فهرست مطالب

نشریه پژوهش های عقلی نوین
پیاپی 3 (بهار و تابستان 1396)

  • تاریخ انتشار: 1396/06/20
  • تعداد عناوین: 6
|
  • سعیده فخار نوغانی صفحات 9-29
    درون گرایی و برون گرایی یکی از مباحث مهم حوزه معرفت شناسی است. رویکرد درون گرایی، توجیه را بر مبنای دو مولفه اصلی مورد بررسی قرار می دهد: مولفه نخست؛ داشتن قرینه توسط فاعل شناسا و مولفه دوم؛ قابل دسترس بودن آن برای فاعل شناسا است. برون گرایان در مقابل، به قابل اعتماد بودن فرآیندهای علی باورساز تاکید می کنند. در این میان رویکرد فضیلت محور ارنست سوسا امکان ارائه یک نظریه ترکیبی مبتنی بر درون گرایی – برون گرایی را مطرح می کند. این نظریه اگرچه در واقع رویکردی برون گرا است، اما درونی بودن توجیه در معرفت شناسی فضیلت محور سوسا بر اساس دسترسی شناختاری فاعل شناسا به قابل اعتماد بودن فرآیند باورساز، تبیین می گردد.
    کلیدواژگان: درون گرایی، برون گرایی، فضایل عقلانی، منظر معرفتی، مناسب بودن درونی
  • احمد نصیری محلاتی، جهانگیر مسعودی صفحات 31-44
    منطق فازی یک منطق مقداری است. در مقابل منطق ارسطویی که یک منطق دو ارزشی محسوب می گردد، منطق فازی منطقی چند ارزشی است. به عبارت دیگر نگرش منطق فازی به پدیده ها یک نگاه قاطع با درجه ارزشی صفر یا یک نیست، بلکه از دیدگاه منطق فازی درجه ارزشی رخدادها می تواند از بی نهایت مقادیر مابین صفر یا یک تعیین گردد. لذا از منظر منطق فازی تغییرات در عالم هستی پیوسته و تدریجی است و این تغییرات در پارامترهای هستی، دارای خطوط واضح و مرزبندی مشخص نیستند.
    در مقابل منطق فازی، دیدگاه مکانیک کوانتومی در خصوص تغییرات در عالم هستی یک دیدگاه پلکانی و جهشی است. سطوح انرژی و همچنین کلیه پارامترهای وابسته به انرژی در این نگرش، کوانتومی و اساسا مفهوم فوتون به عنوان بسته هایی از انرژی دربرگیرنده پلکانی بودن تغییرات در مکانیک کوانتومی می باشد.
    در این میان مکانیک آماری با نگاهی میانه، تغییرات در سطوح ذره ای را پلکانی و کوانتیزه لیکن در سطوح ماکروسکوپی پیوسته و تدریجی می انگارد. در واقع از این منظر یک تغییر ماکروسکوپی حاصل معدل بی نهایت تغییر میکروسکوپی است که برخلاف کوانتیده بودن تغییرات ذرات در سطح میکروسکوپی می تواند نمودی تدریجی و پیوسته در تغییرات ماکروسکوپی داشته باشد.
    در این مقاله سعی شده است، از دیدگاه معرفت شناختی تاثیر این نظریات در متدولوژی شناخت عالم مورد بررسی قرار گیرد.
    کلیدواژگان: منطق فازی، مکانیک کوانتومی، مکانیک آماری، معرفت شناسی کوانتومی یا فازی
  • میثم مولایی صفحات 45-60
    بنابر دیدگاه الهیات سنتی، خداوند دارای ویژگی‏هایی منحصر به فرد است که در مخلوقاتش وجود ندارد. در این سنت، خداوند موجود کامل حداکثری است. از جمله این کمالات، می‏توان به تغیرناپذیری اشاره کرد که بر اساس آن کمالات خدا نه افزوده و نه کاسته می‏شود. از سوی دیگر خداوند، تاثرناپذیر نیز معرفی می‏شود؛ که بر اساس آن خداوند از رنج‏های انسان دچار اندوه نمی‏گردد، زیرا این امر با تغیرناپذیری و کمال حداکثری خدا، که مستلزم برخورداری از سعادت لایتغیر است، منافات دارد. بنابراین تغیرناپذیری خدا، خداباوران را از پذیرش تاثرپذیر بودن خداوند منع می‏کند.
    در این نوشتار سعی بر آن است با محوریت قرار دادن علم مطلق، این دعاوی اثبات شود که: اولا علم مطلق خدا، می‏تواند شاهدی بر تاثرپذیری‏اش باشد و ثانیا ماهیت علم مطلق مانع از «قبول تغیرپذیری خدا به وابسته تاثرپذیری خواهد بود» ، زیرا کمال حداکثری خدا مستلزم آن است که علم او، ذاتی و شامل تمام گزاره‏های صادق، از ازل تا ابد باشد. در نتیجه آگاهی و اندوهگینی او از رنج آدمی، مستلزم تغییر در خداوند نخواهد بود. به عبارت دیگر خدا به جهت علم مطلقش از ازل به رنج آدمی آگاهی دارد، پس قبول اندوه خدا از رنج‏ها و شرارت‏های آدمی نباید تغییری در او تعالی ایجاد نماید. قبول این دیدگاه نه تنها یکی از مسائل خداناباران را حل می‏کند، بلکه در تقویت و ترویج خداباوری نیز موثر است، زیرا خدایی که با مومنان در غم و شادی‏ها شریک است، شایستگی بیشتری برای پرستش دارد تا خدایی که ساکن و بی تفاوت نظاره‏گر رنج‏های آدمی‏ست.

    کلیدواژگان: خدا، کمال حداکثری، تغیرناپذیری، تاثرپذیری، سعادت ابدی، علم مطلق
  • مرتضی پیروجعفری، حجت ایمانی کیا، محمد جواد عنایتی راد صفحات 61-77
    جریان شناسی خداناباوری جدید و چالش هایی که پیش روی دین ورزان قرار داده است از جمله مسائل جدی می باشد که در این سال ها، الهی دان های مسیحی را به موضع گیری واداشته است. خداناباوری جدید، خوانشی جدید از الحاد است که هجمه ای خصمانه علیه هرگونه دین باوری، به ویژه دیانت مسیحی، را سرلوحه فعالیت های خود قرار داده است. در سال های منتهی به دهه اول قرن بیست و یکم، دفاعیه های متعهدان به دین در برابر این هجمه جدید افزایش یافته است که نظریه «طراحی هوشمند» یکی از دفاعیه های علمی در برابر این جریان محسوب می شود. این نوشتار به بررسی این دفاعیه در برابر خداناباوری جدید پرداخته و کارایی و توفیق آن را در رسیدن به اهداف خود بررسی می نماید. در نهایت این نتیجه به دست می آید که نظریه طراحی هوشمند در برابر چالش هایی که با آن مواجه است، مانند، اصل آنتروپیک، نظریه فرگشت، و برخی تبیین های الهیاتی درباره جهان، قادر به اثبات طراحی هوشمند برای جهان نیست. در نتیجه برای اثبات طراح هوشمند باید به دنبال دلایل فلسفی و الاهیاتی دیگری بود.

    کلیدواژگان: طراحی هوشمند، خداناباوری جدید، فرگشت
  • زهرا رستاخیز قصرالدشتی صفحات 79-95
    پی یر آدو معتقد است ماهیت و حقیقت فلسفه دوران باستان، در تجربه اتحاد و تجربه عرفانی ریشه دارد. از نظر او تعالیم و آموزه های مکاتب فلسفی، تمرین های معنوی هستند که به منظور آماده سازی نفس مخاطب برای تجربه امر متعالی، ارائه شده اند. سهروردی نیز حکمت اشراق را مبتنی بر تجربه امر متعالی و مشاهده و اشراق بنا می کند. بنابراین در این مقاله با استفاده از الگوی فلسفه به مثابه روش زندگی، به بررسی جایگاه تجربه عرفانی در مکتب اشراق می پردازیم، تا از این رهگذر، به شناخت هر چند عمیق تر مسائل این مکتب نائل گردیم. بر این اساس هدف از تاسیس حکمت اشراق را می توان، ارائه برنامه ای جامع و عملی دانست که با کمک به ارتقاء سطح آگاهی مخاطب، او را برای تجربه نوعی دیگر از زندگی آماده می سازد.

    کلیدواژگان: پی یر آدو، فلسفه به مثابه روش زندگی، فلسفه باستانی، حکمت اشراق، تجربه عرفانی، تمرینات معنوی
  • هاله عبداللهی راد صفحات 97-119
    زیست شناسی تکاملی و هم سو با آن، روان شناسی تکاملی، طیبعت انسانی را به عنوان چیزی که تکامل می یابد و نه ماهیتی ثابت و غیرقابل تغییر در نظر می گیرد. همان طور که کل طبیعت زیستی همیشه در معرض جریان های تکاملی است، طبیعت انسان نیز به عنوان جزیی از کل، تحت تاثیر تکامل قرار می گیرد. از طرفی در جهان بینی دینی، فطرت، سرشت ویژه و آفرینش خاص انسان است که غیر از طبیعت-که در همه موجودات جامد یا نباتی و بدون روح حیوانی یافت می شود- و متمایز از «غریزه» -که در حیوانات و در بعد حیوانی انسان وجود دارد- می باشد. در جهان بینی دینی، فطرت، موهبتی است که از سوی خداوند به انسان عطا شده است تا او را به سوی کمال هدایت نماید. در این نوشتار تبیین زیستی از سرشت انسان با تاکید بر حس اخلاقی و تقریر دینی از فطرت (به عنوان خمیرمایه بنیادین ماهیت انسان و وجه تمایز او از سایر جانداران) مورد بحث قرار می گیرد و در نهایت نتیجه خواهیم گرفت که در تعریف مفهوم فطرت، می توان معنای موسعی را در نظر گرفت که هم موجودیت و سرشت خاص انسانی را در تمایز با سایر موجودات تبیین کند و هم با تبیینات زیستی از تکامل انسان هم خوانی داشته باشد. در این تعریف باید فطرت در نگرش دینی را معادل عقلانیت در نگرش زیستی در نظر بگیریم که در هردو نگرش با رشد و شکوفایی آن در گونه انسان، او را به سوی دین و اخلاق سوق می دهد.

    کلیدواژگان: سرشت انسان فطرت تکامل زیستی عقلانیتآستانه تکاملی جهان بینی دینی
|
  • saeedeh fakhar noghani Pages 9-29
    Externalism and Internalism are among the most discussed problems in epistemology. Internalism includes two fundamental elements: a) the epistemic justification depends on having good evidence for a belief; b) what justifies a person’s beliefs must be something accessible to them. Externalism concentrates on the reliability of the causal process through which the belief was produced. Virtue-based theory of Ernest Sosa offered the possibility of a mixed theory: Externalism-Internalism theory. Virtue-based epistemology is an externalist approach, but what makes Sosa’s view externalist is the necessity of cognitive access of the believer to the fact that the belief-producing process is reliable.
    Keywords: Internalism, Externalism, Intellectual virtue, Epistemic Perspective, Internal Aptness
  • Meisam Molaee Pages 45-60
    In traditional theology, God has a unique feature that does not exist in creatures: the Lord is of maximum perfection. Immutability is an attribute of His perfection, which shows God’s perfection would neither increase nor would it diminish. God’s impassibility shows God would not be grieved by human sufferings since this would negate the maximum immutability and perfection of God, which requires unchanging bliss. Thus, God’s immutability forbids theists from accepting impassibility. Based on omniscience, this paper tried to argue that: a) God’s omniscience could be a proof for His passibility; b) the essence of omniscience would hinder “embracing that God’s mutability depends on His passibility.” The reason is that God’s maximum perfection entails His essential knowledge to include all true proposition of the past and the future eternity. Thus, His sad awareness of human suffering would not entail a change in God. In other words, from the beginning, God in his omniscience knows the human suffering. Thus, accepting the sorrow of God, due to the suffering and the evil of humankind, should not create changes in Him. Accepting this view not only solves one of the issues of the atheists but also helps strengthen and promote theism. The God who shares happiness and sorrow with the believers is more deserving of worship than the God who is an indifferent observer of human suffering.
    Keywords: God, Maximum Perfection, Immutability, Passibility, eternal bliss, omniscience
  • morteza peirojafari , Hojjat Imanikia, Mohammad Javad Enayati Raad Pages 61-77
    Understanding currents of the new atheism and the challenges this atheism poses to theists are serious issues, which caused Christian theologians to respond. The new atheism is a new version of atheism, which has attacked beliefs in any religion, and the Christian faith in particular. In the 1990s, defenses of devotees of the religion rose against atheism. The intelligent design theory was one of the scientific apologies against this trend. This paper examined the effectiveness of this defense and whether this theory succeeded against the new atheism. We concluded the intelligent design theory failed to prove an intelligent designer in facing challenges like the anthropic principle, the theory of evolution, and other theological explanations of the world.
    Keywords: Intelligent Design, New Atheism, theory of Evolution
  • zahra rastakhiz ghasrodashti Pages 79-95
    Hadot believed quiddity and reality of ancient philosophy rooted in the experience of unification and mystical experience. In his opinion, the doctrines of philosophical schools were spiritual exercises designed to qualify the soul for the experience of the transcendent. Suhrawardi, like Hadot, founded the doctrines of illumination on the experience of the transcendent, intuition and illumination.
    Given this similarity, and following the model of Philosophy as a Way of Life, this article investigated the place of religious experience in Suhrawardi’s Illuminationism to have a better understanding of his school. In conclusion, the paper argued the purpose of the School of Illumination was to introduce a comprehensive and practical plan to the audience to increase their understanding and to prepare them for the experience of a different life.
    Keywords: Pierre Hadot_Philosophy as a Way of Life_Ancient Philosophy_Illuminationism_Mystical Experience_Spiritual Exercises
  • Halle Abdollahi Raad Pages 97-119
    Evolutionary biology along with evolutionary psychology consider human nature as evolving, not constant and unchanging. As the biological nature is always exposed to evolutionary flows, human nature is influenced by evolution as a part of the whole. In religious worldview, fitrah (i.e. primordial nature) is an exclusive nature created solely for the human. This nature differs from the one found in inanimate and vegetative beings and is distinct from the “instinct” that exists in animals. In a religious worldview, innateness is a blessing from God to humankind to guide them to perfection and salvation. This paper discussed the biological explanations of human nature with an emphasis on the moral sense and the religious narrative of primordial nature (as the fundamental essence of human nature and what distinguishes them from other beings). In defining the fitrah, we concluded it was possible to consider an expanded meaning that: a) contained the exclusive nature of human beings to distinguish them from other beings; b) was consistent with the biological explanations of human evolution. In this definition, we took the primordial nature in religion equal to rationality in biological views. Both views agreed that the development of this nature led human towards religion and morality.
    Keywords: Human Nature, Fitrah (Primordial Nature), Biological Evolution, Rationality, Evolutionary Threshold, Religious Worldview