فهرست مطالب

اسفار - پیاپی 4 (پاییز و زمستان 1395)

نشریه اسفار
پیاپی 4 (پاییز و زمستان 1395)

  • تاریخ انتشار: 1395/12/10
  • تعداد عناوین: 7
|
  • امیر شیرزاد صفحه 7
    از جمله آیات الهام بخش قرآنی که عالیترین حقایق را در لطیفترین عبارات بیان فرموده، آیه شریفه « الله نورالسموات والارض، مثل نوره کمشکوه فی ها مصباح...»( نور/35) است. صدر این آیه شریفه به بیان این حقیقت راقی که خدا نور آسمان ها و زمین است، و ذیل آن به بیان مثال نور خدا پرداخته است. عالمان و مفسران در مقام تفسیر و تبیین صدر این آیه شریفه حدود دوازده رای ارایه کردهاند. با بررسی این آراء و نیز ارجاع برخی از آنها به یکدیگر، میتوان به چهار رای عمده دست یافت: اول، خدا منور آسمان ها و زمین است؛ دوم، خدا هادی اهل آسمان ها و زمین است؛ سوم، خدا وجود وجودها است؛ و چهارم، خدا ظهور آسمان ها و زمین است. هریک از این آراء با برخی مبانی کلامی، حکمی و عرفانی سازگار است. ما در این مقاله به طرح هریک از این آراء با نظر در مبانی کلامی، حکمی و عرفانی آنها پرداخته و آنگاه با نقد و بررسی تطبیقی آراء، رای ارجح را که به تبیین اخیر ارجاع میشود، ارایه مینماییم.
    کلیدواژگان: الله، نور، آسمان و زمین، منور، هادی، وجود، ظهور
  • الهام غزازانی صفحه 31
    مارتین بوبر فیلسوف بزرگ آلمانی معاصر بسبب نظریه خاص او در باب رابطه آدمی با دیگری، نامبردار و مورد توجه اندیشمندان است. از نظر بوبر هر زندگی واقعی مواجهه است، مواجه های میان انسان و دیگری. در این مواجهه، فرد با حفظ وجود مستقل خویش، مبادرت به ایجاد رابطه با دیگری میکند اما اینگونه نیست که در دیگری مستحیل شود. بوبر قائل به دو نوع رابطه اساسی است که انسان میتواند با جهان پیرامون خود داشته باشد، یکی رابطه «من-تو» است که رابطهای دوسویه و بیقید و شرط است و دیگری رابطه «من-آن» است که متضمن صورتی از بهرهمندی و تسلط است. البته از نظر مارتین بوبر، اختلاف این دو حوزه مربوط به ماهیت ابژه هایی که انسان با آنها رابطه برقرار میسازد نمیشود، بنابراین چنین نیست که هرگونه رابطه میان اشخاص «من- تو» و هرگونه رابطه با حیوانات و اشیاء «من-آن» قلمداد شود، بلکه اختلاف میان آن دو، به نفس رابطه مربوط است. رابطه «من- تو» میتواند بین انسان با هر چیز دیگری رخ دهد مانند انسان، حیوان، گیاه و یا با یک شیء یا اثری هنری، و با فراتر رفتن از آنها، رابطه میان انسان با خداوند برقرار میشود. بنابراین رویکرد انسان به جهان، از این حیث که کدام یک از این دو رابطه را در نظر داشته باشد، متفاوت است. بوبر رابطه من-تو را ارجح از رابطه من-آن میداند اگرچه در عالم خاکی گریزی از رابطه من-آن نیست، اما ماندن در این رابطه (من-آن) به دور شدن از خود منتهی میگردد. به نظر فیلسوف والاترین مرتبه رابطه، برقراری ارتباط میان انسان و خداوند است که از طریق رابطه من-تو میتوان به «تو»ی ابدی (خدا) نائل شد. بحث از این موضوع در زبان فارسی کاملا بدیع است و پیش از این به شکل جدی بدان نپرداختهاند. بنابراین مارتین بوبر والاترین نوع رابطه را رابطه با «تو»ی ابدی، که همان خداوند است می داند؛ رابطهای که هرگز به «من-آن» بدل نمیشود. تلقی بوبر در باب رابطه، منجر به الگویی شده که بسیاری از اندیشمندان از آن تاثیر پذیرفتهاند، هرچند مدل من - توی مارتین بوبر قابل استفاده در تفکرات شرقی است، اما شایان ذکر است که در سنت شرقی-اسلامی الگویی با چنین مضمونی یافت میشود، هرچند از حیث زمانی قرنها پیشتر از مارتین بوبر مطرح گشته است، اما چه بسا کاملتر و کاربردیتر باشد (به ویژه جهت استفاده متفکران و اندیشمندان اسلامی). برای مثال میتوان نمونه جامعی از بحث رابطه میان انسان و خدا را در آثار مولانا جلاالدین بلخی یافت. در این الگو، که نام آن را میتوان «من-من» نهاد، مراتب متفاوتی از رابطه را جهت برقراری رابطه با خداوند ذکر نموده است، هرچند الگوی «من-تو»ی بوبر ارزشمند و کاربردی است، اما به نظر میرسد در مقام قیاس الگوی مولانا موثرتر واقع گردد.
    کلیدواژگان: انسان، خدا، رابطه، بوبر، مولانا
  • علیرضا فرجی صفحه 51
    زیربنای زندگی انسان از یک سو اخلاق است و از سوی دیگر، عقل و خرد. بنابراین دخل و تصرف این دو مقوله مهم، پرسشهایی را در زندگی وی برمیانگیزد. نخست آنکه تاثیر عقل انسان بر امر اخلاقی چیست؟ و اینکه منشا قوانین اخلاقی درون انسان قرار دارد یا بیرون از آن. به عبارت دیگر، انسان چه نقشی در آفرینش قواعد اخلاقی دارد. و هم چنین، اراده و آزادی، به عنوان یکی از بزرگ ترین امکانات وجودی انسان، چه نسبتی با امور اخلاقی دارد. به دلیل اهمیت موضوع، تلاش ما این است که پاسخ به این پرسشها را از نگاه ملاصدرا و سارتر، به عنوان دو فیلسوف تاثیرگذار بر زمانه و تفکر خاص دوران خود، مورد بررسی قرار دهیم. تطبیق فلسفه ملاصدرا که بنیانگذار حکمت متعالیه است و یگانه پرستی را با نوآوری های فلسفی، رنگ و بویی نوین بخشیده در مقابل اگزیستانسیالیسم سارتر، که نیهیلیسم و الحاد را با نگاهی اومانیستی بررسی مینماید، جذاب و گیرا خواهد بود.
    کلیدواژگان: ملاصدرا، سارتر، اخلاق، اگزیستانسیالیسم، حکمت متعالیه، آزادی
  • قدرت الله قربانی صفحه 73
    پرسش از عقلانیت دینی، پرسش از انسجام منطقی نظام باورهای دینی است. در این زمینه ابتدا بایستی بر عقلانیت نیاز بشر به دین توجه داشت. زیرا محدودیتهای وجودی و معرفتی و نیاز بشر به جاودانگی، و نقش دین در پاسخ دهی به نیازهای اساسی او، تبیین کننده چنین عقلانیتی است. همچنین با توجه به تکثر عقلانیت های نظری، عملی و ابزاری که دارای روابط عرضی و طولی هستند، میتوان از تنوع عقلانیت دینی در اشکال نظری، عملی و ابزاری آن سخن گفت. از سوی دیگر، تنوع نظام اعتقادات دینی در سه حوزه باورها، احکام و اخلاق، این امکان را ایجاد می کند تا بتوان در هریک از این حوزه ها از سطوح مختلف عقلانیت دینی سخن گفت. در زمینه باورها میتوان از سطوح عقلانیت باورهای بنیادی، میانی و حاشیه ای که دارای روابط تشکیکی معرفتی و وجودی هستند سخن گفت که در آنها، عقلانیت باورهای بنیادی در بالاترین سطح بوده و باورهای حاشیه ای بهره کمتری از عقلانیت دارند. در حوزه اخلاق با ملاحظه نقش دین در کلیت اخلاق، میتوان این نقش را در قالب عقلانیت نظری در معنادهی بیشتر به مبانی و اصول اخلاقی، و در قالب عقلانیت عملی، ارزش شناختی و وظیفه شناختی در تعیین چهارچوب های لازم و ضمانتهای کافی برای افعال اخلاقی دانست. عقلانیت دینی در حوزه احکام به این است که بخش عمدهای از دین، احکام عبادی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است؛ یعنی دین بر انجام اعمال اخلاقی شایسته و ترک اعمال ناشایست دستور میدهد که این امر، بر بعد و کارکرد اجتماعی دین دلالت میکند و عقلانیت عملی و ابزاری آن را تامین مینماید. نتیجه اینکه عقلانیت دینی حقیقتی متکثر و تشکیکی و دارای سطوح و لایه های مختلف بوده و کارکردهای گوناگونی دارد.
    کلیدواژگان: عقلانیت، دین، باورها، اخلاق، باورهای بنیادی، باورهای میانی، باورهای حاشیه ای، احکام
  • محمد اصغری صفحه 93
    در این مقاله تلاش شده تا برخی از مهمترین انتقادات لویناس از تفکر هوسرل و هایدگر در بستر پدیدارشناسی اخلاق محور وی تشریح شود. لویناس فلسفه اخلاقی خود را از پدیدارشناسی استعلایی هوسرل آغاز میکند و مفاهیم کلیدی او را از منظری اخلاقی نقد میکند. برای نمونه مفهوم قصدیت هوسرل با اصالت بازنمایی گره خورده و «دیگری» را به منزله یک اوبژه در کنار اشیاء بازنمایی میکند، درحالیکه دیگری یک شیء نیست. علاوه بر این لویناس فلسفه هوسرل را متهم به نوعی سولیپسیم یا خودتنهاانگاری میکند که دیگری به درون اگو فروکاسته شده است. علاوه بر هوسرل، هایدگر نیز مورد انتقاد لویناس قرار میگیرد. لویناس با اذهان به تاثیرپذیریاش از هایدگر فلسفه او را اسیر هستیشناسی میداند که در آن رابطه بین دازاین (Dasein) و وجود در مرکز بحث وجود زمان قرار گرفته و رابطه با «دیگری» (Other) به عنوان مانعی در راه شکوفایی دازاین محسوب میشود. علاوه بر هستی شناسی، لویناس برداشت هایدگر از مساله مرگ را نیز به چالش میکشد.
    کلیدواژگان: قصدیت، اگو، سولیپسیم، هستی شناسی، مرگ، اخلاق، پدیدارشناسی، هایدگر، هوسرل و لویناس
  • حبیب الله ابراهیمی صفحه 113
    اوصاف اخلاقی، اوصافی است که با استفاده از یک مفهوم هنجاری، کسی یا کاری را توصیف می کنند. منظور از اوصاف اخلاقی خداوند، اوصافی است که دارای دلالت اخلاقی اند و بار اخلاقی دارند. نمونه هایی از این اوصاف اخلاقی، که اوصاف ستبر، چاق، پرمایه و دارای دلالت اخلاقی زیاد می باشند و در متون دینی آمده اند، عبارتند از: مهربانی، عدالت، بخشندگی، وفای به عهد، حلیم، غفور، منتقم و رزاق. هم چنین اوصافی مانند خوبی و بدی، که در گزاره های اخلاقی، محمول می باشند، اوصاف اخلاقی سبک و لاغر نام دارند. اتفاقا متون دینی، پر از اوصاف اخلاقی خداوند است. حال سوال این است که آیا می توان تبیین درستی از معناشناسی اوصاف اخلاقی خداوند ارائه داد؟ در تبیین بحث معناشناسی اوصاف اخلاقی خداوند، متوجه میشویم که هنگام اسناد اوصاف اخلاقی به او، این اوصاف، اوصافی معنادارند و ما نیز قادر به فهم این معنا هستیم و این معنا دارای ربط و نسبتی با معانی عادی و روزمره در عالم انسانی خودمان است و البته این معنا از برخی جهات، شبیه به معانی انسانی و از جهات دیگری با آنها متفاوت است. پذیرش این دیدگاه، لوازم خاص خود را به دنبال دارد. لذا با پذیرش این دیدگاه، باید با درک اوصاف اخلاقی خداوند، آن معانی را از نقص های پیرامونی آن نیز پیراسته کنیم؛ به نحوی که تنزه و تعالی خداوند برقرار بماند و به چالش کشیده نشود. لذا با این تعابیر، خداوند به عنوان «امری به کلی دیگر» نخواهد بود؛ به نحوی که میان او و انسان «تفاوت کیفی نامتناهی» برقرار باشد. در گام بعدی به نحوه توجیه معناداری اوصاف اخلاقی خداوند می رسیم. در این مرحله، پس از بررسی نظریات مختلف به این نتیجه میرسیم که، دیدگاه صدر المتالهین شیرازی که بر دو مبنای «اشتراک معنوی» و «تشکیک وجودی» استوار است به خوبی مشکل معناشناسی توصیف اخلاقی خداوند را برطرف نموده است.
    کلیدواژگان: اوصاف اخلاقی خداوند، معناشناسی، حکمت اسلامی، صدرالمتالهین
  • مظاهر جوادی نیا صفحه 143
    از دیدگاه ابن عربی، شر به معنای فقدان و کاستی و عدم حصول به غرض میباشد. ملاک شر براساس ملایم و ناملایم بودن آن با طبع و مزاج میباشد. وی وضع شرع را نیز به عنوان ملاک شناخت خیر و شر بیان کرده است. ابن عربی شر را عدمی میداند و شرور را به دو دسته بالذات و بالعرض تقسیم میکند و همه مصادیق شرور، اعم از شرور طبیعی، ارادی (سلوکی) و اخلاقی را نسبی و بالعرض میشمارد. هم چنین کانون و مبادی شرور را به طبیعت و قابلیت موطن پدیده ها و اعیان ثابته ارجاع میدهد. وی معتقد است که خیر و شر هر دو باید در جهان موجود باشند تا پاره ای از اسماء الهی بیاثر نماند. ترک خیر کثیر به خاطر شر قلیل، شر کثیر محسوب میشود. ابن عربی نظام جهان را بر مبنای نماد ظل الله و اسماء حسنای الهی، بالاخص اسم رحمان، اصل وحدت شخصی وجود و اصل تجلی، نظام احسن می شمارد و وقوع شرور در نظام هستی را بالعرض میداند. هم چنین تناکح، تخاصم و تقابل اسماء جمالیه و جلالیه الهی را تقابل مثبت برای برقراری نظام احسن و عامل بروز شرور نسبی در آن می شمارد.
    کلیدواژگان: شر، نظام احسن، محی الدین ابن عربی، فصوص الحکم، تجلی
|
  • Amir Shirzad Page 7
    There is an inspired verse of the Quran that explains the highest truths in the phrase: Allah is the lighter of the heavens and the earth. The example of his light is like a tube. The first part of this verse speaks of this fact that God is the lighter of the heavens and the Earth, and the second part of it introduces the sample of God’s lighter. Some scholars and interpreters introduce twelve viewpoints concerning understanding the meaning of this verse. By inquiring these viewpoints, we can get to four main points of views: 1. God is the lighter of Heavens and the earth, 2. God is the guider of them, 3. God is the being of beings, and 4. God is the appearance of the heaven and the earth. Each of these viewpoints are compatible with some theological, philosophical and mystical bases. We, in this paper, speak of these viewpoints regarding their theological, philosophical and mystical bases and by comparative study and criticizing them, will choose the best one.
    Keywords: God, Light, Heaven, The Earth, Lighter, Guider, Being, Appearance
  • Elham Ghazazani Page 31
    Martin Buber, Germany grat philosopher, was famoused because of his theory about relathionbetween human and other. Acording to the theory, every really life is encounter, the encounter between human and other.into the encounter, one makes a relathion with other while he take care of himself as independent being , and not drown with other . Buber maintions about two types of relationthat human can be had with environs:1- i-thou relationt that is mutual and uncodition. 2- i-it relation that is one-sided and profitable. Buber belives that the different of two domain is not about human relations with subjective,so we can not allways say that i-thou relation is only concerring the relation between human and human, and we cant allways say that i-it is only concerring the relation betweenhuman and animal, candy and object , butthe different is about how we make. I-thou relation can be between human and every things: God , human , animal, candy, subject. Buber maintions that i-thou rekation is bettter than i-it relation , although we can not leave i-it relation in the world, but if we stay into this relation, we will get away ourself, but the best relation is relation between human and God ,and we can attain such relation by i-thou relation. The relation between Godand human never change into i- it relation. The receiving of Buber lead to influence many thinker. I-thou modle of Buber is used by estern thought, but in estern -islamic tradition , we can find a modle like that. It modle can be the more compelet than i-thou modle of Buber, the modle is i-i modle that is made by moaluna. 
    Keywords: God, Human, Relation, Buber
  • Alireza Faraji Page 51
    In one hand, ethic is a base to human life and in other words, intellect is foundation of it,so control and change of these two components leads to raise some questions. First, what is the effect of human intellect on ethical factor? And is it source of internal or external ethical laws of human? In other word, what is the role of human in creating ethical rules? And what is relationship between human freedom as one of the largest facilities of human being and ethical factors? Because of importance of subject, we are attempt to study the responded to these questions in view of Malasada and Sarter as two effective philosophers in their times. Adopting the philosophy of Mulasadrathat is creator of superior intellect and adopt uniqueness with philosophical innovation and it is confronted with existentialism of Sarter who investigate Nihilism with humanism view that make interest the present research.
    Keywords: ethic, intellect, Mulasadra, Sartre, existentialism
  • Qodratullah Qorbani Page 73
    The question of religious rationality is to ask of logical coherency of religious beliefs system. In this case, first it should be emphasized on rationality of human’s needing to religion, since human’s ontological and epistemological restrictions and his/her needing to immortality, and the role of religion for replying his/her fundamental requirements, explains such rationality. By considering plurality of theoretical, practical and instrumental rationalities that have latitudinal and longitudinal relations, we can speak of variety of religious rationality in theoretical, practical and instrumental forms. On the other hand, plurality of religious system of teachings in three realms of beliefs, morality and religious acts makes possible to speak of religious rationality in each of these realms. Concerning beliefs, we can discuss on the level of rationality of fundamental, intermediate and marginal beliefs which have gradual ontological and epistemological relations. In this level, the rationality of fundamental beliefs is in the highest stage, and then intermediate and finally marginal beliefs have less rationality. In morality, by considering the role of religion in its totality, it is possible to take into account such role in the form of theoretical rationality, for increasing the meaning of foundation and principles of morality, and in the form of practical rationality for determining required frameworks and adequate warranty for moral acts. Religious rationality concerning religious acts is related to this fact that most part of religion consists of social, political, economic and worshiping acts and judgments which indicate social and functional aspect of religion, and justifies its practical and instrumental rationality. Consequently religious rationality is a gradual and plural reality and has different levels, virtues and functions.
    Keywords: Rationality, Religion, Beliefs, Fundamental Beliefs, Intermediate Beliefs, Marginal Beliefs, Religious Acts
  • Mohammad Asghari Page 93
    This article tries to explain some important Levina's critiques of thought of Husserl and Heidegger in his ethics- based phenomenology. Levinas begins his moral philosophy from transcendental phenomenology of Husserl and he critiques the key concept of Husserl upon his moral perspective. For example, the concept of "intentionality" has been tied with represntionalism and it represents the "Other" as an object besides all things while the other is not an object. Moreover, Levinas accuses philosophy of Husserl as solipsism that in it other has been reduced into ego.
    In addition, Levinas also critiques Heidegger. Levinas acknowledges impression of Heidegger on his philosophy but he belives that philosophy of Heidegger is captive of traditional ontology which relation between Dasein and Being is located in the center of Being and Time. Also, it can be said that relation with other is a snag in developing way of Dasein. Also Levinas critiques problem of death in Heidegger.
    Keywords: intentionality, ego, solipsism, ontology, death, ethics, phenomenology, Heidegger, Husserl, Levinas
  • Habibollah Ebrahimi Page 113
    Moral attributes illustrate someone or something by using of a normative conception. By moral attributes of God is those of them that have moral indications. Some of such moral attributes are rich, fat and thick which have moral weight that in religious texts are introduced are such as compassionate, justice, mercyfull, patience, forgiveing, faithfulness, generous, indulgent, and the sustainer. Goodness or badness as moral attributes, also, are called as moral light and thin attributes. Religious texts are full of moral ttributes. The question is that can we give a correct explanation of semantic of moral attributes? When we describe moral attributes to God, we should pay attention that such attributes have meaning for us regarding out ordinary life. Then we should separate moral attributes from mundane defects, so that God is not be the other being. By considering other viewpoints, finally, we get this consequences that Mulla Sadra’s viewpoint based on spiritual commonality and ontological gradation is a favorite approach to salve the problem of semantic of moral attributes of God.
    Keywords: God's Moral Attributes, Semantic, Islamic Wisdom, Mulla Sadra
  • Mazaher Javadinia Page 143
    For Ibn Arabi, evil means lacking and failure to get the aim. The criterion of evil is mildness or harshness of something toward our tastes. He thinks religious legitimacy, also, defines the criterion of evil and good. He thinks evils are nothingness and are divided into two parts including by essence and by accident. He also thinks all kinds of evils, including natural, arbitrary and moral ones, are relative and accidental. He believes that the being of good and evil are necessary for the world in order that divine agency effects. For him, rejecting the most good in favor of less evil, is considered as more evil. In Arabi thinks of the world as the symbol of God’s shadow and divine names, and the principle of personal unity of being and manifestation in which happening evil is accidental.
    Keywords: Evil, Manifestation, Ibn Arabi, The Good Order