فهرست مطالب

ایراس - پیاپی 33 (خرداد و تیر 1390)

دوماهنامه ایراس
پیاپی 33 (خرداد و تیر 1390)

  • تاریخ انتشار: 1390/05/01
  • تعداد عناوین: 8
|
  • فاطمه عطری صفحه 1
    از زمان تاسیس ناتو در قالب سازمانی با اهداف و کارکرد های فرامرزی، تمایل به تاسیس نهاد مشابهی در میان کشورهای بلوک شرق سابق به رهبری شوروی نیز ایجاد شد و پیمان ورشو را شکل داد. بعد از فروپاشی شوروی، سازمان های سیاسی امنیتی جدیدی در منطقه شکل گرفتند. بررسی نهادهای فوق و عملکرد آن ها به ویژه در بحران قرقیزستان موضوع نوشتار زیر است.
  • مجید اسکندری صفحه 8
    به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، دو دهه پایانی قرن بیستم دوره تحولات عظیم ژئوپلیتیک و بحران های ناشی از آن است. منشا این تحولات بدون تردید فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به تبع آن پایان دوران جنگ سرد می باشد، اما پیامدهای فروپاشی شوروی از خود فروپاشی اهمیت بیشتری یافته است.
    از دیدگاه نظریه پردازان واقع گرا به رغم پایان جنگ سرد، همچنان رقابت میان قدرت های بزرگ مسئله اصلی در سطح جهانی است. شاید تنها تفاوت و یا مهمترین تفاوت وضعیت جدید، با دوران گذشته در این باشد که در وضعیت جدید رقابت میان قدرت های بزرگ هم به لحاظ موضوعی و هم به لحاظ جغرافیایی هدفمندتر و سنجیده تر شده است و رقابت در یک حوزه الزاما به رقابت در تمامی حوزه های موضوعی و عرصه های جغرافیایی منجر نمی شود. از این نظر، حوزه ژئوپلیتیک آسیای مرکزی نمونه قابل تاملی به شمار می آید. اگر چه پایان جنگ سرد به رقابت های ژئواستراتژیک آمریکا و شوروی در بسیاری از مناطق جهان پایان داد، اما در حوزه آسیای مرکزی و قفقاز این رقابت ها همچنان تداوم داشته اند. مهمترین دلیل عبارت از این است که روس ها پس از واگذاری اروپای شرقی و سایر عرصه های ژئواستراتژیک،
  • مهدی عطایی صفحه 24
    پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، کشورهای تازه استقلال یافته آسیایی مرکزی مورد توجه ویژه بازیگران بین المللی قرار گرفتند. دو عامل منابع غنی نفت و اهمیت راهبردی این کشورها به عنوان حائلی میان آسیا و اروپا عامل اصلی این امر بود. این دو عامل پس از حملات یازده سپتامبر اهمیت بیشتری یافتند؛ حملات یازده سپتامبر و جنگ با تروریسم در دوره نومحافظه کاران باعث افزایش بی ثباتی در خلیج فارس گردید و این امر منجر به افزایش نگرانی ها در خصوص وابستگی اقتصاد جهانی به نفت خاورمیانه و امنیت انرژی در جهان گردید، این نگرانی ها زمینه ساز تمایل دوچندان قدرت های بزرگ به ویژه چین، آمریکا و اتحادیه اروپا به یافتن حوزه های جدید انرژی همچون دریای خزر و آسیای مرکزی گردید. پس از واقعه 11 سپتامبر اهمیت ژئوپلتیک کشورهای تازه استقلال یافته آسیایی مرکزی که با چین، روسیه، ایران و افغانستان هم مرز هستند، افزایش یافت. غرب در مبارزه با تروریسم به شدت نیازمند استفاده از پایگاه های نظامی در منطقه آسیای مرکزی برای پشتیبانی لجستیکی از جنگ با تروریسم در افغانستان بود. همچنین نگرانی هایی در خصوص ظهور تروریسم و بنیادگرایی مذهبی در کشورهای منطقه وجود داشت. این تحولات باعث گردید که از منظر قدرت های بزرگ، منطقه آسیایی مرکزی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار گردد.
  • مصطفی محمدی صفحه 33
    پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بر هم خوردن ترتیبات امنیتی در قفقاز، همواره این منطقه کانون توجهات و تحولات مهم بین المللی و صحنه رقابت قدرت های جهانی بوده است. بازیگران خارجی با حمایت از نهضت های شورشی و جدایی طلب در این منطقه، در صدد دستیابی به اهداف راهبردی و یا ایدئولوژیک بوده اند. ایالات متحده آمریکا پس از فروپاشی شوروی، خود را تنها قدرت هژمون در نظام بین الملل می داند و همواره با یک نگاه ویژه به قفقاز نگریسته است. تحرکات سال های اخیر آمریکا در منطقه به شکل مداخله سیاسی و انقلاب های مخملی در گرجستان(انقلاب گل رز)، اوکراین(انقلاب نارنجی) و تلاش برای کشاندن جمهوری های تازه استقلال یافته شوروی سابق به زیر چتر خود، امضای موافقتنامه دوجانبه با چک و لهستان در جهت استقرار سامانه دفاع موشکی در اروپای شرقی و پیشروی ناتو به شرق، الحاق اوکراین به نیروهای واکنش سریع ناتو و آمادگی غرب برای جذب گرجستان و اوکراین به این سازمان بیانگر تلاش های طاقت فرسای آمریکایی ها برای تحکیم هژمونی خود در این منطقه می باشد. بر این اساس سوال مقاله این است که «چه عواملی موجب حضور آمریکا در قفقاز جنوبی شده است و این کشور چه اهدافی را در منطقه دنبال می کند؟» به نظر می رسد در پاسخ به این سوالات باید گفت که از یک سو کشورهای منطقه، روسیه را به عنوان یک تهدید امنیتی علیه خود به حساب می آورند، بنابراین از آمریکا به عنوان یک نیروی دوم جهت کنترل روسیه استفاده می کنند و از سوی دیگر، منابع و ذخایر انرژی و موقعیت راهبردی قفقاز، حضور آمریکا در منطقه را پر رنگ کرده است.
  • علی ولی قلی زاده صفحه 42
    موقعیت ژئوپلیتیکی قره باغ و شرایط کنونی آن تمام دولت های پیرامونی را به نحوی تحت تاثیر خود قرار داده است. در این بین، روسیه به عنوان یکی از بازیگران اصلی این صحنه کاملا ژئوپلیتیکی، از آغاز و به نوعی در پیدایش و تداوم روند بحران، مشارکت داشته است. بنابراین هر چند روسیه با قره باغ پیوند فضایی _ جغرافیایی مستقیم ندارد، اما در منطقه نقش تعیین کننده ای دارد و خواهد داشت. با این ملاحظه، روسیه، علاوه بر اینکه از تلاش های گروه مینسک برای حل بحران قره باغ و برقراری صلح در منطقه حمایت می کند، علی الخصوص در سال های اخیر به کرات سعی کرده با رویکرد میانجی گری فعال در چارچوب برگزاری نشست های سه جانبه با مقامات جمهوری های آذربایجان و ارمنستان، قدم های مثبت و بنیادین برای حل بحران قره باغ بردارد. اما واقعیت مسئله این است که چرا روسیه بعد از گذشت نزدیک به دو دهه از آغاز بحران قره باغ، اکنون چنین جدیتی را از خود برای حل مسئله نشان می دهد؟ با این مقدمه، در این مقاله سعی خواهد شد دلایل اصلی این موضوع در چارچوب علایق ژئوپلیتیکی روسیه در قفقاز جنوبی مورد تحلیل قرار گیرد.
  • مقصود شهبازی، محرم قلی زاده صفحه 50
    اشغال قفقاز جنوبی از سوی روسیه ی تزاری، که همزمان با آغاز صنعتی شدن آن کشور استعمارگر انجام پذیرفت، در کنار سایر پی آمدهای مثبت یا منفی، منشا تغییر و تحولات مهمی در تاریخ اقتصادی این منطقه و روسیه واقع شد. به ویژه، طی نیمه ی دوم قرن نوزدهم و اویل قرن بیستم میلادی، سرمایه گذاری و بهره برداری گسترده از منابع نفتی باکو و دیگر شهرهای نفت خیز منطقه، موجب شد تا علاوه بر تغییر سیستم اقتصادی و تجاری قفقاز و گام نهادن آن منطقه به عرصه ی تجارت جهانی با حضور شرکت های صنعتی و تجاری خارجی، چهره ی جمعیتی شهرهای مسلمان نشین نیز به شدت تحت تاثیر مهاجرت های شغلی قرار گیرد. همچنین روند صنعتی شدن نیز در این دوره با توسعه ی زیاد کشتیرانی تجاری، راهسازی، راه آهن و تا حدی نیز اقتصاد کشاورزی قفقاز همراه بود.
    با توجه به اینکه امپراطوری روسیه، مقارن با آغاز سیاست اشغالگری تزارها در قفقاز، به تازگی وارد عرصه ی صنعتی شدن شده بود و به تبع آن، به تامین مواد خام و همچنین بازار فروش نیاز داشت، لذا کوشید با استفاده از قابلیت های اقتصادی مناطق اشغالی، به برطرف ساختن نیازهای خود اقدام نماید. بنابراین تزار به دنبال شناساسی قابلیت های اقتصادی قفقاز، سیاست های اقتصادی متناسب با استعمار و اشغالگری را اجرا کرد که از جمله ایجاد ارتباط زمینی و دریایی گسترده میان قفقاز با نواحی مرکزی امپراتوری، اجرای سیاست روسی سازی، اسکان روس ها در این منطقه، تک محصولی نمودن اقتصاد قفقاز و... را می توان برشمرد.
  • اسماعیل بیات صفحه 62
    با پایان جنگ سرد و فروپاشی نظام کمونیستی، آسیای مرکزی بار دیگر به یک منطقه حایز اهمیت برای قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای تبدیل شد. در این راستا کشورهای مختلف آرمآنهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را در منطقه جستجو کردند. از میان کشورهای مختلف، ترکیه با استفاده از اشتراکات فرهنگی زبانی و دینی با آسیای مرکزی سعی کرد به جمهوری های منطقه نزدیک شود و نفوذ خود را در آنجا افزون کند. ترک ها با دنبال کردن ایدئولوژی پان ترکیسم سعی کردند تا آسیای مرکزی را حول محور آنکارا گرد آورند. آرزویی که دست یافتن به آن، راه دراز و پر تلاطمی را پیش روی رهبران این کشور قرار می داد. پان ترکیسم در پی آن بود تا ملل ترک زبان آسیای مرکزی و قفقاز را گرد یک پرچم واحد جمع کند. این ایده ی ترک ها که از قرن نوزدهم آرام آرام در حکومت عثمانی طرفدارانی را در میان گروه های سیاسی گرد آورده بود، پس از ناکامی در چند مرحله، در دوران اضمحلال اتحاد شوروی بار دیگر به یک خط مشی در سیاست خارجی ترکیه تبدیل شد و تلاش هایی به خصوص در دهه 1990 از سوی رهبران ترک برای پیشبرد آن انجام گرفت. در واقع رهبران ترکیه از این ایدئولوژی برای پیشبرد اهداف خود که همان توسعه نفوذ در منطقه پس از فروپاشی اتحاد شوروی بود، استقاده کردند. هر چند با همه ی تلاش هایی که دولت و هواداران این ایده انجام دادند، این پروژه از منظر سیاسی به افزایش وزن ترکیه در منطقه کمک چندانی نکرد، اما در عرصه های دیگر از جمله فرهنگی و اقتصادی، ترک ها سعی می کنند به گسترش ارتباط با آسیای مرکزی بپردازند. در این مجال می کوشیم ضمن شناخت از این ایدئولوژی، به فرایند طی شده در احیای دوباره آن و نتایج حاصل از آن بپردازیم. با توجه به رقابت ایران و ترکیه در آسیای مرکزی و وجود مردمان ترک زبان در قلمرو ایران، ضرورت بررسی پان ترکیسم در آسیای مرکزی آشکارتر می گردد.
  • سعید ارقش صفحه 69
    یکی از مسائلی که در بررسی ساختار جمعیت در جوامع جمهوری ها سابق شوروی باید در نظر داشت، ساختار قومی و نژادی در این جمهوری ها است، مرزبندی غیرمسئولانه و جنجال برانگیز به همراه سیاست های مختلفی که به مهاجرت گسترده در داخل مرزهای شوروی انجامید، باعث شد که هیچ یک از جمهوری های به جای مانده از آن امپراتوری فروپاشیده دارای ساختار قومی یک دستی نباشد و این امر باعث پیامدهای بسیاری از نظر امنیتی، فرهنگی، ساختاری و نیز دولت ملت سازی برای جمهوری های پسا شوروی شده است. در این مقاله تلاش می گردد که رفتار دولت های قفقاز جنوبی در جریان پروسه ی دولت ملت سازی با اقلیت هایشان بررسی گردد. فرضیه موجود این است که دولت ها به منظور هر چه سریع تر نائل شدن به هدفشان یعنی دولت ملت سازی تک قومی، دست به پاک سازی قومی و یا کوچک نشان دادن جمعیت اقلیت های خود (در آمارهای رسمی) اقدام می-کنند و همواره تلاش دارند قومیت اصلی را برجسته نشان دهند تا فرایند دولت ملت سازی تسهیل گردد.