فهرست مطالب

تاریخ فلسفه - سال سوم شماره 1 (پیاپی 9، تابستان 1391)

فصلنامه تاریخ فلسفه
سال سوم شماره 1 (پیاپی 9، تابستان 1391)

  • تاریخ انتشار: 1391/08/08
  • تعداد عناوین: 8
|
  • سخن سردبیر
    صفحه 5
  • نوآوری فارابی درباب رابطه دین و فلسفه: نظریه سلسله مراتبی زبان دین
    نواب مقربی، قاسم پورحسن صفحه 9
    در فلسفه فارابی آنچه شایان ملاحظه جدی است، مبحث خیال و فلسفه نبوت اوست که به هیچ روی از مآخذ یونانی ماخوذ و مقتبس نیست. هرچند پاره یی مستشرقان تلاش میکنند ریشه یی یونانی برای اندیشه های فارابی درباره وحی و رابطه آن با متخیله بیابند ولی حقیقت امر این است که این نظریه حاصل تلاشهای فارابی در جمع میان دین و فلسفه و بازکردن راه برای ایمان بوده است خواه ردپای این امر در آثار فیلسوفان یونان یافت شود، خواه یافت نشود. این سخن فارابی که نبی از راه خیال (به وسیعترین معنای این کلمه) از عقل فعال فیض میپذیرد و فیلسوف از راه عقل زبان فلسفه برهان است و زبان دین خطابه سخنی است که در فلسفه یونانی سابقه یی ندارد و از نوآوری های فلسفی فارابی است.
    اندیشه اصلی مقاله حاضر این است که اگر تلاشهای فارابی را در جمع میان اندیشه های افلاطون و ارسطو و نیز جمع میان دین و فلسفه در پرتو مسائل کلام جدید (دیدگاه های کی یرکگاردی ویتگنشتاینی)درباره رابطه عقل و ایمان و نیز زبان دین ملاحظه کنیم، به این نتیجه میرسیم که تلاشهای او به پیدایش و پرورش روش نوآورانه یی در حوزه زبان دین می انجامد که میتوان آن را نظریه «سلسله مراتبی زبان دین» نامید. این نظریه همچنین میتواند پرتو تازه یی بر مسائل جدید کلامی در حوزه زبان دین، بویژه مناقشه میان ایمان گروی و عقل گروی بیفکند و چشم انداز تازه یی را در این زمینه بگشاید.
    کلیدواژگان: فارابی، مستشرقان، متخیله، وحی، زبان دین، رابطه دین و فلسفه، نظریه سلسله مراتبی زبان
  • بررسی و تحلیل انتقادی عقلانیت جدید در مقایسه با عقلانیت سنتی
    حسین زمانیها صفحه 37
    در یک تعریف کلی میتوان گفت عقلانیت بمعنی ابتناء یک عقیده بر معیارها و اصول کلی و جهانشمول است که این معیارها و ضوابط بنحو ضروری همواره صادقند. عقل نیز نیرو و قوه یی است که انسان بمدد آن میتواند به کشف این معیارها و اصول کلی و ضروری نایل شود. از منظر عقلانیت سنتی این حقایق و اصول اولیه، حقایقی خارجی هستند که عالم خارج نیز از این حقایق و اصول تبعیت میکند و انسان بواسطه ارتباط با یک عقل کلی(عقل فعال) که خود بنحوی علت یا واسطه در ایجاد این حقایق میباشد، میتواند به کشف این حقایق نایل شود. اما از منظر عقلانیت جدید این حقایق و اصول اولیه، از تعامل ذهن با عالم خارج ساخته میشوند و بهیچوجه نمیتوان ادعا کرد که عالم خارج بمعنی آنچه ماسوای ذهن اندیشنده موجود است خود تابع این حقایق میباشد، بلکه تنها میتوان گفت عالم خارج آنگاه که بر ذهن من عرضه می شود تابع این قوانین و اصول است. به این ترتیب عقلانیت جدید بکلی منکر تاثیر عوامل بیروی در فرایند تعقل است و از اینرو میتوان گفت عقل مدرن، عقل خود بنیاد است. دکارت فلسفه خود را از این نقطه شروع میکند که اندیشه از من آغاز می شود و از همینجا راه خود را از عقلانیت سنتی جدا میسازد.
    یکی دیگر از ویژگی های عقلانیت جدید در مقایسه با عقلانیت سنتی که معمولا طرفداران این نحوه از عقلانیت بر آن تاکید کرده و آن را بعنوان نقطه قوت در مقابل عقلانیت سنتی قرار میدهند، نقادانه بودن اولی(عقلانیت جدید) و جزم اندیش بودن دیگری است. اما با نگاهی عمیقتر متوجه خواهیم شد که این نقادانه بودن که بصورت نقد عقل از خود در عقلانیت مدرن ظهور و بروز تام می یابد، وقتی در کنار خود بنیادی قرار میگیرد نه تنها امتیازی برای عقلانیت جدید نیست بلکه به مهمترین چالش فراروی آن تبدیل میشود. از این منظر موضع عقلانیت سنتی، نسبت به عقلانیت جدید موضع قابل دفاعتری است.
    بدلیل همین عدم فقدان انسجام در وی در عقلانیت مدرن، این عقلانیت با بن بستی انکارناپذیر مواجه میشود. حال راه برون رفت از این بحران یا ورود به وادی پست مدرنیسم است که لاجرم خود به اشکالات و انتقادات دیگری می انجامد، یا بازگشت به اصل و مبدا است که این بازگشت به اصل و مبدا تنها با رجوع به نوعی تفکر شرقی میسر است که بنظر نگارنده چین رجوعی در آثار هایدگر که خود از نقادان مدرنیته است مشاهده میشود.
    کلیدواژگان: عقلانیت سنتی، عقلانیت جدید، مدرنیته، نقادی، تفکر شرقی
  • جایگاه عقل فعال در تفکر ارسطو و نتایج برخاسته از تفسیر آن با تاکید بر یوحنای نحوی و ابن رشد
    حسن فتحی، بیان کریمی صفحه 61
    طرح عقل فعال در مشرب ارسطو، نخست در مخالفت با فلسفه افلاطون لازم آمده است. ارسطو در نفس ناطقه قائل به تمایز میان دو عقل شده است؛ از یک جهت عقل منفعل که پذیرنده تمام معقولات است و از طرف دیگر عقل فعال که معقولات را فعلیت میبخشد. عدم مخالطت، مفارقت، انفعال ناپذیری، در حال اندیشه بودن و فناناپذیری از جمله صفاتی است که ارسطو در درباره نفس به عقل فعال نسبت داده است. در میان این صفات مفارقت و فناناپذیری از مهمترین صفاتی است که بدلیل پیوند با اصول دینی، مورد توجه برخی مفسران قرار گرفته است. یوحنای نحوی و ابن رشد از مهمترین مفسران کتاب درباره نفس ارسطو هستند که هر کدام در عین پذیرش تمامی این صفات، تفاسیر متعدد و گاه متناقض از جایگاه عقل فعال نزد ارسطو ارائه کرده اند و این مسئله را بر طبق گرایشات فلسفی و دینی خود، شرح و بسط داده اند. از نتایج نحوه تفسیر این صفات نزد این دو مفسر، میتوان به پذیرش و عدم پذیرش الهی بودن عقل فعال و مفارقت آن از نفس اشاره کرد. ابن رشد به مفارقت عقل فعال از نفس بشری و الهی بودن آن اذعان کرده است. در مقابل، یوحنای نحوی، این عقل را حال در نفس بشر دانسته و الهی بودن آن را رد کرده است. با وجود این دو موضع متفاوت درباره عقل فعال، هر دو به یک نتیجه هماهنگ یعنی فناناپذیری عقل و درنتیجه فناناپذیری نفوس بشری پس از مرگ رسیده اند که این مسئله حاکی از دغدغه دینی این دو مفسر در تفسیر آراء ارسطوست.
    کلیدواژگان: ارسطو، یوحنای نحوی، ابن رشد، نفس، عقل، عقل فعال، فناناپذیری
  • پژوهشی درکی هان شناسی زروانی و کی هان شناسی اسماعیلیه
    ذبیح الله فتحی فتح صفحه 85
    آفرینش جهان هستی و چگونگی آن، از سوالاتی است که همیشه ذهن بشر را بخود مشغول داشته و بسیاری از مکاتب فکری از گذشته های دور در پی پاسخ دادن به این پرسشها بوده اند و با این تلاشها به دو نظر کلی دست یافته اند: گروهی معتقدند که جهان هستی بیواسطه از منشا آفرینش بوجود آمده و گروهی دیگر این آفرینش را با واسطه میدانند. در ایران، زروانیسم (مکتب زروانی) و اسماعیلیه، دو مکتب ایرانی مربوط به دو دوره متفاوت- یکی مربوط به هزاران سال قبل از اسلام و دیگری مربوط به دوره اسلامی- هستند که در اینباره به بحث پرداخته اند.
    با توجه به تاثیر فراوان آموزه های اسماعیلی بر فلسفه و تصوف اسلامی، در این نوشتار، پس از آنکه در مقدمه دو عقیده کلی درباره آفرینش جهان هستی مطرح شد، به کی هان شناسی زروانی و کی هان شناسی اسماعیلیه با استناد به آثار ناصرخسرو قبادیانی از بزرگان اسماعیلیه پرداخته و اعتقاد زروانی ها و اسماعیلیان درباره آفرینش و اهداف آن واکاوی میشود. سپس سعی بر آن است نشان داده شود که کی هان شناسی اسماعیلیه متاثر از کی هانشناسی زروانی است.
    کلیدواژگان: کیهان شناسی، زروانیسم، اسماعیلیه، ناصرخسرو
  • سنجش نظری نسبت اخلاق و سیاست در زردشت و ارسطو
    مسلم عباسی، حاتم قادری صفحه 105
    سنجش نظری نسبت اخلاق و سیاست در زردشت و ارسطو موضوع اصلی این پژوهش است. این موضوع میتواند دستاوردهای مهمی برای فهم شباهتها و تفاوتهای تفکر ایران باستان و یونان کلاسیک در باب سامان سیاسی و اخلاقی داشته باشد و این دستاوردها میتواند ما را در فهم دلایل تحول متفاوت سامان سیاسی و اخلاقی در ایران و غرب تا دوره معاصر یاری دهد. این سنجش تطبیقی نشان دهنده آن است که هم برای زردشت و هم برای ارسطو اخلاق و سیاست پیوسته با همدیگر، بنا بر تعریفی که هر کدام از «خیر» و «غایت» دارند، در جهت ارائه یک زندگی خوب و عادلانه طرح میشود، اما برای زردشت با ابتناء بر تقدم خیر مینویی بر خیر سیاسی، هنجارهای سیاسی و اخلاقی معطوف به غایت «آفرینش اهوره مزدا» - پاسداری «از اشه»- است، در حالی که برای ارسطو هنجارهای سیاسی و اخلاقی در رابطه با غایت «انسان»، تحت عنوان «حیات متاملانه»، وابسته به سعادت «پولیس» است.
    کلیدواژگان: زردشت، ارسطو، اخلاق، سیاست
  • اندر امکان و مطلوبیت «تاریخ فلسفه معکوس»: جستاری در نظریه رویکرد معکوس یا بازگشتی به تاریخ فلسفه
    مسعود امید صفحه 125
    امروزه پرسش از تاریخ فلسفه باندازه مسائل مرسوم و درونی هر یک از فلسفه ها دارای ارزش و اهمیت است. مسئله یی که در این نوشتار مورد توجه قرار گرفته است این است که آیا امکان گذر از رویکرد مرسوم نسبت به تاریخ فلسفه هست؟ میتوان در کنار رویکرد مستقیم به تاریخ فلسفه از رویکرد دیگری مانند «تاریخ فلسفه معکوس یا بازگشتی» سخن گفت؟ بعلاوه، مطلوبیت رویکرد دوم، قابل تایید است؟ مراد از تاریخ فلسفه مستقیم توجه به تاریخ فلسفه بنحو متعارف و در زمان خطی جهت دار، از گذشته بطرف حال و آینده است و منظور از تاریخ فلسفه معکوس عنایت بدان در زمان خطی ولی بنحو برعکس یعنی از حال به گذشته است.
    این نوشتار بر آن است که میتوان از رویکردی بدیل با عنوان «تاریخ فلسفه معکوس» بجای رویکرد مرسوم و مستقیم سخن گفت.مضمون این نظر آن است که میتوان و شایسته و لازم است که در آغاز فلسفه ورزی در حوزه تاریخ فلسفه، در پنج مقام خوانش (مرور)، فهم (عمیق و تاملی)، تحقیق، آموزش و تدوین، نسبت به تاریخ فلسفه، بطور معکوس (یا بازگشتی) عمل کنیم و نه مستقیم (یا پیشرفتی).
    بر این اساس، این نوشتار نخست با تفکیک سه مرتبه از امکان، یعنی عرفی و منطقی و فلسفی و طرح اصول موضوعه یی چند، صرفا به «امکان فلسفی» این رویکرد میپردازد و پس از آن با بیان مویدات و نشانه های متعدد، حکم به «مطلوبیت» این رویکرد نیز میدهد.
    کلیدواژگان: تاریخ فلسفه، رویکرد مستقیم، رویکرد معکوس، امکان و مطلوبیت رویکرد معکوس
  • خوانش ارسطویی هگل و خوانش هگلی ارسطو در صورت بندی «اثر هنری»
    احمدرضا معتمدی صفحه 147
    ارسطو در مقایسه شعر و تاریخ، به رویکرد کلی هنر در برابر رویکرد جزئی تاریخ در واقعه نگاری اشاره میکند و شعر را از آنرو فلسفیتر قلمداد مینماید که واجد رویکرد عام و فلسفی است. شاعر از امر واقع و آنچه اتفاق افتاده عبور میکند و به آنچه وقوع آن «امکان» داشته میپردازد. استعداد و نبوغ شاعر، کشف استعداد و امکان اشیاء و پدیده هاست. هگل در نظام فلسفی و منطق دیالکتیکی خویش، هنر را بر وحدت دو مقوله عین و ذهن و میانجیگری آن استوار ساخته است. پدیدار تاریخی روح در صورتبندی اثر هنری، شناسایی جنبه «امکان» و «بالقوگی» پدیده هاست. تقلید از کنش خاص و امر جزئی در قالب پیرنگ نمایشی و نظام عملی، ارتقا به گزاره عام تراژدی است. فراروی آفرینش هنری، کشف امکانات شیء و حرکت از جانب جزئیت به کلیت و فرآوری اثر منحصر بفرد و جزئی هنری، حرکت از جانب کلیت به جزئیت و تجلی مرتبتی از روح در پدیده هنری است. آنچه هگل معلم متاخر فلسفه را پس از فاصله تاریخی دو هزار و اندی ساله در راستای ارسطو معلم متقدم قرار میدهد، توجه دقیق و موشکافانه به فرایند صورتبندی و شکل پذیری اثر هنری است. وقتی هگل به ما میگوید که هرگاه در برابر اثر هنری قرار میگیریم، گویا در برابر مرتبه یی از روح ایستاده ایم، یعنی در خوانش ارسطویی برابر جنبه یی از «امکان» ایستاده ایم که یک نبوغ هنری، پیش از این آن را از مرتبه بالقوگی به «فعلیت» ارتقا بخشیده است.
    کلیدواژگان: امکان، روح، کلی، جزئی، عین، ذهن، نبوغ، مضمون، اثر هنری