آرشیو دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱، شماره ۱۵۲۲
صفحه اول
۱

بخشی از تاریخ سینمای ایران

رسول صدرعاملی (کارگردان)

خاطره مشترکی که از همکاری با «ایرج قادری» دارم، بازمی گردد به فیلم «می خواهم زنده بمانم» که فیلمنامه اش نوشته من بود. اما این فیلمنامه خیلی بیشتر از یک فیلمنامه برای قادری محسوب می شد چراکه بعد از 12سال که اجازه کار نداشت در دوره آقای «حیدریان» کارکردش مشروط شده بود به فیلمنامه ای که ارایه می دهد. از این رو با کمک آقای «مطلبی»، فیلمنامه ای که من از زندگی «پدرام تجریشی» نوشته بودم در اختیار قادری قرار دادیم و او هم با «می خواهم زنده بمانم» به سینما بازگشت.

ایرج قادری بابت مدت مدیدی کار فیلمسازی نکردن، ضربه دید. او مردی بود که سینما را دوست داشت، نه مانند دیگر سینماگران قبل از انقلاب از کشور خارج شد و نه مانند آنها که ماندند به کار دیگری دست زد. تمام تلاش اش این بود که خود را با سینمای بعد از انقلاب مردمی که انقلاب کرده بودند، وفق دهد و به نظر من این استواری و پافشاری اش برای کار در این حرفه بسیار ارزشمند بود. گاهی گفته می شود چرا وقتی هنرمندی درگذشت به سراغ او می روید غافل از آنکه هنرمند تا وقتی زنده است، نقد می شود. از این رو یا در اوج کهنسالی یا مرگ است که باید درباره اش صحبت کرد و به قضاوت نشست. آنچه در این مجال باقی می ماند آن است که بسیاری از تهمت ها و حرف هایی که درباره قادری زده می شد، اصلادرست نبود. خود من در چندین جلسه ای که با او داشتم به این باور رسیدم. از طرف دیگر نمی توان منکر شد که قادری بخشی از تاریخ سینمای کشور ماست. او از سال 41-40 در سینمای ایران حضور داشت. در سینمای قبل از انقلاب حضور جدی و ستاره گونه ای داشت و بعد از انقلاب هم در چارچوب های موجود فیلم ساخت و مطرح بود و این یعنی بخشی از تاریخ بودن. ایرج قادری بخشی از تاریخ سینمای ماست.