل، به عنوان یک روش جدید و امیدوار کننده در تشخیص و غربالگری استئوپروز مطرح شده است. هدف از این مطالعه پیدا کردن میزان هم خوانی QUS انگشتان و DXA در تشخیص استئوپروز می باشد تا زمینه استفاده گسترده از این روش بعنوان جایگزین در تشخیص و غربالگری پوکی استخوان فراهم شود.در این مطالعه 180 خانم یائسه که فاقد عوامل خطر دیگر پوکی استخوان بودند، مورد سنجش تراکم استخوان به روش DXA و QUS انگشتان قرار گرفتند. سپس میزان همخوانی بین T-score هر دو روش تعیین گردید.شیوع استئوپروز در ناحیه کمر با روش (T-Score? -2.5) DXA، %18.3 بود. این مقادیر در ناحیه فمور در مناطق مختلف بین (%7.8-3.9) بدست آمد. در کل، %28.8 افراد در یکی از نواحی بررسی شده توسط DXA دارای استئوپروز بوده اند. شیوع پوکی استخوان با استفاده از روش سونوگرافی انگشتان (T-Score? -2.5)، معادل %28.9 بود. میزان ارتباط T-Score سونوگرافی انگشتان با T-score مهره های کمر 0.317 و با T-score نقاط مختلف فمور 0.036-0.068 بود. در این مطالعه یک همخوانی ضعیف تا متوسط بین مقادیر دو روش بدست آمد. با توجه به این یافته ها، میزان همخوانی دو دستگاه به گونه ای نیست که بتوان از روش QUS انگشتان به عنوان جایگزین DXA در تشخیص قطعی استئوپروز استفاده نمود اما شاید بتوان از آن به عنوان یک روش غربالگری مناسب سود جست.
    کلیدواژگان: استئوپروز، یائسگی، QUS، DXA، تراکم معدنی استخوان
  • محمدحسن باستان حق، باقر لاریجانی، علیرضا خلیلی فرد، آرش حسن نژاد، علیرضا شفایی صفحه 5
    دیابت شایعترین علت نارسایی کلیه، نابینایی و آمپوتاسیون غیرتروماتیک است. بر طبق توصیه (American Diabetes Association) ADA، پیشگیری از عوارض بیماری با انجام پایش سطوح قند خون بیماران امکان پذیر است. دستگاه های گلوکومتر بدلیل کوچکی و استفاده آسان بیش از سایر روش ها در پایش قند خانگی بیماران دیابتی استفاده می شود. با تنوع روزافزون آنها نیاز به ارزیابی هم خوانی نتایج حاصل از اندازه گیری گلوکومترها بیشتر اهمیت می یابد. این مطالعه به بررسی اختلاف قند خون مویرگی با قند خون وریدی اندازه گیری شده توسط سه دستگاه گلوکومتر شامل گلوکوترند 2، گلوکومن و گلوکوکر می پردازد.در این مطالعه از 100 بیمار دیابتی در سنین مختلف ابتدا به وسیله لانست های مخصوص خونگیری دستگاه های گلوکومتر، یک نمونه خون مویرگی برای نوار تست (test strip) دستگاه گرفته شد. سپس به طور همزمان یک نمونه خون وریدی بوسیله سرنگ از ناحیه آرنج گرفته شد و مقداری از آن بر روی نوار تست دستگاه گلوکومتر قرار داده شد. همچنین نمونه وریدی برای سنجش قند سرم با دستگاه اتوآنالایزر به آزمایشگاه فرستاده شد.نتایج به دست آمده نشان داد که مقادیر قند خون وریدی بدست آمده با این دستگاه ها در مقایسه با روش استاندارد در گلوکوکر، گلوکوترند 2 و گلوکومن به ترتیب %2.14، %5.3 و %17.1 بالاتر از مقادیر استاندارد بود. دو دستگاه گلوکوکر و گلوکوترند 2 با روش استاندارد اختلاف نداشته و نیز نتایج قند خون وریدی آنها با یکدیگر بیشتر به هم شباهت دارد. هر چند که دستگاه گلوکومن در محاسبه قند خون وریدی بیشترین همخوانی را با روش استاندارد دارد اما بدلیل اختلاف بالای میانگین بر اساس آزمون t-test کمتر قابل اطمینان است. دستگاه گلوکوکر کمترین میزان اختلاف میانگین قند خون وریدی با روش استاندارد را داشته و بیشترین تشابه بین قند خون مویرگی و وریدی محاسبه شده با دستگاه های گلوکومتر در گلوکوترند 2 دیده شد.
    کلیدواژگان: گلوکومتر، قند خون مویرگی، قند خون وریدی
  • مریم سربیشگی، حمیدرضا محمودزاده ثاقب، زهرا حیدری، هوشنگ رفیقدوست صفحه 6
    لیتیوم دارویی است که در درمان اختلالات دوقطبی، مانیا و افسردگی های ماژور بکار می رود. مصرف این دارو در دوران بارداری نیز به دلیل جلوگیری از عود بیماری ادامه می یابد لذا مطالعه حاضر به منظور بررسی اثرات فیتوتوکسیک کربنات لیتیوم بر قد، وزن و قطر بین آهیانه ای و تغییرات ماکروسکوپی در شکل ظاهری جنین موش صحرایی آزمایشگاهی انجام شد.در این مطالعه تجربی 30 سر رت ماده و 10 سر رت نر از نژاد Sprague dawely انتخاب گردیدند. پس از جفت گیری و مشاهده اسپرم در اسمیر واژینال معادل روز صفر حاملگی در نظر گرفته شد، رتهای باردار به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و شاهد تقسیم شدند. (n=6) گروه آزمایش در روزهای 7، 10، 13، 16 و 19 حاملگی تحت تزریق 50 میلی گرم کربنات لیتیوم به صورت داخل صفاقی قرار گرفتند، به گروه شاهد هیچ ماده ای تزریق نگردید. روز بیستم بارداری پس از بیهوشی، جنین ها خارج و از لحاظ ناهنجاری ها و شکل ظاهری مورد بررسی قرار گرفتند. از گروه شاهد 51 و از گروه آزمایش 50 جنین بدست آمد. وزن، طول فرق سری- دنبالچه ای و قطر بین آهیانه ای اندازه گیری، ثبت و مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت. آزمون آماری کاهش معنی داری را در میانگین اندازه قطر بین آهیانه ای، وزن و طول فرق سری- دنبالچه ای در اثر مسمومیت با لیتیوم نشان داد. (P<0.05)به نظر می رسد که تجویز لیتیوم در دوره حاملگی می تواند باعث کاهش رشد و نمو جنین موش صحرایی آزمایشگاهی شود.
    کلیدواژگان: کربنات لیتیوم، اثرات فیتوتوکسیک، جنین، رت، پارامترهای رشد
  • زهرا حیدری، حمیدرضا محمودزاده ثاقب، هوشنگ رفیقدوست، عباسعلی معین صفحه 7
    سرب یکی از فلزات سنگین است که اثرات منفی بر عملکرد کلیه داشته و باعث نفروپاتی می شود. هدف مطالعه حاضر بررسی تغییرات شاخص های گروس آناتومیکی کلیه پس از کاربرد استات سرب با استفاده از یک روش بدون تورش استریولوژی است.در این مطالعه تجربی 66 سر موش صحرایی آزمایشگاهی نر بالغ بصورت تصادفی انتخاب و در 3 گروه شاهد و 3 گروه آزمایش (n=11) به شرح زیر قرار داده شدند. گروه های آزمایش به ترتیب مورد تجویز محلول آشامیدنی استات سرب %0.13 به مدت 4، 8 و 12 هفته قرار گرفتند، گروه های شاهد همان مدت آب مقطر دریافت کردند. در پایان دوره تجویز و خارج ساختن کلیه ها، پس از ثابت کردن توسط فیکساتیو Lillie تغییر یافته و قالب گیری در آگار %7، برش های 1 میلیمتری از هر کلیه تهیه شد. تجزیه و تحلیل استریولوژیک شامل تعیین حجم کلیه کامل، حجم کورتکس و مدولا با استفاده از اصول کاوالیه انجام شد. سپس شاخص های فوق در گروه ها با استفاده از آزمون آماری آنالیز واریانس یکطرفه با یکدیگر مقایسه گردید. اختلافات در سطح (P<0.05) معنی دار در نظر گرفته شد.میانگین حجم کل کلیه در گروه های تجویز استات سرب نسبت به گروه های شاهد مربوطه افزایش نشان داد که این تفاوت در گروه های 8 و 12 هفته از نظر آماری معنی داری بود (P<0.01). میانگین حجم کورتکس کلیه در گروه های تجویز استات سرب در مقایسه با شاهدهای مربوطه افزایش نشان داد اما این افزایش تنها در گروه تجویز 12 هفته معنی دار بود (P<0.01). میانگین حجم مدولای کلیه در گروه های دریافت کننده محلول استات سرب نسبت به شاهد افزایش نشان داد. این افزایش نیز تنها در گروه تجویز 12 هفته ای از لحاظ آماری معنی دار بود (P<0.01). مقایسه حجم کامل کلیه و حجم کورتکس کلیه در گروه های تجویز سرب نشان داد که حجم کل کلیه در گروه تجویز 12 هفته ای با دو گروه 4 و 8 هفته ای تفاوت معنی دار آماری نشان می دهد (P<0.01). این مطالعه با استفاده از روش کمی، دقیق و بدون سوگرایی استریولوژی احتمال آسیب کلیوی بدنبال مسمومیت طولانی مدت با سرب را نشان داد.
    کلیدواژگان: سرب، استریولوژی، گروس آناتومی، کلیه، رت
  • ابراهیم علیجانی، مهدی شکرابی، ملیحه کم گویان، صبا عرشی صفحه 8
    سیستم اصلی سازگاری نسجی (MHC) که نقش زیست شناختی مهمی را در پاسخهای ایمنی ایفا می کند، با بسیاری از بیماری های انسانی مرتبط می باشد. در سالهای اخیر وجود ارتباط مستحکم بین بیماری های آلرژیک و آنتی ژنهای HLA نیز به اثبات رسیده است. هدف این مطالعه، بررسی رابطه آسم آلرژیک و آنتی ژنهای سیستم HLA بر روی بیماران مبتلا به آسم آتوپیک می باشد.این مطالعه به صورت مورد- شاهدی بر روی 30 بیمار مبتلا به آسم آتوپیک و 100 نفر از افراد سالم به عنوان گروه شاهد در سال 1376 در شهر تهران صورت گرفته است. آزمایش HLA-Typing به روش استاندارد N.I.H (میکرولنفوسایتوتوکسیسیته) برای تعیین آنتی ژنهای کلاس دو افراد انجام و سپس به منظور تجزیه و تحلیل، فراوانی آنتی ژن و فراوانی ژنی در دو گروه مورد مطالعه تعیین و اختلافات مشاهده شده با روش های آماری آزمون کای دو و آزمون دقیق فیشر مورد بررسی قرار گرفت.یافته ها نشان داد که بین بیماری آسم آلرژیک و برخی از آنتی ژنهای HLA کلاس دو، رابطه معنی داری وجود دارد، بطوریکه فراوانی آنتی ژنهای DR 2 و DR 53 در گروه بیماران نسبت به گروه شاهد افزایش و فراوانی آنتی ژنهای DR 52،DR 11،DR 5 و DQ 1 در مبتلایان به آسم آلرژیک نسبت به گروه شاهد کاهش نشان دادند. با توجه به این یافته ها بین بروز یا عدم بروز بیماری آسم آلرژیک و آنتی ژنهای HLA رابطه معنی داری وجود دارد.
    کلیدواژگان: MHC، HLA، آسم، آتوپیک، آلرژیک، HLA، Typing
  • غلامرضا کمیلی، صالح زاهدی اصل، محمدکاظم غریب ناصری صفحه 9
    مقدار ترشح اسید معده در طول زمان یکسان نبوده و تغییراتی در آن ایجاد می شود. با وجود اینکه اثر جنس بر ترشح اسید پایه در موش صحرایی بطور مشخص مورد بررسی قرار نگرفته، اما توصیه می شود که در تحقیقات حیوانی ترجیحا از جنس نر استفاده شود که این مساله در مراکز تحقیقاتی مشکل آفرین می باشد. با توجه به پراکندگی بسیار زیاد در مقدار ترشح اسید پایه معده موش صحرایی در گزارشات قبلی، در این مطالعه سعی شد تا اثر بعضی از عوامل احتمالی موثر بر ترشح اسید پایه مانند جنسیت و وزن بدن مورد بررسی قرار گیرند.تعداد 51 سر موش صحرایی از نژاد Albino با محدوده وزنی 145-370 گرم از هر دو جنس، تحت شرایط کنترل شده دما و نور نگهداری شدند. در زمان آزمایش، حیوانات با استفاده از تیوپنتال سدیم بیهوش و یک لوله سیلیکون به معده آنها وارد گردید. مقدار اسید نمونه ها توسط دستگاه اسید تیتراتور اتوماتیک با استفاده از هیدروکسید سدیم تا pH=7 تیتر و محاسبه شد. برای مقایسه یافته ها از آزمون t-test و ضریب همبستگی استفاده شد و P کمتر از 0.05 معنی دار تلقی گردید. یافته ها نشان داد که میانگین ترشح اسید پایه در گروه نر و گروه ماده تفاوت معنی داری ندارد. میانگین وزن بدن و وزن معده در گروه نر بیشتر از گروه ماده بود ولی نسبت وزن معده به وزن بدن در گروه نر کمتر از گروه ماده بود. در هر دو گروه بین وزن بدن با وزن معده و ترشح اسید پایه رابطه معنی داری وجود داشت. بنابراین بنظر می رسد که میانگین ترشح اسید پایه در حیوان نر و ماده، علیرغم اختلاف در وزن بدن، تفاوتی ندارد و در مطالعات روی موشهای صحرایی، نیازی به استفاده از یک جنس نیست.
    کلیدواژگان: ترشح اسید پایه، جنس، وزن، موش صحرایی