آرشیو چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۹، شماره ۴۷۳۷
قاب کوچک
۱۸

پایان زندگی با خانم دکتر

مشغول انجام کارهای روزمره بودم که ناگهان متوجه حضور زنی در دفترخانه شدم علت حضورش را پرسیدم، با حکم طلاقی که در دست داشت برای جدایی اقدام کرده بود.

طبق قانون باید صبر می کردم تا به همسرش اطلاع داده شود و اگر دوباره حضور پیدا نمی کرد آن وقت طلاق مانعی نداشت. بالاخره تمام مراحل پیش رفت و زن به خواسته اش که جدایی بود رسید.

چند روزی گذشت و مرد جوانی با چهره ناراحت نزد من آمد و داستان زندگی اش را تعریف کرد.

از لابه لای سخنانش متوجه شدم هنگامی که آنها با یکدیگر ازدواج می کنند، مرد به همسرش رضایت می دهد تا درسش را ادامه دهد تا اینکه زن برای گرفتن مدرک دکترا مجبور می شود چند سالی به شهر دیگری رفته تا طرحش را در آن شهر بگذراند، مرد که حامی و مشوق اصلی همسرش برای درس خواندن بوده، شغلش را در تهران رها می کند و برای زندگی همراه همسرش به همان شهر محل خدمت همسر می رود.

بعد از سپری شدن دوره تحصیلی زن، مرد برای همسرش در تهران مطبی خریده و حتی یک خانه را نیز به نام او می زند، زن بعد از اشتغال، به دادگاه رفته و تقاضای طلاق می کند و مرد به خاطر اینکه قصد نداشته همسرش را طلاق دهد در جلسات دادگاه حضور پیدا نمی کند و طبق قانون به دلیل اینکه مرد تا دو جلسه حضور پیدا نکرده است طلاق صادر می شود. مرد جوان از اینکه همسرش خوبی و محبت های او را در زندگی مشترک نادیده گرفته و در مقابل خوبی هایش به همسرش بدی کرده بود بسیار ناراحت بود.